تقدیم به صدها انسان شریف و همراهی که در نیم قرن گذشته رفتند تا کرامت آدمی را ارج بگذارند و دیگر باز نیامدند.
گفت و گفت...
همهی ظرفها را که شستم میآیم..
گفت و گفت ...
همه درها را که بستم میآیم..
هر چه منتظر ماندیم نیامد.
ظرفها همه پاک بودند و درها همه بسته،
ولی نیامد...
کارتن خوابها،
قبر خوابها،
قلندران بی جا و بی مکان،
عاشقان واله و شیدا:
نه ظرفی دارند و نه دری.
گویی آن شب رفت، در آخر آن شب رفت:
تا ظرف بی ظرفان شود،
تا در بی دران شود.
هنوز صدایش در انتهای هر شب از آشپزخانه میآید:
همه ظرفها را که شستم،
همه درها را که بستم،
میآیم.
حسن مکارمی
فرانسه بهار ۱۴۰۰
نوکیشان مسیحی، کیوان صمیمی