Wednesday, Aug 18, 2021

صفحه نخست » روزشمار یک جنایت هولناک تاریخی! ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi.jpgمحکومانی که باید گردن زده می‌شدند دور حوضی سنگی گرد می‌آورند، گردنشان را بر پاشوره سنگی آن قرار می‌دادند و امیر تیمور که در حال تلاوت قرآن بود، قرآن باز بر رحل می‌نهاد شمشیر می‌گرفت، گردن‌های نهاده‌شده بر کناره حوض را از دم شمشیر می‌گذراند! بازمی‌گشت قرآن از رحل برمی‌گرفت و بخواندن قرآن ادامه می‌داد.

خمینی همان‌گونه که قرآن برکنار خود داشت! قلم و کاغذ برگرفت و با نوشتن تنها چند سطر به حکم الله! حکم بر قتل عام هزاران زندانی سیاسی اکثریت مجاهدین که دوران محکومیت خود در زندان‌های جمهوری اسلامی رامی گذراندند داد!

قلم بر زمین نهاد با آرامشی مملو از رضایت و خنده‌ای موذیانه که کمتر بر لب‌های او می‌نشست به کار روزانه خود ادامه داد بی‌آن‌که کوچکترین حسی از پشیمانی در جبین او ظاهر شود.

او نخستین طالبان، داعش و القاعده‌ای بود که در سیمای یک ناجی که پیامش جز مرگ و ویرانی نبود ظاهر شد و پایه‌های جنگ و خون‌ریزی را در ایران و منطقه تهداب نهاد.

پیامی که هنوز توسط جانشینانش اجرا می‌شود. او تخم جنایت بی‌هراس از پاسخ‌گوئی را نه تنها در ایران! بلکه در جهانی که جهان اسلام نامیده می‌شود افشاند.

هر جنایت و جنگی که بعد از انقلاب اسلامی رخ داده و می‌دهد جای پای او را می‌توان دید.

دادگاه حمید نوری برای اولین بار فرصتی شده که گوشه‌هایی از جنایت عظیم و وحشت‌انگیز قتل عام سال ۶۷ در زندان‌های جمهوری اسلامی در معرض دید مردم سراسر جهان قرار گیرد.

جنایتی تکان‌دهنده که در محاق مانده است. من تلاش می‌کنم از زبان مادری، از مادران اعدام شده‌گان روزشماری از این جنایت و درد رنج آن‌ها را بازگو کنم. مادران عزاداری که تنها آرزوی‌شان افشا شدن این جنایت در برابر چشم جهانیان و جزای جنایت‌کاران بود.

مادر: «وقتی روزنامه‌ها را ندادند، در بندها را بستند و ملاقات‌ها قطع شدند فکرنمی‌کردیم که در تدارک یک فاجعه‌اند. تعدادی گمان می‌کردند جنگ تمام‌شده ممکن است بخشی آزاد شوند. زمانی که شب‌ها تریلی‌ها جابه‌جا می‌شدند، در تصورمان نمی‌گنجید که جنازه زندانیانی را حمل می‌کنند که ساعتی پیش اعدام شده‌اند مگر ممکن بود؟

حتی زمانی که بوی کلر در فضا پیچید، فکر کردیم در حال سم‌پاشی و تمیز کردن محوطه زندان‌اند! زمانی که نخستین بار یکی از بچه‌ها از سوراخ کرکره آهنی پنجره، دست‌های آویزان شده از باربند انتهای تریلی را دید فریاد کشید: "آن‌ها دارند جنازه حمل می‌کنند!" جنازه زندانیانی که در بر روی‌شان بسته بودند. این آغاز جنایت بود. دو ماه جهنمی، ترس، وحشت، نشستن چشم بسته در راهروها، تصور کردن مرگی تلخ که در انتظار تو بود!»

ادامه دارد

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy