• رئیسی و کابینه او ممکن است پرسروصداتر از روحانی و «بچههای نیویورک» باشند اما در عمل قابلیت بیشتری برای تسلیم در برابر قدرتهای بیگانه دارند
ایندیپندنت فارسی - در آواز قو یا غزل خداحافظی خود بهعنوان رئیسجمهوری، حجهالاسلام دکتر حسن روحانی مدعی شد که در یک مرحله نامعلوم موفق شده بود با تایید «رهبر» یعنی آیتالله علی خامنهای، به توافقی برسد که به لغو همه تحریمها علیه جمهوری اسلامی میانجامید. روحانی سپس ادعا کرد که این توافق عملی نشد زیرا «کار ما در جای دیگری گیر کرد».
کدام جای دیگر؟ آیا این تصور که آقای خامنهای فصلالخطاب است دیگر مفهومی ندارد؟ آیا قدرت واقعی در نظام کنونی در دست افراد ناشناسی است که میتوانند نظر «رهبر» و رئیسجمهوری را نادیده بگیرند؟ حجهالاسلام مانند نویسندگان داستانهای سریالی که همیشه یک بخش از قصه خود را با یک معمای اشتهابرانگیز پایان میدهند، ایرانیان را در انتظار بخش بعدی قرار داده است.
از سوی دیگر، آقای حقانیان، یکی از نزدیکترین دستیاران رهبران، در اظهارنظر دیگری مدعی شده است که «عدهای» مانع انجام بعضی تصمیمهای نظام میشوند و یا مهرههای نظام را جابهجا میکنند. عدهای؟ کدام عدهای؟ این بار نیز خواننده یا شنونده این ادعا تشنهلب از چشمه بازمیگردد.
رژیمی که آیتالله روحالله خمینی در ایران بنیان نهاد همواره در محیطی سرشار از ابهام عمل کرده است. در این رژیم، هیچکس پاسخگو نیست و هیچکس مسئولیت نمیپذیرد؛ حتی آنجا که پای جان مردم در میان است، مانند فاجعه جاری ویروس کرونا، هم رهبر و هم دیگر شرکتکنندگان این نمایش مرگبار میتوانند بهسرعت تغییر موضع و گفتار بدهند. آقای خامنهای با اعلام ممنوعیت خرید واکسنهای کرونا، به احتمال قوی، باعث مرگ نابهنگام هزاران ایرانی شد اما سرانجام، بهاصطلاح بعد از خرابی بصره، از این موضع جنایتکارانه بازگشت تا خواستار تامین واکسن از هر طریق ممکن بشود.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
تجزیه و تحلیل و ارزیابی سیاستهای رژیمی که در آن خطوط و روشهای تصمیمگیری و اجرا دایم در حال تغییرند، کار آسانی نیست. در زمانی که تحلیلگران از «معتدل شدن رژیم» و «حرکت به سوی اصلاحات» سخن میگفتند، ایرانی قربانی شدیدترین سرکوبها بود و با بالاترین شمار اعدامها و زندانیان سیاسی روبهرو شد. در زمانی دیگر که بهاصطلاح رادیکالترین گروه داخل رژیم مسئول امور بود، مذاکرات مخفیانه با «شیطان بزرگ» شکل گرفت.
بدینسان، گمانهزنی درباره سیاستها و روشهای تیم جدیدی که به رهبری حجهالاسلام دکتر ابراهیم رئیسی شکل گرفته امری است چالشبرانگیز. از یک سو، رئیسی دستکم در چند سال گذشته و بدون یادآوری نقش او در اعدامهای جمعی دهه شصت، بهعنوان یکی از تندروترین مهرههای رژیم شناخته شده است و از این رو، میتوان دولت او را یک تیم رادیکال هم در سیاستهای داخل و هم در سیاست خارجی تلقی کرد.
از سوی دیگر، نگاهی دقیقتر به کارکرد نظام خمینیگرا نشان میدهد که گردانندگان آن، برخلاف تصور بسیاری از تحلیلگران، با توجه تقریبا انحصاری به دو موضوع تصمیم میگیرند: ضرورت حفظ رژیم به هر قیمت و ضرورت حفظ و توسعه منافع خودی و جمعی خودشان در چارچوب سیاسیـاقتصادی کنونی. این گفته خمینی که «حفظ رژیم اوجب واجبات است» بیانگر تفکر برتر در فرقه خمینیه بوده و است.
از این رو، معرفی کابینه آقای رئیسی بهعنوان «دولت انقلابی» و این تصور که جمهوری اسلامی به سوی تشدید مواضع داخلی و خارجی خود خواهد رفت، احتمالا بیانگر واقعیت نیست. رئیسی در شرایطی به جلو صحنه رانده میشود که جمهوری اسلامی در ضعیفترین موقعیت خود قرار دارد. بحران کرونا، سقوط اقتصادی، انزوای بینالمللی و فساد گسترده در همه سطوح حکومت صحنه را برای یک فاجعه آراستهاند. در همان حال، ادامه اعتراضهای خودجوش مردمی، اعتصابهای گسترده و جدایی بخشی از هواداران رژیم از بدنه اصلی آن امکان مانوورهای سیاسی را به حداقل رسانده است.
حکومت در هر شرایط و در هر جامعهای سرانجام دو اهرم سیاسی در اختیار دارد: تشویق مردم به پذیرفتن قوانین، سیاستها و گفتمان مسلط از یک سو و به کار گرفتن قوه قهریه بهعنوان آخرین وسیله برای تامین آن پذیرش. در حال حاضر، کابینه آقای رئیسی در موقعیتی نیست که بتواند از این دو اهرم بهره بگیرد. قیامهای مردمی چهار سال گذشته و انتخابات تحریمشده اخیر بهخوبی نشان داد که اهرم تشویق اثری را که ۱۰ یا ۲۰ یا ۳۰ سال پیش در همین رژیم داشت، ندارد. امروز، پایگاه تودهای نظام خمینیگرا اساسا منحصر است به آنان که منافع شخصی یا گروهی خود را در ادامه وضع موجود میبینند. اهرم قوه قهریه نیز کارایی گذشته را ندارد. در فیلمهای اخیر شاهد صحنههای دور از انتظاری بودیم که در آن، نیروهای سرکوبگر نتوانستند یا نخواستند روشهای وحشیانه سنتی خود را به کار گیرند.
این سخن که در ایران امروز، اردوگاه ترس عوض شده است سخنی بیهوده نیست. محاکمه یکی از همکاران آقای رئیسی به اتهام نقش در اعدامهای جمعی دهه شصت، در حال حاضر در استکهلم صورت میگیرد. اما مراحل تعقیب قانونی دیگر مهرههای نظام در چند کشور اروپایی دیگر در حال شکل گرفتن است. تصمیم اخیر دولت جدید سودان به تحویل سردار عمر البشیر، رئیسجمهوری پیشین، و چند همکار او به دادگاه جنایی بینالمللی یادآور این واقعیت است که جنابتهای جنگی و جنایت علیه بشریت سرانجام بیبادافره نمیماند. پروندهای که علیه سردارد احمد وحیدی، وزیر پیشنهادی کشور در کابینه آقای رئیسی، به اتهام شرکت در حمله تروریستی در بوئنوس آیرس در آرژانتین باز شده است احتمالا بهآسانی بسته نخواهد شد.
همه این عوامل کابینه آقای رئیسی را آسیبپذیرتر از پیشینیان خود میسازد. اکنون پرسش مهم این است که مخالفان رژیم هم در داخل و هم در خارج چگونه خواهند توانست از این آسیبپذیری در پیشبرد هدفهای خود بهره گیرند.
سال گذشته، آقای خامنهای خواستار تشکیل یک کابینه «جوان و انقلابی» شد. اما کابینه آقای رئیسی نه جوان بلکه میانسال است و انقلابی نیز نیست زیرا هیچیک از اعضای آن از نظر سنی و موقعیتی در دوران شکلگیری انقلاب در جایی نبودند که بتوانند نقشی بازی کنند. بعضی از آنان از جمله خود آقای رئیسی ممکن است چند «مرگ بر شاه» گفته باشند اما کوچکترین سهمی در آنچه آقای خمینی «انقلاب» میخواند، نداشتند. «انقلاب خمینی» در واقع یک بحران چندماهه بود با ۲۳ راهپیمایی خیابانی در تهران و چند شهر دیگر و بدینسان، فرصتی برای کارهای کلاسیک انقلابی عرضه نمیکرد. چند کار انقلابی مانند حمله به کلانتریها، کشتن پاسبانان، آتش زدن بانکها، سینماها و مدارس دخترانه نیز مختص گروههای چپگرا یا مبارزان وارداتی از لبنان و فلسطین بودــ کسانی که بهتدریج از مجموعه انقلاب حذف شدند.
با این حال، کابینه آقای رئیسی احتمالا یک امتیاز مهم نسبت به کابینههای آقایان علیاکبر هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی و حسن روحانی دارد. اعضای این کابینه، با آنکه عاشق عنوان «دکتر» هستند، جامعه آرمانی خود را در تلفیقی از شرق و غرب نمیبینند. آقای روحانی با دکترای خود از یک کالج اسکاتلندی پز میداد. بهطور کلی، زبدگان جناح بهاصطلاح «اصلاحطلب» کسانی بودند و هستند که زندگی «جور دیگر» به گفته محمدجواد ظریف، را برای مردم ایران میخواهند و زندگی به سبک غربی را برای خود. آنان از نظر مسلکی ذوالحیاتیناند، در پاریس و لندن و نیویورک مدافع حقوق بشر و در تهران و تبریز و اهواز مبلغ سرکوب و خفقان. در داخل ایران، الگوی کره شمالی را میخواهند و در خارج، از الگوی سوسیال دموکرات سوئدی سخن میگویند. آقای خاتمی در سخنرانیهای خود از هابس، جان لاک، دکارت و دوتکویل سخن میگفت اما آقای رئیسی از یاسر بن عمار، اباذر غفاری و البته، روحالله خمینی سخن میگوید.
به عبارت دیگر، کابینه آقای رئیسی مرکب است از افرادی که سالها در سطوح پایین و میانه این رژیم عجیبوغریب شکل گرفتهاند و به هیچ روی نمیتوانند زیر نقاب «اصلاحات» یا «امروزیسازی ایران» پنهان شوند. این فرو ریختن نقابها پدیدهای است مثبت. اکنون، بسیاری از مشاطهگران رژیم ناچارند یا سکوت کنند یا به منتقدان رژیم بپیوندند، یا اگر شجاعت داشته باشند، آشکارا بپذیرند که مدافع یک رژیم سرکوبگر و فاسدند که هدف نهایی آن نابودی ایران بهعنوان یک ملتـکشور بوده و است.
از دید قدرتهای بیگانه، ترکیب تازه دولت در تهران فرصتی است برای تحمیل نظرات و منافع نواستعماری. رئیسی و کابینه او ممکن است از نظر «هارتوپورت» پرسروصداتر از روحانی و «بچههای نیویورک» باشند اما در عمل، به گمان بسیاری از تحلیلگران، قابلیت بیشتری برای تسلیم در برابر قدرتهای بیگانه دارند. حسین امیرعبداللهیان، وزیر پیشنهادی امور خارجه، در بازی «نرمش قهرمانانه» کارهایی میتواند بکند که ظریف حتی جرات تصورش را نداشت.
در کابینه رئیسی، جای تَتَلّو خالی، هادی خرسندی
"شوالیه تاریکی"؛ وزیر اطلاعات پیشنهادی رئیسی به مجلس