حامد آئینهوند، روزنامهنگار و دانشآموختهی دکترای روابط بینالملل در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «سلام ابراهیمِ در آتش به اصلاحات» نوشت:
۱- سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در حالی برگزار شد که ناراضیان از این انتخابات طیف وسیعی از جریانهای سیاسی را در برگرفت. اگرچه جریانهای سیاسی موجود در ساختار سیاسی مستقر در ایران را به هیچ عنوان نمیتوان نماینده اقشار مختلف جامعه قلمداد کرد اما صورتبندی اعتراضات به تصمیم شورای نگهبان دست کم به روشنی یک نکته مهم را نشان میدهد که ساخت قدرت از حالت شبه دموکراتیک و تمایل به نمایش دموکراسی خارج شده و به سمت یکه سالاری حرکت کرده است. رد صلاحیت افرادی که پایگاه اجتماعی هر چند محدودی در میان مردم و دستی بر قدرت در داخل ساختار سیاسی داشتند بدین معناست که "هسته سخت قدرت" تصمیم به اخراج این جریانها از ساختار حکومت به معنای قدرت اجرایی و سیاسی گرفته است.
۲- جمهوری اسلامی از بدو تولد از تناقضات ساختاری در خصوص مساله جمهوریت و اسلامیت در رنج بوده است. نخستین رخداد تنش بین رهبری و رئیس جمهور در همان آغاز حکومت جدید میان ابوالحسن بنی صدر و آیت ا... خمینی و هواداران ایشان شکل گرفت که به عزل بنی صدر، کاهش اختیارات رئیس جمهور، دخالت فزاینده شورای نگهبان در نحوه برگزاری انتخابات، و بازنگری قانون اساسی به سمت افزایش اختیارت رهبری و نهادهای تحت امر ایشان انجامید. در دوره جنگ و رخدادهای پس از آن "هسته سخت قدرت " بدین بهانه توانست رقبای جدی جمهوری اسلامی را از عرصه کنشگری سیاسی برای کسب قدرت حذف کند، حذفی که یه شکل توامان فیزکی و سیاسی رخ داد. از قدیم گفتهاند دو درویش در یک گلیم بخسبند اما دو پادشاه دریک اقلیم نگنجند. به همین دلیل بعد از حذف نخست وزیری و منتقل شدن اختیارات به رئیس جمهور، هیچ رئیس جمهوری در ایران بدون تنش با رهبری نظام، ریاست جمهوری خود را به پایان نبرده است. تنها دوره کم تنش با رهبری و نهادهای تحت امر ایشان دوران ریاست جمهوری هاشمی بود که به نقش هاشمی در رهبری آیت ا... خامنه ای و بازسازی ایران پس از جنگ بر میگشت و در عین حال امر سیاسی به معنای دقیق کلمه چندان مطرح نبود.
۳- ریاست جمهوری محمد خاتمی محصول یک برآورد اشتباه از سوی "هسته سخت قدرت" برای برگزاری انتخاباتی نیمه رقابتی برای خلاصی از تنشهای رخ داده میان ایران و غرب در نیمه دهه هفتاد بود و چون جناح چپ خط امام که بعدها خود را اصلاحطلب خواند گزینه فتح "سنگر به سنگر" را در دستور کار قرارداد تئوریپردازش ترور و پیش از آنکه بتواند عِده و عُده مناسبی برای عملیاتی کردن این ایده مهیا کند توسط هسته سخت قدرت مهار شد و عافیتطلبی سران اصلاحطلب موجبات فرسایش و کاهش سرمایه اجتماعی آنان را طی دو دهه گذشته فراهم آورد. این سرمایه اجتماعی عظیم اگرچه در انتخابات ۸۸ به سبد میرحسین موسوی رفت و با ایستادگی او به کف خیابان نیز آمد اما رهبران جنبش سبز باتصور اینکه "نمایش قدرت" به "مثابه قدرت" عمل میکند از نگهداری مردم در خیابان خودداری کردند که نهایتا چیزی جز حصر خانگی برای آنان و سرخوردگی برای مردم حامی جنبش سبز به بار نیاورد.
۴- در دوره ۹۲ و ۹۶ حسن روحانی با خوردن نان حصر، برجام و حمایت رهبران جنبش سبز و دادن وعده وعیدهایی چند از جمله اینکه هر آنچه از مردانگی و زور دارد به میدان خواهد آورد مردم را مجدد به پای صندوق آورد اما در دیماه ۹۶ و پس از خلف وعده روحانی همه سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان با شعار "اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا" دود شد و به هوا رفت و آبان ۹۸ نیز تیر خلاصی بر پیکر نیمه جان سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان بود. نظام هم که متوجه شد هیچ سرمایه اجتماعی برای آنان باقی نمانده و هیچ اعتراضی صورت نمیگیرد دل از مشارکت پر شور شست و مشارکت کم اما با نتجه مطمئن را جایگزین آن کرد. میر حسین موسوی بار دیگر نشان داد که از حصر به مراتب شم سیاسی قویتر و دیدی نافذتر از محمد خاتمی، کروبی و سایر اصلاحطلبان دارد یا به عبارتی دلی در گرو قدرت به هر قیمت ندارد. در نتیجه نه روی خوشی به بازی با انتخابات نشان داد نه زیر میز زد بلکه کنار اکثریت مردم ایستاد.
۵- مردم وقتی دریافتند میدانداران همه کارهاند میدان انتخابات را نیز برای آنان وانهادند. اما بازی تازه شروع شده است. سید ابراهیم رئیسی در آتشی از مشکلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی انباشه قرار دارد که یا باید با هماهنگی با دیگر بالهای قدرتی که هم اکنون همراه و همگام او هستند دست به جراحیهای بزرگ و تصمیات افقگشا و به ویژه بهبود روابط با غرب و به ویژه امریکا بزند یا به هر حال دیر یا زود شاهد تقابل میان میدانداران با مردم در میدانی به وسعت کل کشور خواهد بود. تنش هایی که نمیتوان با قطع اینترنت و "شلیک کمر به پائین یا به بالا" آنچنان که رحمانی فضلی، وزیر کشور روحانی در مجلس در شرح مسائل آبان ماه گفت به آنها پایان داد. اگر ابراهیم رئیسی جان سالم از آتش به در ببرد معنایش این نیست که ایران را گلستان خواهد کرد اما این معنا را دارد که ایران از رفتن به سمت گورستان نجات پیدا کرده است.
۶- پیشگویی در سیاست در حکم رمالی اما پیش بینی کاری است که براساس دادههای موجود میتواند صورت گیرد. بزرگترین بازنده این انتخابات اصلاحطلبان و در راس آنها محمد خاتمی و روشنفکران دینی چون سروش و ملکیان بودند که چشم بر فرسایش سرمایه اجتماعی و فرتوتی بدنه حامی خود در جامعه بستند و همراه با "استراتژی چوب خشک" خود در تنور انتخابات نظام سوختند. براندازان سرمست فراگیری تحریماند اما مستی آنان ممکن است طولانی نباشد که چرایی آن را توضیح خواهم داد.
۷- بدون تردید دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی نظام از عمق نارضایتی جامعه از سیاستهای موجود آگاهند و به خوبی می دانند که ادامه وضع موجود ناممکن و اصرار برآن فاجعه بار خواهد بود. بنابر این ابراهیم رئیسی ممکن است و پتانسیل آن را دارد برای آنکه قدرت را در دست هسته سخت قدرت نگاه دارد دست به اصلاحاتی بزند که توامان بدنه حامی اصلاحطلبان و چه بسا بر اندازان را راضی نگه دارد بی آنکه لزوما کیک قدرت را با آنها تقسیم کند. جمهوری اسلامی در این مقطع چارهای ندارد تا یا به سبک سلطان قابوس پس از سر کوب شورش ظفار حکومت کند یا جا پای محمد رضا پهلوی بگذارد. شاه که سلطان قابوس را از سقوط حتمی در بلوای ظفار نجات داد چندی بعد با انقلاب ۵۷ از قدرت کنار رفت در حالی که سلطان قابوس با اصلاحاتی که انجام داد موجبات تداوم پادشاهی عمان را تا امروز فراهم آورد.