ایران وایر - دانیال کیوانفر
داستان فیلم «دستنوشتهها نمیسوزند» از محمد رسولاف، با یک قتل به دست خسرو آغاز میشود. خسرو کارمند درجه پایین وزارت اطلاعات است که ماموریتش کشتن روشنفکران و نویسندگان است. گفته میشود رسولاف شخصیت خسرو را از روی شخصیت حقیقی «خسرو براتی» خلق کرده است. خسرو براتی راننده اتوبوس مرگ ارمنستان است؛ فردی که دوبار تلاش کرد تا اتوبوس حامل نویسندگان و شعرا را در یکی از پیچهای گردنه حیران به دره بیندازد. نام او بعدها در جریان قتلهای زنجیرهای نیز مطرح شد. او در دادگاههای قتلهای زنجیرهای به علت معاونت در قتل محاکمه و به ده سال حبس محکوم شد. البته او خیلی زود از زندان آزاد شد؛ با این حال آزادی او چندان هم دوام نداشت.
راننده اتوبوس مرگ ارمنستان سالهاست که درگیر دادگاه و بازجویی زندان است؛ اما نه به علت اقدام به تلاش برای کشتن نویسندگان و نه حتی به علت معاونت در قتل در پرونده قتلهای زنجیرهای؛ او به اتهام قاچاق اسلحه به ۱۲ سال زندان محکوم شده و هم اکنون به همراه پسرش در زندان تهران بزرگ به سر میبرد. آنچه در این سالها بر او گذشته به غایت عجیب و غریب است.
بنابر شهادت چند نفر که او را در این سالها در بند ۲ الف زندان اوین، اندرزگاه ۴ همین زندان و زندان تهران بزرگ دیدهاند، حال و روز خوشی ندارد و شدیدا به مواد مخدر اعتیاد دارد؛ اما برای اینکه بدانیم خسرو براتی دقیقا کیست، باید به ۱۶ مرداد ۱۳۷۵ بازگردیم.
ناکامی در اولین ماموریت
۲۱ نویسنده، شاعر و روزنامهنگار ایرانی که از سوی اتحادیه نویسندگان ارمنستان برای سفر به کشورشان دعوت شده بودند روز ۱۶ مرداد ۱۳۷۵ با یک اتوبوس راهی ارمنستان بودند. خسرو براتی اتوبوس را میراند. رانندهای که در طول مسیر با سرنشینان حرف نمیزد و بیشتر برای رسیدن به مقصد عجله داشت. برای استراحت و غذاخوردن نمیایستاد و اگر با اصرار سرنشینان میایستاد در مدتی که توقف میکرد، مدام اصرار داشت هرچه سریعتر دوباره مسافرانش را سوار اتوبوس کند. از ابتدای سفر «مسعود توفان» و «شهریار مندنیپور» تصمیم میگیرند، به نوبت کنار دست راننده بنشینند تا او خوابش نبرد.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
نزدیک صبح که اغلب مسافران خواب و بیدار بودند؛ خسرو اتوبوس را به سمت دره هدایت میکند و خودش پایین میپرد. اتوبوس لبه دره متوقف میشود، تخته سنگ بزرگی زیر میل لنگی که دوچرخ اتوبوس را به هم وصل کرده گیر میکند و جلوی سقوط اتوبوس را میگیرد.
مسافران وحشتزده گمان میکنند، او خوابش برده بوده و وقتی دیده اتوبوس در حال سقوط به دره است، پایین پریده است. دوباره همگی سوار میشوند، خسرو براتی دنده عقب میگیرد و اتوبوس را به سمت جایگاهی شبیه پارکینگ که رو به روی دره قرار داشته هدایت میکند اما دوباره اتوبوس را به سمت دره میراند و خودش پایین میپرد. این بار مسعود توفان فرمان را میگیرد و شهریار مندنیپور ترمز دستی را میکشد. سنگ بزرگی که بار اول زیر میللنگ گیر کرده بود، این بار هم مانع سقوط بیشتر میشود.
خسرو براتی در دو تلاش نافرجام کوشید اتوبوس را در گردنه حیران به دره بیندازد. پس از این رخدادها فردی که برای نویسندگان چهرهای ناآشنا نبود، به محل حادثه میآید و نویسندگان را در آستارا زندانی و بازجویی کرده است. او خود را «هاشمی» مینامد. برای اغلب مسافرانی که بارها مورد بازجویی قرار گرفته بودند، آقای هاشمی چهرهای آشنا بود. دو سالی باید از آن ماجرا میگذشت تا مسافران آن سفر شوم دریابند آقای هاشمی همان مهرداد عالیخانی، متهم ردیف دوم پرونده قتلهای زنجیرهای و راننده اتوبوس، خسرو براتی شوهر خواهر مهرداد عالیخانی، متهم ردیف هجدهم آن پرونده است.
اگر ماجرای قتل روشنفکران و دگراندیشان و بعدتر انتشار اعلامیه وزارت اطلاعات مبنی بر دست داشتن «عناصر خودسر» این وزارتخانه رخ نمیداد، هرگز تلاش دستکم بخشی از نیروهای اطلاعاتی و امنیتی برای قتل دستهجمعی ۲۱ نویسنده، شاعر و روزنامهنگار به طور رسمی تایید نمیشد. مسعود توفان یکی از مسافران اتوبوس درباره خسرو براتی گفته بود: «همانجا بخشیدیم بیچاره را. حتی نگفتیم مامور است و معذور، چون بیشتر شبیه آدمکی بود روانپریش که هر کجای دیگر جهان در تیمارستانی بستریاش میکردند و نمیدانستیم یک سال و نیمی بعد، او را برای کشتن محمد مختاری و پوینده بسیجش خواهند کرد.»
محکوم به ۱۰ سال حبس در پرونده قتلهای زنجیرهای
پاییز و زمستان ۱۳۷۷ زلزلهای هولناک در تاریخ سیاسی ایران شکل گرفت. یکم آذرآن سال داریوش فروهر و پروانه اسکندری رهبران حزب ملت ایران با ضربات متعدد چاقو، در خانه مسکونیشان در تهران به قتل رسیدند. کمتر از دو هفته بعد در روز ۱۲ آذر محمد مختاری، نویسنده، شاعر و عضو هیات دبیران کانون نویسندگان ایران که برای خرید شیر از خانه خارج شده بود، ناپدید شد و بعدتر جسدش در بیابانهای شهرری پیدا شد. خفهاش کرده بودند. تنها شش روز بعد هم محمدجعفر پوینده، مترجم و از فعالترین اعضای کانون نویسندگان ایران ناپدید شد. بعد از پیدا شدن جسدش در بیابانهای اطراف شهرستان شهریار معلوم شد که او را هم خفه کردهاند. از این چهار قتل بعدها با نام قتلهای زنجیرهای یاد شد. گرچه قبلا در همان پاییز و در ۲۸ آبان مجید شریف، نویسنده و مترجم منتقد مذهبی کشته شده بود و قبل از آن هم در ۳ شهریور پیروز دوانی، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم و فعال سیاسی ناپدید شده بود. قتلهایی که عدهای معتقد بودند به این چند نفر ختم نمیشود و از سالها پیش از آن آغاز شده بود و عدد قربانیانش از دهها نفر هم فراتر میرفت. دادگاه اما فقط به پرونده قتل فروهرها، مختاری و پوینده پرداخت. دادگاه دو سال پس از قتلها در سال ۱۳۷۹ تشکیل شد و پس از دوازده جلسه غیرعلنی به ریاست قاضی عقیقی رییس شعبه یک دادگاه نظامی تهران، در دی ماه همان سال حکم ۱۸ متهم این پرونده را صادر کرد. بر اساس این حکم چند تن از متهمان به قصاص، برخی به حبس ابد و دیگران به حبسهایی از دو تا ده سال حبس محکوم شدند. منابع رسمی اعلام کردند که سعید امامی متهم ردیف اول پرونده در زندان خودکشی کرده است. ۸ بهمن ۱۳۸۱ روابط عمومی سازمان قضایی نیروهای مسلح اعلام کرد، حکم محکومیت ۱۱ نفر از متهمان پرونده معروف به قتلهای زنجیرهای از جمله مجازات متهمان اصلی پرونده که آمریت در این جنایات را بر عهده داشتهاند به تایید دیوان عالی کشور رسیده است.
در اطلاعیه سازمان قضایی نیروهای مسلح آمده بود: «بر اساس رای صادره از سوی شعبهی ۳۴ دیوان عالی کشور، حکم صادره از سوی شعبه پنجم دادگاه نظامی یک تهران در خصوص محکومیت متهم ردیف اول سیدمصطفی کاظمی و متهم ردیف دوم مهرداد عالیخانی به جرم آمریت در قتلها به تحمل چهار بار حبس ابد محکوم شده اند. متهم ردیف هجدهم خسرو براتی به جرم معاونت در قتل به تحمل ده سال حبس، مورد تایید و ابرام قرار گرفته است. با توجه به رای صادره از سوی دیوان عالی کشور، حکم محکومینی که مجازات آنها مورد تایید قرار گرفته است، قطعی و لازمالاجرا میباشد.»
شواهد امر اما نشان داد که دیوارهای زندان موفق نشدند که این افراد را در خود نگه دارند و اغلب خیلی زودتر از تاریخ پایان حکمشان از زندان آزاد شدند. پرستو فروهر، دختر داریوش فروهر و پروانه اسکندری سالها پیش به بیبیسی گفته بودند: «کاظمی و عالیخانی، دو متهمی که به عنوان آمر معرفی شدند، هر کدام ۴ بار حبس ابد داشتند؛ حالا چطور ممکن است آزاد باشند؟ ... من از سرنوشت متهمان آن پرونده فقط آنچه را که به صورت خبرها در مطبوعات یا فضای مجازی بوده میدانم و اطلاع دقیقی ندارم». ایران وایر در تاریخ سوم آذر ۱۳۹۶ گزارشی از حضور عالیخانی در یک مراسم ختم نوشته است: «مهرداد عالیخانی سال ۹۲ آزاد شده است. ۹مهرماه ۹۳ تصاویری از مراسم ختم همسر حجتالاسلام علی سعیدی، نماینده ولی فقیه در سپاه منتشر شد. تلویزیون صدای آمریکا پس از انتشار این تصاویر گفت که مهرداد عالیخانی هم در جمع کسانی بوده که در مراسم حضور داشتهاند و تصویری از او منتشر کرد، تنها تصویری که از این مامور امنیتی باسابقه وجود دارد.» براتی تنها متهم دادگاه قتلهای زنجیرهای بود که رسما در وزارت اطلاعات عضویت نداشت. او در دادگاه ابتدا به اعدام محکوم شد؛ ولی بعد از آن به دلیل آنچه رضایت اولیای دم خوانده شد، به ۱۰ سال زندان محکوم شد. مسعود بهنود روزنامهنگار گفته بود که براتی در سال ۱۳۸۴، پنج سال پس از دادگاه آزاد بوده است.
او در سال ۱۳۹۳ مجددا به اتهام قاچاق اسلحه بازداشت شد . حدود یک سال در بند ۲ الف زندان اوین که بازداشتگاه مخصوص سازمان اطلاعات سپاه است، زندانی بود و سال ۱۳۹۴ با قرار وثیقه آزاد شد؛ اما سال ۱۳۹۶ حکم قطعی ۱۲ سال زندان به اتهام قاچاق اسلحه برای او صادر میشود.
روز دوم خرداد ۱۳۹۷ جهت اجرای حکم زندان بازداشت اما به جای بند عمومی، باز هم راهی سلولهای انفرادی بند ۲ الف شد . همان روز پسرش نیز بازداشت و به زندان تهران بزرگ منتقل شد تا به عنوان متهم ردیف دوم پرونده پدرش حکم ۸ سال حبس تعزیریاش را تحمل کند.
به گفته منابعی از داخل زندان که در دورههای مختلف براتی را دیدهاند، خسرو براتی پس از چند روز انفرادی، به اتاقهای چند نفری بند منتقل شد. براتی اوایل مرداد ۱۳۹۷ وارد اندرزگاه ۴ زندان اوین شد و ساکن سالن یک شد. حضورش در بند عمومی اما دوام نیاورد. گفته میشود دلیلش این بوده که گاهی اختیار از کف داده و با برخی زندانیان وارد گفتوگو شده و برای آنها برخی ناگفتههای زندگی پر رمز و رازش را بازگو میکرده است. در پی این اتفاق دوباره راهی بند ۲ الف میشود. مجددا پس از مدتی برای یک شب راهی اندرزگاه ۴ زندان میشود و صبح فردایش به زندان تهران بزرگ تبعید میشود تا ادامه حبسش را در این زندان تحمل کند. او به یکی از هم اتاقیهایش در بند ۲ الف گفته بود: «برای من وپسرم پروندهسازی کردند. من در طول زندگیام هرگز کارمند رسمی هیچ نهادی نبودم. از طریق برادر همسرم (مهرداد عالیخانی) به صورت همکار خارج از وزارت اطلاعات وارد همکاری موردی با این نهاد امنیتی شدم. در برخی امور با آنان همکاری کردم. محل خدمتم در دوره سربازی زندان بود و از آنجا با چند چهره امنیتی هم آشنایی داشتم. پرونده فعلی من به دلیل درگیری نهادهای امنیتی است. آنها زورشان نمیرسد مهرداد را بزنند؛ من دارم تاوانش را پس میدهم. اتهام قاچاق اسلحه هم دروغ است، من به دستور وزارت اطلاعات اقدام به خرید اسلحه برای برخی اهداف خاص کردم اما حالا بر همان اساس برایم پرونده ساختهاند.»
یک زندانی جرایم مالی که مدتی در زندان تهران بزرگ با خسرو براتی در یک اتاق بوده، درباره حال و روز او اینگونه میگوید: «او به شدت معتاد است و از سویی بسیار بیقرار است. راست و دروغش را نمیدانم؛ اما میگوید به خاطر گذشتهام عذاب وجدان دارم. میگوید به دستور همان سیستمی که برایم پروندهسازی کردند؛ چند نفر را کشتهام، چندین جنازه جابهجا و مخفی کردهام و چندین نفر را هم که دستور داشتم اما نتوانستم بکشم.» پایان کار خسرو براتی چندان مشخص نیست؛ اما فردی مانند او احتمالا ناگفتههای بسیاری دارد که شاید میلیونها نفر مشتاق شنیدنش باشند. اگر بخواهد و یا بگذارند در آینده حرف بزند.