خامنهای برنده انقلاب پنجاه و هفت بود. چون از همان ابتدا با نقشه و برنامه پیش رفت. انتخابات دقیقا برنامه ریزی شده اخیر و قبل از آن، یک دست شدن مجلس فرمایشی از پیروانش واکنون، قرار دادن یک موجود جنایتکار بی رحم و کینهای شبیه به خود، در راس قوه مجریه، زمینه را برای تبدیل ایران، بعد از خلفای اموی، عباسی، عثمانی، به خلافت اسلامی ولی فقیه، تحت حمایت چین و روسیه، با داشتن بمب اتمی شیعی و بی توجه به اروپا و آمریکا و دیگران، با در اختیار گذاشتن ایران و منابع سرشار آن به این دو ارباب، فراهم نمود. که درو خواهد کرد
رئیسی شبیه ترین فرد، از لحاظ شخصیتی به وی بود. قصد داشت، در دوره پیش این کار را تمام کند. اما موفق نشد و مردم نگذاشتند. قصه عشق خامنهای به وی، از آنجا آغاز شد. که رئیسی در گفتگوی خصوصی با منتظری، برای تسریع در اعدام مابقی زندانیان در تابستان شصت و هفت و اصرار بیمارگونه، در مجاب کردن منتظری، به ارتکاب این جنایت علیه بشریت، با مخالف شدید وی مواجه شد. اگر خود خامنهای هم مامور این کار بود. درست همین رفتار را میکرد. اما در کنار ایستاد، نظاره گر شد و رئیسی را فرستاد و نوار ضبط شده را، در اختیار خمینی گذاشت. تا منتظری را، از جانشینی خلع کند. که شد. خامنهای از فردای آن روز، به خاطر نقاری که با خمینی داشت و تحقیر و توهینی که در مقام ریاست جمهوری به وی روا داشته بود. کینه بدل گرفته، خواهان تمامی قدرت در روستای انتقام بود. از آن پس به رفسنجانی نزدیک شد. چون وی را، گره گشای حصول به هدف نهاییاش میدید. در جلسه انتخاب رهبری بعد از مرگ خمینی و انگشت گذاشتن رفسنجانی بر روی نام خامنهای به عنوان رهبر آینده (چون هاشمی فکر میکرد. خامنهای همچون از ابتدا تاکنون و همیشه و تا آخر مدیون و مطیع وی خواهد بود) از نظر روانشناسی، وقتی جنایتکاران، به هدف نهایی میرسند. نا خود آگاه، اقرار به اقدامی که در برنامه و نیت برای اجرا دارند، میکنند. اولین جملهای که، خامنهای، درین جلسه میگوید این است. که بدا به حال ملتی که رهبرش من باشم. یعنی آنچه در دلاش بود را، وارونه بیان نمود. در واقع میخواست بگوید. یک بلایی بر سر همه شماها و ملت در آورم که، آن سرش ناپیداست. بعدها این کار را، با یک دقت ریاضی انجام داد. ایران را نابود و ایرانی را به خاک سیاه نشاند. وی برای اینکه بر همه امور کشور مسلط شود. ابتدا رفسنجانی را تحمل نمود و آخر سر نیز چون وی را مانع حصول به اهداف نهایی خود میدید. سر به نیست کرد. مثل همه آن کسانی که تاکنون خنثی یا معدوم کرده است. تا به مقصد شیطانیاش برسد. هدف وی، تبدیل جمهوری اسلامی به خلافت اسلامی، با داشتن بمب اتمی (وقتی رئیسی میگوید. سیاست جمهوری اسلامی درباره اقدامات هستهای تاکنون مسالمت آمیز و در راستای اهداف علمی بوده، یعنی ازین پس، هدف غایی، تولید و آزمایش اولین بمب اتمی میباشد) و همچون کره شمالی تحت حمایت چین و روسیه رفتن بود. تا با حمایت این دو، حرف اول و آخر را در دنیای اسلام بزند. اما نمیداند، که این نقشه و تحقق این رویای شوم، با مانع بزرگی بنام ملت ایران مواجه خواهد شد. که به شهادت تاریخ، پوزه همه متجاوزین به کشورش را، سرانجام به خاک مالیده و این بار نیز با پی بردن به هدف نهایی خامنهای، چنین خواهد کرد. بزرگترین اشتباه خامنهای این بود. که با یک دست کردن قدرت و از بین بردن اصلاح طلبان و متنفر کردن مردم از آنان، به عنوان کیسه بوکساش، دیگر کسی یا گروهی باقی نمانده که اشتباهات و جنایاتاش را، به آنها نسبت دهد. ازین پس، وی بطور مستقیم و به عنوان یک هدف و نشانه، با اصابت تیر هایی مواجه خواهد شد. که قبلا کمانه رفته به دیگران و نه شخص وی بر میخورد. اکنون، پایان این بساط اهریمنی- انیرانی، به شماره افتاده است.
پیام یک تصویر، ابوالفضل محققی
پیروزی ملت در برابر امت، امیر امیری