۱. دو ستان نزدیک صاحب این قلم، به خوبی میدانند بنده به شدت با جایگزینی فعالیتهای واقعی، هم اندیشیهای چهره به چهره و برگزاری اجتماعات هدفمند با آنچه فعالیتهای مجازی در به اصطلاح شبکههای اجتماعی خوانده میشود مخالفم و در بهترین حالت اینگونه فعالیتها را به شرط آنکه تکمیل کننده فعالیتهای واقعی و میدانی باشد در دستیابی به اهداف سیاسی موثر میدانم در غیر این صورت شهروندان فعال در شبکههای اجتماعی، پس از چندی که بی ثمری و اختگی شبکههای اجتماعی در میدان سیاست را رویت کردند به شهروندانی منفعل، بی اراده، دور ازهم و سرخورده تبدیل خواهند شد. مصداق اکثر ایرانیانی که کلاه خودشان را چسبیدهاند که باد نبرد غافل از اینکه سر اکثریت آنها تا گردن کلاه گذاشته است. حقیقت این است که اکثر مال باختگان در بورس جمهوری اسلامی، هیچ جای دلسوزی ندارند چون تجلی عینی این ضرب المثل مشهور هستند که همیشه دروغ گویان طمع کاران را بازی میدهند. کسانی که در بورس کشوری سرمایه گذاری میکنند که زیر فشار خرد کننده ترین تحریمها قرار دارد، رشد اقتصادی آن برای سالهای متوالی منفی بوده، سالهاست که در آن سرمایه گذاری خارجی که موتور محرکه رشد اقتصادی است صورت نگرفته است، بیشتر کارخانههای آن با نصف ظرفیت فعال هستند و محصول اصلی آن که نفت است فروش نمیرود و با دعوت نهادهای حکومتی در بورس ورود میکنند مستحق چیزی جز ضرر و زیان نیستند.
۲. واقعیت این است که پس از در گذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبری آیت ا... خامنهای، نیروهای موسوم به چپ خط امامی که بعد از خرداد ۷۶ و ریاست جمهوری خاتمی خود را اصلاح طلبان نامیدند از مراکز اصلی و مهم قدرت کنار گذاشته شده بودند. در دوران خاتمی تلاشهای نافرجامی برای شراکت در قدرت واقعی و تاثیر گذاری بر سیاست گذاریهای اصلی داشتند که با مقاومت هسته سخت قدرت رو به رو شده و از همان نهادهای نیم بند دموکراتیک در ساختار سیاسی فعلی اخراج شدند. سعید حجاریان در پایان دورران ریاست جمهوری خاتمی به درستی گفت "اصلاحات مرد "و تعارف کرد که "زنده باد اصلاحات". هسته سخت قدرت همواره در تمنای این بوده که انتخابات را بیعت با نظام جا بزند و از همین رو علاقمند بوده که این بیعت هر چه پر شورتر برگزار شود، طمع به شور زیاد در انتخابات ۸۸، دل نظام را زد و از آن پس همواره بیعت مطمئن جای شور زیاد را گرفته است. اصلاح طالبان که خود بهتر از هر کسی میدانند چیزی را نمیتوانند اصلاح کنند از مردم میخواهند به آنها در یافتن شغل و پستی هر چند نازل، کوچک و حاشیهای کمک کنند. هم گدای مردمند هم گدای قدرت و در عین حال طلبکار از هر دو.... این بازی حالا در ۱۴۰۰ تمام شده چون هسته سخت قدرت پاک آنان را بی آبرو کرده است.
۳. نظر به اینکه نظام در برهه کنونی با احتمال بحران جانشینی و انتقال قدرت از هرزمان دیگری بیشتر رو به روست تن به انتخاباتی مطمئن، داده است و در حالی که همگان در این مملکت از جمله بچه دبستانیها به میزان قدرت رئیس جمهور پی بردهاند باز اصلاح طلبان آزمند دست از حرص و طمع بر نمیدارند و این بار به بهانه خنده دار و مضحک حفاظت از جمهوریت (بخوانید پیدا کردن شغل و رانتی در بدنه دولت و عزیز شدن نزد قدرت) مردم را به حضور در پای صندوقها دعوت میکنند. میگویند که همانقدر که رای دادن حق است، رای ندادن هم حق است، میگویند ما نامزدی در انتخابات نداریم اما مردم در انتخابات شرکت کنند. این بندگان خدا که آچمز شدهاند هذیان میگویند و اسمش را سیاست ورزی میگذارند. بنده و خوانندگان محترم برای شفای عاجل این بیماران دعا میکنیم.
۴. حیدر مصلحی وزیر اسبق اطلاعات که دید برخیها دارند شور و هیجان کاذب اما خطر ناکی درست میکنند با روایت چگونگی رد صلاحیت هاشمی آب پاکی روی دست همه کنشگران ریخت که زحمت بیخودی برای گرم کردن تنور انتخابات ندهند و یقین دارند که تکلیفشان روشن است. با این همه کسانی مثل محمد فاضلی، عبدا الکریم سروش و تعدادی دیگری اگر سعی دارند تتمه آبروی خود را خرج انتخاباتی چنین کنند مختارند اما اگر زین پس به حساب نیامدند بدانند که جای گله نیست حتی اگر هم باشد مردم حوصلهای برای گوش دادن به قصههای آنان را ندارند.
۵. این انتخابات محک بسیار مناسبی برای همه جریانهای سیاسی است، از اصلاح طلبان آزمند تا براندازان آرزومند، هر دو جریان از فردای ۲۸ خرداد باید برنامه ایجابی خود را برای افق گشایی در سپهر سیاسی ایران ارائه کنند. اصلا ح طلبان طلبان آزمند که تکلیفشان روشن است و نافشان به نظام مستقر بند و با هرسازی ازسوی حاکمیت در رقص... اما آرزومندان باید برای جامعه مشخص کنند برنامه اشان بعد از" رای بی رای "چیست؟ آیا هم چنان درِ سیاست ورزی آنان بر پاشنه فعالیت در شبکههای اجتماعی که به میدان واقعی سیاست راه ندارند یا اگر دارند با فشردن یک دکمه و قطع اینترنت دود میشود و به هوا میرود میچرخد، یا برای رو زهای در پش رو برنامه ریزی دارند؟
بانگ ِ تحریم، مهران رفیعی