به دفعات به تصویری که آقای فرخ نگهدار پلاکارد بر دست از خود منتشر کردهاند مینگرم. به عنوان کسی که سالها زیر رهبری او کار کرده و تا حدودی از نزدیک ایشان را میشناسم از خود میپرسم چه حکمتی در پشت انتشار این عکس نهفته است؟
چرا آقای فرخ نگهدار با هفتاد واندی سال سن و نزدیک به شصت سال زندگی سیاسی پرفراز ونشیب، آشنایی نزدیک با چهرههای سیاسی، دوستی با بسیاری ازانقلابیون و قرار گرفتن در رهبری جریان بزرگی به نام سازمان فدائیان خلق اکثریت از نخستین سالهای انقلاب تا فروپاشی اتحاد شوروی؛ و نهایت تا امروز که لشگر از کف داده! دست به انتشار این تصویر میزند؟
به تنهایی پلاکادر مخالفت با رئیسی را بسان پرچمی افتخارآفرین به دست میگیرد از پلههای محل اخذ رأی جمهوری اسلامی بالا میرود تا رأی خود را به صندوقی که بخش عظیم جامعه آن را تحریم کرده بیندازد؟ نوعی دهنکجی به نقطه نظر افرادی که نظر آنها را قبول ندارد! با علم به اینکه این افراد اکثریت جامعه را تشکیل میدهند و بسیاری یاران سابق او هستند.
میدانم بارها این عکس با پلاکارد را بالا پائین کرده! جنبههای مثبت و منفی انتشار آن را سنجیده و نهایت با نوشتهای ختم به "آیه عصر" از قرآن که خداوند به زمان قسم میخورد، همگان را در خسران میبیند جز ایمانآوردگان و صبوران صالح را! نشانی از قرابت او با حاکمیت. عکس را در توییتر خود قرار میدهد!
عکسی که از نظر او تاریخیست و در تاریخ خواهد ماند. چرا که فکر میکند او یک فرد سیاسی عادی نیست. او هنوز خود را رهبری میداند که بد و خوب بازیهای سیاسی را بهتر، عمیقتر و آیندهنگرتر از دیگران میداند.
ما همیشه با دو تصویر روبهرو هستیم! نخست؛ تصویری که ما از خود میسازیم و دیگری تصویری که دیگران از ما میسازند. هیچ چیزی سختتر و مخربتر از گرفتار شدن در تصویری مبالغهآمیز از توانایی و نقش بیبدیل خود نیست که ما از خود میسازیم. نقشی که مانع از این میگردد واقعیتها را نه آنطور که وجود دارند، بل آنطور که ما فکر میکنیم و ذهن ما میسازد ببینیم، تفسیر کنیم و نتیجهگیری نمائیم!
بیماری ناشی از خودمحوری، منیت و خودشیفتگی که بیشتر با درجاتی متفاوت گریبانگیر رهبران، جویندگان توجه دیگران، احساس رسالت تاریخیکنندگان و در مرکز توجه قرارگرفتگان است.
به نظر میرسد فرخ نیز در حد همان رهبری سازمان فدائیان، دبیر اول مورد احترام اتحاد شوروی سابق و احزاب برادر، استقبال و بدرقه رسمی، سرانجام درخشیدن ستاره اقبالش در بین اصلاحطلبان و دفاع جانانه و همیشگیاش از شخص خامنهای مورد توجه اصولگرایان که در جریان کارزار انتخابات انتصابی این دوره مهم به حداکثر رسیده است! سخت در تلاش ثبت تصویری تاریخی از خویشتن میباشد.
سالها قرار گرفتن در مرکز توجه محفلها و جریانهای سیاسی نسبت به نوجوان خوشتیپی که خیلی زود قدم به میدان مبارزه نهاده و در کنار مبارزان صاحبنامی چون بیژن جزنی، قرار گرفته، زندان رفته وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران گردیده، با حمید اشرف محشور شده، سر از زندان در آورده و نهایت در حساسترین روزهای تغییر و دگرگونی انقلاب، در نبود هیچ فرد قدری در سازمان چریکهای فدائی که بتوان به جامعه پرخروش آن روزها عرضه کرد همراه با حمایت طیفی از رفقای سابق و تازه رها شده از زندان بر رأس بزرگترین جریان چپ قرار میگیرد و با نوشتن چند مطلب در فصل بیبرگی، دادن اعلامیه قیام را باور کنیم، بهعنوان رهبر بلامنازع، سکان رهبری به دست میگیرد.
بعد از آن هر چه در این سازمان سیاسی اتفاق افتاد نقش تمامکننده او بود. نقشی که داشت عملاً از او یک چهره بلامنازع میساخت. او یکهتاز میدان سازمان فدائیان اکثریت بود. از ایفای نقش ایدئولوگ در مباحثات تلویزیونی تا از نامه به بازرگان، تا مقاله "پیرامون مرگ بر امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا متحد شویم" که سر آغاز تغییر جهتگیری سازمان فدائی و نزدیکی به حزب توده بود. نقشی که تا زمان فروپاشی اتحاد شوروی و بهنوعی سازمان فدائی ادامه یافت.
در نخستین کنگره، او کیسه بوکسی بود که از افراد هیئت سیاسی یاران سابق تا پائینترین کادرهای سازمان به خود اجازه میدادند که از چپ و راست بر او مشتی حواله کنند خود کنار کشیده تمامی کاسه کوزهها بر سر او بشکنند.
رشتههایی که گسست. او طاقت آورد و تنها به فریادی در انتهای جلسه بسنده کرد. تلاش کرد با گرفتن مسئولیتی نشان دهد که برای او جایگاه سازمانی مهم نیست بلکه هدف و حفظ سازمان مهم است. همراه با حفظ حلقه کسانی از رهبری، کادرها و مادران که هنوز اورا در حد رهبر قبول داشتند.
پس از این جدایی هر کار که کرد، هر کجا که رفت نامش گره خورده با نام سازمان و رهبر آن بود. زیرکتر و با هوشتر از آن بود که فرصت زیادی را که این نام و موقعیت در اختیار او مینهاد استفاده نکند! وسوسه مطرح شدن! لذت دیدهشدن، در مرکز توجه بودن! به رخ کشیدن برخی تواناییهای خود به دیگرانی که کنارش نهاده بودند. همراه با کاراکتری که تماماً سیاسی بود و در شخصیت و وجود قریب به اتفاق افراد سیاسی هست.
افرادی که هرگز نمیتوانند بهتمامی از زندگی سیاسی و شخصیت شکلگرفته دههها در محدوده سیاسی بودن فاصله بگیرند، در وجود آنهاست که در نهایت خود را با همان سیمای سیاسی تعریف میکنند. با همان غریزه، حس خودخواهی، انقلابیگری احساسی، خواستهای قلبی خود که وقتی با احساسات شکل گرفته سالیان گره میخورد خود را به شکل فعال شدن در این با آن جریان سیاسی نشان میدهد و شخص خود را با آن تعریف و یا بازتعریف میکند.
تمامی اینها در چارچوب ذهن و ساختههای آن و در بخشی با فرصتطلبی و استفاده فرصتطلبانه از موقعیت به دست آمده صورت میگیرد. عملکرد فرخ نگهدار ملغمهای از درهمآمیختگی این حسهای چندگانه است که از نظر من هنوز در دایره توجه قرار گرفتن و فصلالخطاب بودن و نشان دادن تحلیلگری باهوش که چوب لای درز تحلیل او نمیرود فرض کردن، خود را در قالب اصلاحطلب، صلحخواه، رهبر و خطدهنده دیدن، نشان میدهد.
انسان موجود پیچیدهای است! او هنوز هم رهبری خود بر مجموعه جمع شده در سازمان فدائیان اکثریت را حق خویش میداند. در کنار اصلاحطلبان و حمایت از خامنهای لباس انقلابی چپ میپوشد گاه شال سرخ برگردن میافکند و تصور میکند که هنوز همان چریک و رهبر سابق است. هنوز اوست که وقتی سخن از قتل عامهای ۶۷ به میان میآید، بیشتر از همه درد میکشد و با آن هیجان که بخشی مصرف داخلی برای باقی مانده تازه احیاشده سازمان اکثریت دارد فریاد میکشد و حتی اگر شده یک تنه به مقابله با انتخاب رئیسی میرود.
فرخ بسیار باهوشتر از آن است که از پیش نداند چه کسی پشت انتصاب رئیسی ایستاده فرمان میدهد. اما او را با ساحه خامنهای کاری نیست! او میداند نتیجه این انتخابات پیروزی قاطع رئیسی است. اما امروز تصویری که او قصد نشان دادن آن دارد تصویر امام حسین، یا چریک پیری است که قیام میکند، به تنهائی پرچم مبارزه با رئیسی و خونخواهی یاران به دست گرفته از پلههای محل اخذ رأی بالا میرود.
عکسی که او برای روزهای آتی لازم دارد. روزی که اوضاع توسط رئیسیها در هم ریزد و آنگاه او بگوید: این من بودم که شهامت بر افراشتن پرچم مبارزه با رئیسی داشتم، شهامت دفاع از حقیقت. هشدار دادم! تمامی تحقیرها و پوزخندها را به قیمت منافع مردم و پیشبینی چنین روزی به جان خریدم و پرچم مخالفت برافراشتم! این تصویر، بیانگر فرق من با شماست!
ابوالفضل محققی