Thursday, Aug 12, 2021

صفحه نخست » ترس حکومت اسلامی از مردم و علائم نگون‌ساری‌اش، نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami_2.jpgواقعیت این است که جامعه ایرانیان پس از چهار دهه توهم و خشوع نسبت به حکومت اسلامی، در یک شرایط و چشم انداز جدید قرار گرفته است. از این جهت «جدید» که، اگر تا دیروز مردم در ترس از حکومت بسر می‌بُردند اما امروز برعکس آن، ترس مردم ریخته و این حکومت است که از مردم می‌ترسد و همین، زمینه‌های نگونساری‌اش را فراهم کرده. نبایست در این سراشیبیِ نگونساری که پیامد چهل و دو سال حاکمیت جهل و جنون و مرگ بوده، تردید داشت. چونکه در معادله و موازنه میان قدرتِ حکومت و قدرت مدنی مردم تغیر کیفی صورت گرفته و کفه ترازو به سمت قدرت اجتماعی مردم سنگینی می‌کند. چنین تغیری به ضرور دارای دو پیامد است اول، سرنوشت محتوم هر حکومت مذهبی و ایدئولوژیکی را در مسیر واژگونی‌اش فراهم می‌کند و دوم، بر شالوده قدرت مدنی نوین، نظام سیاسی جدید شکل می‌گیرد. هر جامعه چه مدرن و چه غیر مدرن اساسش مبتنی است به قدرت و نقش آن در مدیریت جامعه. قدرت، در هر موقعیت و شکل آن می‌تواند مقبولیت مردمی داشته باشد یا نداشته باشد و قدرت مردمی، هم می‌تواند در خدمت نظام استبدادی باشد و هم نیروی تغیر آن. بنابراین مهم است که نوع قدرت و نحوه اِعمال آن در جامعه، شناخته شده باشد.

قدرت سیاسی جمهوری اسلامی که مقبولیت‌اش را از فرهنگ اسلامی ما گرفته بی تردید، بدون حمایت مردمی نمی‌توانسته استقرار یابد و تا به امروز دوام آورد. این قدرت از همان روز نخست با وجود پشتوانه مردمی‌اش اما، استبداد دینی بوده و نمی‌توانسته جامعه را بدین منوال برای مدت طولانی اداره کند. برخلاف تصورات واهیِ نمایندگان این قدرت مافیایی که به جاودانگیِ قدرت‌شان می‌نازیدند و با تکیه به آن بر آحاد جامعه می‌تازیدند و به غلط می‌پنداشتند که می‌شود آن را به همهٔ نسل‌های بعدی تسری بخشید، چنین نشده و عاقبت این حباب ترکید و در معرض بحران مدیریتی و اداریِ لاعلاج که از صدر تا ذیل حکومت‌شان را احاطه کرده، قرار گرفته‌اند. بحران هر قدرت به ما می‌گوید که آن قدرت دیگر نمی‌تواند کما فی السابق تداوم پیدا کند؛ یا نابود می‌شود یا تحول می‌یابد. اما بحران مقبولیت قدرت سیاسی این نظام قابل تعدیل و در نتیجه قابل تحول نیست چونکه آن، برآمدی از شیعگرایی است که از روز نخستِ مطرح شدن «جانشینی» پس از مرگ محمد، مظلوم نمایی کرده و کسب قدرت را حق صحافه خود می‌دانسته. بحرانی که سرتا پای جمهوری اسلامی (و بتبع جامعه ایران) را در نوردیده ریشه‌اش در اصل باز می‌گردد به تغذیه معنوی نظام اسلامی از مسئله «جانشینی» که الگوی این نظام است. حاکمیت بلامنازع مسلمان شیعی جز این، معنای دیگر ندارد. باری، درست است چنین پیکره‌ای رو به سُستی نهاده و بالاخره مقبولیت عملکرد شیعی در نزد جامعه و مردم کاملاً بیرنگ شد اما، ظرفیت نطفه و باردار شدن اصلاح طلبی دینی و زاییدن آن را در خود داشت. با زایش اصلاح طلبی دینی، مکر نظام آغاز شد. مکری که عملاً هم در تقویت انشقاق نیروی سکولار جامعه تأثیر گذار بود و هم مردم را متوهم ساخت.

چنین مکری ارتباط تنگاتنگ داشت با بحران قدرت نظام که تأثیر مخرب آن بر شئون زندگی مردم و جامعه، دیگر بر کسی پوشیده نیست. مردم و جامعه‌ای که امروزه تشنه آزادی‌اند و نمی‌توانند شئون و روش‌های زندگی خویش را بدون آقابالاسریِ این فرقه ضد ایرانی، خود برعهده گیرند. اما آس اصلاح طلبی جمهوری اسلامی برای تعدیل یا رفع بحران، نتوانست برنده از کار در آید و به مردم و جامعه باخت. این باخت، مهمترین دلیلی بوده تا نظام برای کنترل نسل امروز جامعه ایران - که دیگر هیچ نوع حکومت دینی و ایدئولوژیکی نمی‌تواند خود را با معیارهایش سازگار کند - ترفند سیاسی اصلاح طلبی را کنار نهد و نهادهایش از جمله نهاد رئیس جمهور را به فردی بسپارد که یکی از افراد شناخته شده در مشارکت قتل عام دستجمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ می‌باشد.
باخت نظام در سیاست اصلاح طلبی به مردم، باعث به صحنه آمدن فعال همه آحاد مردم شده و این، ترس نگون شدن را بر دل رهبران این نظام افکند. زمان این ترس بایست روزی فرا می‌رسید تا مردم بتوانند با برانداختن این نظام فرتوت، مُهر و نشان خود را بر نظام سیاسی متناسب با معیارهای جدید، بزنند. در واقع یکدست کردن همه ارکان قدرت در خدمت باندهای سیاسی/مافیایی/ مالی، نشانه ترس نظام از یک جنبش همگانی است. جنبشی که، مسیر حرکتش بسوی نگون ساختن این نظامِ به آخر خط رسیده، می‌باشد.

نیکروز اعظمی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy