- در رویدادهای اخیر افغانستان، مردم این کشور اولین قربانیان ارزیابیهای اشتباه آمریکا و غرب هستند.
- واکنش «نرم» غرب با بازگشت طالبان به قدرت، گامی به سوی دفن ارزشهای جهانشمول است.
- به نظر میرسد با خروج شتابزده و بیبرنامهی آمریکا و غرب از افغانستان، نفوذ روسیه، چین، پاکستان و جمهوری اسلامی در این کشور به صورت چشمگیری افزایش خواهد یافت.
- نگرانی عمده کشورهای اروپایی سرازیر شدن سیل مهاجرین و پناهجویان به سوی آنهاست.
- بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان، تروریسم جهادی را بار دیگر صاحب سرزمین خواهد کرد.
کیهان لندن - افغانستان بار دیگر به دست طالبان افتاد. اینبار تنها بحرانهای داخلی، ادامه جنگ، ناکارآمدی دولتمردان و فساد گسترده تنها دلایل بازگشت طالبان به قدرت نیستند. دولتهای منطقه و کشورهای غربی نیز در آنچه این روزها در افغانستان شاهد هستیم نقش دارند. نقشی که نمیتوان نادیده گرفت.
دولتهای آمریکا و اروپا امروز گناه را به گردن ضعف اطلاعاتی میاندازند و میگویند منابع اطلاعاتی به آنها تضمین داده بودند که پس از خروج نظامیان آمریکایی و دیگر کشورهای پیمان آتلانتیک (ناتو) دولت افغانستان میتوانست ماهها مقاومت کند. البته حساب جو بایدن که میگوید از خارج ساختن نیروهای نظامی آمریکایی از افغانستان «پشیمان نیست» را باید از دیگران جدا دانست.
توافق با طالبان در دوحه
گویا اینبار هم منابع اطلاعاتی غرب «ارزیابی اشتباه» در اختیار دولتهای خود قرار دادند، چنانکه در مورد عراق هم همین ادعا مطرح شده بود و هرگز مشخص نشد که اشتباه از سوی نهادهای اطلاعاتی بوده و یا دولتها نتوانستند و نخواستند از اطلاعاتی که دریافت کردند، استفاده کنند. در افغانستان بسیاری بر این نظر هستند که پیروزی بدون مقاومت طالبان، ورود آنها به کابل و تصرف ارگ (ساختمان ریاست جمهوری) بدون توافق قبلی با آمریکا، توافقی که در جریان مذاکرات دوحه صورت گرفته بود، امکانپذیر نمیبود.
این مذاکرات که به سقوط افغانستان انجامید در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ و از زمانی که زلمای خلیلزاد دیپلمات افغانستانیتبار و سفیر سابق آمریکا در کابل و بغداد، به عنوان نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان تعیین شد، آغاز شد و پس از ورود جو بایدن به کاخ سفید ادامه پیدا کرد. البته شکست غرب در افغانستان به نام جو بایدن در تاریخ ثبت خواهد شد. شکستی که محبوبیت جو بایدن را در آمریکا برای اولین بار پس از ورود به کاخ سفید به زیر ۵۰ درصد تقلیل داد. این شکست تنها دامنگیر آمریکای جو بایدن نشده است. در بریتانیا نه تنها احزاب اپوزیسیون بلکه بخشهایی از حزب محافظهکار حاکم نیز دولت را متهم به داشتن نقش در بازگشت طالبان به قدرت متهم میسازند و خواهان استعفای دومینیک راب وزیر خارجه این کشور شدهاند. دولتهای کشورهای اروپایی همچنین به پیروی بدون چون و چرا از آمریکا متهم شدهاند. غرب بار دیگر برای چندین بار در چند دهه اخیر نشان داد که برای منافع کوتاهمدت خود به راحتی میتواند ارزش های جهانشمول را قربانی کند و نقض فاحش حقوق اولیه انسانها در کشورهای آسیایی و آفریقایی را به نام «نسبیتگرایی فرهنگی» کاملا نادیده بگیرد. «نسبیتگرایی»ای که به شدت بوی تبعیض نژادی نیز از آن بلند به مشام میرسد.
اروپا نگران سیل جدید مهاجرت
جوزپ بورل مقام ارشد سیاست خارجی و امنیت اروپا در پایان نشست اضطراری وزرای خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا اعلام کرد «باید با طالبان گفتگو کرد.» البته این مقام اروپایی بلافاصله افزود که منظور او «به رسمیت شناختن طالبان نیست» و هدف این گفتگو تنها «تلاش برای محافظت از زنان و دختران» است. البته در این جلسه تنها موضوعی که به صورت جدی مورد بحث قرار گرفت، چگونکی جلوگیری از سرازیر شدن سیل جدیدی از مهاجرین به سوی کشورهای اروپایی بود. در همین ارتباط بنابر اطلاعاتی که کیهان لندن از منابع اروپایی به دست آورده، آغاز مذاکراتی فوری با کشورهای همسایه افغانستان به ویژه پاکستان، جمهوری اسلامی و ترکیه در دستور است. اروپا در نظر دارد که با حمایتهای مالی، و شاید هم سیاسی، از این کشورها، آنها را متقاعد سازد که شهروندان افغانستانی را که از کشورشان فرار میکنند اسکان داده و مانع حرکت آنها به سوی اروپا شوند. این کشورها به ویژه جمهوری اسلامی و ترکیه بدون شک از این موقعیت نیز چون گذشته برای فشار بر اتحادیه اروپا جهت تحمیل برخی خواستهای سیاسی استفاده خواهند کرد.
خروج شتابزده آمریکا و کشورهای عضو ناتو از افغانستان را تنها میتوان با سیاست خروج از منطقه توجیه کرد. با خروج غرب از افغانستان، قدرتهای کوچک و بزرگ منطقه نفوذ خود را در این کشور افزایش خواهند داد. چین و پاکستان از سویی، و روسیه و جمهوری اسلامی از سوی دیگر از حامیان جدید «امارت اسلامی» خواهند بود، اگرچه اهداف آنها میتواند متفاوت باشد. در حالی که جمهوری اسلامی و روسیه به ویژه از خروج آمریکا و غرب از این کشور خشنود هستند و روی کار آمدن طالبان را «سیلی محکمی» بر گونه آمریکا و غرب قلمداد میکنند، چین اما با دیدی کاملا اقتصادی به تغییر حکومت در افغانستان نگاه میکند. پاکستان هم که از ابتدا در شکل گرفتن طالبان نقش داشته، حالا با بازگشت آنها به قدرت خود را در جایگاه برتری خواهد دید.
اهداف اقتصادی چین در افغانستان
در آخرین گزارش در مورد منابع معدنی افغانستان که در ژانویه سال جاری از سوی مؤسسه مطالعات زمینشناسی ایالات متحده آمریکا منتشر شد اشاره میشود که این کشور دارای ذخایر عظیمی از بوکسیت، مس، آهن و به ویژه لیتیوم و خاکهای کمیاب است. ثروتی به ارزش بیش از یک تریلیون دلار. برای درک اهمیت این معادن کافی است اشاره شود که اتحادیه اروپا در سال ۲۰۲۰ لیتیوم، کبالت، گرافیت و سیلیکون را به فهرست ۳۰ ماده اولیه حیاتی افزوده است. خاکهای کمیاب هم به خاکهایی گفته میشود که حاوی عناصری چون نئودیمیوم، پراسئودیمیوم و دیسپروزیم هستند که در ساخت اتومبیلهای الکتریکی و نیروگاههای بادی مورد استفاده قرار میگیرند. چین از سال ها پیش چشم به این منابع دوخته و امروز موقعیت را برای استخراج انحصاری این منابع بسیار طلایی میبیند، چون حتا برای حفظ ظاهر نیز نباید خود را نگران نقض حقوق اولیه افغانستانیها نشان دهد!
تلاشهای مذبوحانه برخی رسانهها و بسیاری از شخصیتهای سیاسی در غرب و در منطقه، مبنی بر اینکه طالبان سال ۲۰۲۱ با آنها که تا سال ۲۰۰۱ بر سر کار بودند متفاوت است، ۴۸ ساعت بیشتر دوام نیاورد. اخباری که این روزها از افغانستان میرسد حکایت از این دارد که طالبان امروزی تفاوتی با طالبان قبلی ندارند. دستگیریهای خانه به خانه و قتل افراد خانواده کسانی که فرار کردهاند، تیرانداری به سمت معترضینی که پرچم سه رنگ افغانستان را هویت ملی خود میدانند و مخالف تغییر آن هستند، جلوگیری از حضور زنان در دانشگاه و محل کار، آغاز شده است. اگر سخنگویان طالبان در ۴۸ ساعت اول صحبت از حقوق، اگرچه محدود، زنان و شهروندان میکردند، امروز واضح میگویند که دمکراسی و انتخابات جایی در فردای افغانستان نخواهد داشت و کشور توسط شورایی از «علما» و برای اجرای احکام شریعت اداره خواهد شد.
بازگشت تروریسم جهادی
ولی آنچه آمریکا و غرب نمیخواهند هنوز درباره آن صحبت کنند و سکوت کامل اختیار کردهاند، حضور گروههای موسوم به جهادی در افغانستان و مشارکت آنها در حکومت است. در سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ که اولین «امارت اسلامی» حکومت را در افغانستان در دست داشت، این کشور میزبان القاعده و رهبر آن اسامه بن لادن بود. با حمله آمریکا و متحدیناش در اکتبر سال ۲۰۰۱ به افغانستان در پیامد حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر به برجهای دوقلوی نیویورک، رهبران و اعضای القاعده همراه با طالبان در کوهها مخفی شدند. قدرت آنها بطور چشمگیری کاهش یافت، ولی نابود نشدند و به حیات خود ادامه دادند.
طلبان در این سال ها با وجود «وعده»هایی که در دوحه به آمریکا دادند، هرگز رابطه خود را با القاعده و دیگرگروههای جهادی قطع نکردند. منابع اطلاعاتی معتقدند که این روابط در این سالها گسترش نیز یافته است. در سه سال اخیر داعش نیز در افغانستان ظهور کرده و تا کنون مسئولیت چندین عملیات تروریستی، از جمله حمله چندی پیش به یک مدرسه دخترانه در کابل را پذیرفته. بر پایه گزارشهای نهادهای اطلاعاتی برخی از کشورهای اروپایی، در حال حاضر علاوه بر القاعده و داعش، که با عنوان «دولت اسلامی خراسان» در افغانستان حضور دارند، می توان به «شبکه حقانی»، «تحریک طالبان پاکستان» و «حرکت اسلامی ترکستان شرقی» نیز اشاره کرد.
افغانستان طالبان، سرزمین جدید تروریسم جهادی
این گروهها که بار دیگر با رسیدن طالبان به قدرت در افغانستان صاحب «سرزمین» شدهاند، در ماههای آینده خواهد توانست فعالیتهای تروریستی خود را در سراسر جهان با دستیابی به منابع مالی جدید افزایش دهند. البته برپایه برخی از این گزارشها در روزهای اخیر نمایندگانی از برخی دیگر گروه های تروریستی نیز نمایندگانی به افغانستان برای تماس با طالبان فرستادهاند تا زمینه حضور خود را در این کشور آماده سازند که یکی از آنها «گردانهای کردستان در ایران و عراق» است که چندی پیش از داعش جدا شده و در بخشهایی از عراق و ایران به صورت مستقل حضور دارد.
جان گادفری نماینده آمریکا در «ائتلاف جهانی علیه داعش» چندی پیش در مورد حضور «دولت اسلامی خراسان» در افغانستان هشدار داده و گفته بود این گروه «خطری جدیست و میتواند ظرفیت عملیاتی خود را به شدت افزایش دهد.» این حضور که در اظهاراتی قبل از سقوط دولت افغانستان مطرح شده بود امروز با روی کار آمدن طالبان میتواند با قدرت گسترش پیدا کند. البته طالبان شاید برای «دولت اسلامی خراسان»، که از جمله اهداف آن انجام عملیات تروریستی در ایران و علیه جمهوری اسلامی است، و «حرکت اسلامی ترکستان شرقی» که از ایغورهای چینی تشکیل شده محدودیتهایی ایجاد کنند، ولی بدون شک دیگر گروههای تروریستی از آزادی عمل برخوردار بوده و خطری جدی برای کشورهای منطقه و جهان به شمار خواهند رفت.