آه ای سرزمین محبوب من
پس در کدامین هنگام؟
تو در جشن و سرور دیگران
بازیجه اندوه خیزی نخواهی بود؟
و در کشتزار دیگران مترسکی متروک؟ - امه سزر
تصویر به رگبار بسته شدن سربازان تسلیم شده افغان توسط طالبان، تصویر وحشت زده مادرانی که کودکان خود در آعوش کشیده پای برهنه در میان دشتهای بی آب وخشک در هراسی تاریخی سرگردانندقلبم را به آتش میکشد.
مردمانی هراس زده، قربانی سیاست سیاستمدارانی نشسته در فراسوی مرزهای افغانستان. سیاستهای تلخی که سرنوشت ملت ستمدیده افعانستان را سال هاست با جنگ، خون، مرگ، اشگ وماتم عجین کرده است!
سرزمینی سوخته وشخم خورده که گاه جولان گاه سربازان انگلیسی، گاه تانگهای روسی وزمانی نفر برهای سربازان امریکائی و نیروهای دست ساز آنها بوده است.
به تصویر وحشت زده مادری که بی رمق برزمین نشسته و به کودک خود خیره شده مینگرم. تصویری که من را به سی واندی سال قبل بر میگرداند. به سال هائی که بعنوان یک روزنامه نگار در روز نامه حقیقت انقلاب ثور روزنامه حزب حاکم که هم راستا با سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی سابق بود کار میکردم. سیاست هائی ناشی از جنگ سرد، ناشی از کشاکش دو اردوگاه که دراصطلاح آن روز به اردوگاه امپریالیسم وسوسیالیسم تقسیم ونامگذاری شده بودند.
هر کدام لشکریان خود را داشتند. لشکریانی ایدولوژیک که زیر علمهای گوناگون سازماندهی میشدند. از حزبی دو آتشه معتقد به سوسیالیسم وپرچم سرخ آن "از جمله خود من "تا اسلام گرای متعصب معتقد به پرچم سیاه اسلام.
نیرو هائی که پیش برنده سیاستهاای بودند که هزاران کیلومتر دور تر از کابل، در واشگتن، مسکو، انگلیس و اقمار ریز ودرشت آنها تدوین وبرنامه ریزی میشد. سیاست هائی بنام مردم، بنام آزادی، بنام عدالت! که تمامی آنها با ظاهر فریبنده خود در خدمت به خواستههای سیاست گذاران خود بودند!
مردم وخواسته قلبی ومصلحت آنها غایبین میدان بودند. جنگ بود و ویرانی اشگ بود و مرگ، تعصب بود وکوری! روزنامه مشاوری روسی بنام "لوگینف " داشت مامور و مسئول از طرف کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی که تمام مطالب مندرج در روزنامه بدون نظر و پاراف او نشر نمیگردید.
مصاحبهای با یک مادر هراتی داشتم، مادری که همسر ودو پسر خود را در جنگ با مجاهدین از دست داده بود. زنی بود که هنوز آن چهره غمگین با دو چشم سیاه و بسیار زیبای اورا فراموش نکردهام. برایم از همسرش از روزهای جوانی، شادی عروسی، بدنیا آوردن پسرانش، بزرگ شدن به مکتب رفتنشان و عروسی آنها گفت. با اشگی که در گوشه چشمانش حلقه زده بود. از کشته شدنشان توسط مجاهدینی که از اهالی همان منطقه خود آن بودند. خواهش کردم برایم لالائی هائی که برای پسرانش میخواند بخواند. خواند آنچنان که من هنوز درد و اندوه خوابیده در آن صدا را احساس میکنم.
آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر
یک شب درون قایق دلتنگ
خواندند آن چنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب
میبینم
ری را... ری را...
دارد هوا که بخواند
در این شب سیا
او نیست با خودش
او رفته با صدایش اما
خواندن نمیتواند. نیما
خواند و گریست پرسیدم: "مادر آرزویت چیست؟ " گفت " صلح، امنیت! " گفتم صلح با مجاهدین؟ با کسانی که عزیزانت را کشتهاند؟ "گفت اگر قرار بر صلح باشد من از خون عزیزانم میگذرم و قاتلان آنها را میبخشم! "
من عینا آنچه که مادر هراتی گفته بود نوشتم و مطلب برای چاپ رفت صبح به اطاق رسیده نرسیده اطلاع دادند که مشاور روزنامه" لوگینف" منتظر من است. در اطاق را که گشودم لوکینف عصبانی وسرخ شده وسط اطاق ایستاده بود. رو به مترجم کرد گفت "بپرس آیا او حزبی است؟ آیا بعد این همه سال سیاست حزب را میفهمد؟ اگر میفهمد این چیست که نوشته است؟ "من برای صلح از خون قاتلان عزیزانم میگذرم! "شرم آور است ما هزاران کشته دادیم آنوقت تو مینویسی از خونشان میگذری! "
میگویم "من از زبان مادر هراتی نوشتم این گفته وخواست او بود! "
عصبی تر در من نگاه میکند " او نمیفهمد تو که میفهمی چرا آن را باز گو کردی؟ ما هرگز با دشمن صلح نمیکنیم. "
اجازه توضیح بیشتر نمیدهد. مقاله با حذف گفته مادر هراتی در رابطه با بخشش قاتلان چاپ میشود. چند سالی بعد سیاستها تغیر میکند. مقاله عالم افتخار "کشتی بان را سیاست دیگر است "با تائید لوگینف در روزنامه چاپ میشود. سیاست دکتر نجیب الله برای مصالحه ملی.
مردی که معتقد بود. برای بر قراری صلح هیچ راهی جز گفتکو با تمامی طرفین در گیرنیست. حتی اگرشده به قیمت کنار رفتن او از قدرت. اما افسوس که چنین نشد نیروهای شوروی خاک افغانستان را ترک کردند. کشوری، ارتشی، ماند بدون پشتوانه! مردمی ماندند بدون حامی بدون چشم انداز. گروهای مختلف اسلامی مسلح تا بن دندان تنظیم شده توسط کشورهای مختلف از امریکا تا پاکستان، عربستان، ایران، تا فرانسه. کشور را بتصرف خود در آوردند. کابل صحنه در گیری و کشت وکشتار آنها گردید.
مردم بزرگترین قربانیان آنها. حتی برای یک روز این سرزمین روی آرامش ندید ه است. نهایت جنگ گروهها سر بر آوردن هیولائی بنام طالبان از آستین امریکا بود. نیروئی ویران گروجنایت کارتر از مجاهدین.
دوران کوتاه حکومت این جانیان متحجر دوران قصاص است، دوران سنگسار زنان است! تازیانه زدن آن هاست در ملا عام. دوران خفقان، دوران ترس وحشت، دوران مهاجرتهای گسترده، دوران سیاهی که حتی یاد آوری آن هنوز کودکان دبستانی را از وحشت رفتن بمدرسه باز میدارد.
باردیگر امریکا این بار نه در نقش حامی طالبان بلکه حمله کنندگان بر آنها خاک افغانستان را بتوبره میکشد. نیروهای دست ساخت خود را بمباران میکند. وجب به وجب این سرزمین را بخاک وخون میکشد طالبان را متواری میکند. نیروهای ائتلاف را همراه با دولتهای دست نشانده جای گزین آنها.
این بارنیز این مردم خسته وتحقیر شده افغان است که مانند بز میدان بزکشی بین دستهای سوار کاران قدرت مدار جدید این دست و آن دست میشوند زیر سم اسبان له ولورده میگردند. میلیاردها دلار برای شکل دادن دولتی به اصطلاح ملی ودمکراتیک سرازیر کشور میگردد. دلار هائی که در جریان گردش خود از کمپانیهای بزرگ آمریکائی، دولت مردان خود فروخته افغان از ژنرال یهودا صفت دوستم تا عبدالله عبدالله، افغان بانک ودار دسته کرزی و ژنرالهای ریز ودرشت ائتلاف سر در میآورند.
ازاین همه به اصطلاح حاتم بخشی چیزی جز سفره خالی آلوده در خون ملت افغان وسفرههای رنگین قدرت مداران نصیب ملت نمیشود. در تمام این مدت چرخ خونین سیاستهای جنگ طلبانه وتوسعه طلبانه قدرتها میچرخد. جنگ وخونریزی برای یک دم قطع نمیشود. بسته به منافع این قدرتها سیما و نوع این بر خوردها تغیر میکند اما جنگ وخونریزی بجای خود باقی است. جنگی که دیگر به عادت و انتقام کشی بدوی نیز بدل گردیده.
حال سیاست چنین آمده که بار دیگر نیروی خش وارتجاعی طالبان بر سر قدرت بر گردند و طومار دولتیان حاکم بر کشور برچیده گردد. نیروهای ائتلاف خارج شوند. طالبان سرمست قدرت بدون هیچ تعهدی بار دیگر حاکم بر سرنوشت این ملت شود.
این جا بجائی جدا از تمام هیاهوی حکومتیان فعلی جدا از قول وقرار امریکائیها ونیروهای ائتلاف به خشن ترین شکل خود انجام خواهد گرفت. نیروهای انسانی بدون هیچ امنیت و تامین اجتماعی اقتصادی آواره کشورها خواهند شد. قدرتمندان کنونی برای مدتی با نیروی جدید به اعتبار کشته شدن نیروهای هوادار قومی، قبیلهای و مزدور خود مقاومت خواهند کرد. بخش وسیعی با پولهای غارت شده به قصرها و مراکز امن امریکا واروپا خواهند رفت و بار دیگر افعانستان صحنه قدرت نمائی یکی از ارتجاعی ترین نیروها جنایت کارتاریخ خواهد شد.
صحنه زور آزمائی کشورهای دور نزدیک با آن.
بزکشی تاریخی هنوز ادامه دارد و ملت که دیگر چیزی جز همان پوستین یز کشی پر شده از درد ورنج، غم واندوه، مرگ ونیستی نیست! در این کشاکش و تازانیدن زیر سم سوران یک چشم پایمال خواهند شد. باز مشاوران جدید سیاستها را دیکته خواهند کرد. کلمات و خواستههای مردم همچنان حذف خواهند گردید..
ملتی که تاریخ درد وماتم آن با نامش عجین گردیده است.
چه میتوانم بنویسم؟! که درد وسرنوشت تلخ این سرزمین در واقعیت راه بر من میبندد. چیزی برای گفتن و نوشتن نمیگذارد!
چبزی جزآرزوی قلبی درد مند برای ملتی که دوستشان دارم. آرزوی پایان یافتن این روزهای درد آلود و برقراری صلح و نشستن لبخند برلبان کودکان افغانستان!
آرزوی این که" ری را " این صدا، این زمزمه جاودانی که از اضطراب نیما در شبهای تاریک وسیاه کم میکند! بر گرد د و بخواند آوازشادمانی یک ملت را.
ابوالفضل محققی
کشوری ویران در انتظار رهبرِ مردم ایران، کورش عرفانی
خلیل ملکی و تراژدیِ روشنفکرانِ تنها، علی میرفطروس