مقدمه
در کمتر از دو هفته طالبان کنترل کامل افغانستان را در دست گرفتند. "ارتش ملی افغانستان" که بیست سال توسط آمریکا و پیمان ناتو با هزینه ۹۰ میلیارد دلار، آموزش داده و مسلح شده بود مقاومت نکرد. اشرف غنی، رئیس جمهور مورد علاقه آمریکا با دهها میلیون دلار اول به تاجیکستان و بعد به امارات متحده فرار کرد. آمریکا بعد از هزینه کردن متجاوز از ۲ تریلیون دلار برای اقامت ۲۰ ساله خود در افغانستان، فرصت کافی نداشته که اتبأع و کارمندان افغانی خودرا با نظم از افغانستان خارج کند. همانطور که نگارنده دو هفته پیش در صفحه فیسبوک خود نوشته بود، "سایگون در ماه اوریل ۱۹۷۵ جای خودرا به کابل در ماه اوت ۲۰۲۱ خواهد داد،" که همینطور هم شد.
جریان چیست؟ این مقاله، که اصل آن به زبان انگلیسی منتشر شده، به بحث درباره این موضوع میپردازد.
تصویر دروغین ۴۰ ساله آمریکا و متحدان برای افغانستان
فعالان ضد جنگ، از جمله نگارنده، از خروج آمریکا از افغانستان و پایان اشغال ۲۰ ساله ان استقبال میکنند. آمریکا اصولا لازم نبود بخاطر حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ توسط القأعده که در افغانستان پایگاه داشت، به آن کشور هجوم برد. طالبان در قدرت اعلام کرده بودند که حاضرند اعضای القأعده را محاکمه کنند، و یا برای استرداد آنها به کشورهای خود مذاکره کنند. ولی آمریکا خود را مجبور میدید که حتما حمله کند، چون در غیر این صورت تصور مردم جهان از تنها "ابر قدرت جهان" مخدوش میشد.
ولی، با وجودی که دانالد رامسفلد وزیر دفاع وقت آمریکا گفته بود که "افغانستان به اندازه کافی اهداف خوب برای بمباران ندارد،" آمریکا به افغانستان حمله کرد. وقتی هم حمله کرد، همانطور که آقای اسکات هورتون، سردبیر وبسایت عالی Antiwar.com در کتاب عالی خود Fool`s Errand: Time to End the War in Afghanistan نوشت، آمریکا باید سالها پیش افغانستان را ترک میکرد. ولی در عوض، با متحدان از سالهای دهه ۱۹۷۰، وقتی تصمیم گرفتند که افغانستان را تبدیل به "ویتنام شوروی" کنند، به مردم خود و بقیه جهان درباره افغانستان تا به امروز دروغ گفته اند.
برای "توجیه" آنچه که در افغانستان از دهه ۱۹۷۰ تا کنون انجام داده اند، آمریکا و متحدان تصویری غیر واقعی از افغانستان و مردم آن به جهان ارائه داده اند. وقتی خلق به اصطلاح مجاهدین افغانستان به پیشنهاد محمد رضا شاه در سال ۱۹۷۳ با اتحاد با عربستان و آمریکا آغاز شد، و بعد از سقوط حکومت او پاکستان نقش ایران را به عهده گرفت. ادعا شد که مجاهدین میخواهند با "دیکتاتوری کمونیستی خدا نشناس" افغانستان که توسط شوروی حمایت میشد بجنگند. در ۱۹۸۵ رانالد ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا، با رهبران این به اصطلاح مجاهدین در کاخ سفید ملاقات کرد و آنها را "معادل اخلاقی پدران بنیانگذار آمریکا" نامید.
بعد از پایان جنگ در ۱۹۸۹ بخشی از مجاهدین به طالبان تبدیل شدند، و بخشی به القأعده. وقتی طالبان در سال ۱۹۹۶ کابل را تسخیر کردند، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا آنرا "تحولی مثبت برای صلح و ثبات در منطقه" قلمداد کرد. دولت بیل کلینتن که سخت دشمن جمهوری اسلامی و نگران عبور خط لوله گاز و نفت آسیای مرکزی از ایران بود، میخواست با طالبان روابط را برقرار کند. فقط رفتار وحشیانه طالبان با دخترها و خانمها انقدر شرم آور بود که مدلین آلبرایت وزیر خارجه آمریکا را وادار کرد که مانع از برقراری رابطه سیاسی با حکومت طالبان شود.
در پاییز سال ۲۰۰۱، بعد از سقوط طالبان با کمکهای جمهوری اسلامی، دروغ دوم بزرگتر آغاز شد. ادعا شد که عشق به لیبرال دموکراسی در افغانستان همگانی است و یک شبه شکوفا شده است. همه از طالبان نفرت دارند، و ادعاهای دیگر. هر دو ادعا ساختگی و دروغ بودند.
جنگ به اصطلاح مجاهدین با اصلاحات عمیق اجتماعی و سیاسی دولت چپگرای افغانستان بود، که به دختران و زنان اجازه آموزش، تحصیل در دانشگاه ها، دفاع از حقوق خود، و شرکت در روند اجتماعی داده بود. مجاهدین میخواستند بافت قبیلهٔای و مذهبی شدید افغانستان، که اکثریت بزرگ مردم آن معتقد به سنی حنفی، که بسیار محافظه کارانه و ارتجاعی است، بودند و هستند حفظ شود.
و، در سال ۲۰۰۱، طالبان شکست نخوردند. آنها، که از حمایت بخشی از مردم افغانستان برخوردار بودند و هستند، در جامعه "ذوب" شدند تا فرصت بعدی فراهم شود. در افغانستان، "سرزمین دره ها" [به تعبیر زیبای آقای شهاب فرخ یار، روزنامه نگار خوب کشور]، شکست برای طالب معتقد به ایدئولوژی خود بی معنی است.
دولت فاسد افغانستان، که نه مردم خودرا از لحاظ اقتصادی تامین کرد، و نه به آنها دستکم از لحاظ امنیتی آرامش داد، فرصت بعدی را برای طالبان فراهم کرد. ولی در تمامی این ۲۰ سال گذشته، آمریکا فساد را تحمل کرد، چون فقط میخواست دولت دست نشانده خود در کابل در قدرت باشد. تا سال ۲۰۱۰، یعنی در طول ۹ سال، نزدیک به ۲۰ میلیارد دلار در افغانستان حیف و میل شد؛ رقم واقعی احتمالا بسیار بزرگتر است.
خانم هیلری کلینتون، که وزیر خارجه آمریکا بود، در سال ۲۰۰۹ در مجلس سنای آمریکا صادقانه گفت، "این حقیقت را قبول کنیم که آنهایی که ما با آنها میجنگیم همان کسانی هستند که ما خود خلق کردیم."
در مقاله اخیر خوب خود، آقای فرخ یار، و همچنین دیگر کارشناسان تصویر واقعی جامعه افغانستان را به درستی ترسیم میکنند: قبل از به قدرت رسیدن طالبان؛ در طول مدتی که آنها در قدرت بودند، و در طول ۲۰ سال گذشته مردم افغانستان هویت خودرا قبل از هر چیز دیگری "یک مسلمان سنی حنفی" تعریف کرده اند، و بعد از آن رابطه طایفهای خود را. تصویر دروغین آمریکا هیچگاه این موضوع را تصدیق و قبول نکرد. همه یک شبه لیبرال دموکرات شده بودند.
دستگاه عدالت "لیبرال دموکراسی" در افغانستان
برای درک ماهیت آن دروغها و اغراقها چند نمونه کافی است. فضل هادی شینواری، اولین قاضی ارشد دیوانعالی افغانستان بعد از سقوط طالبان عضو ارشد "حزب اتحاد اسلامی" بود که در زمان جنگ در دهه ۱۹۸۰ توسط عربستان به شدت حمایت میشد. رهبر این حزب، عبد الرسول سیاف، از فرماندهان ارشد مجاهدین و دوست نزدیک اسامه بن لادن بود. حزب اتحاد اسلامی، بنا بر گزارش سازمان عفو بین المللی و دیدبان حقوق بشر، یکی از مهمترین ناقضان حقوق بشر، بخصوص در کشتار شیعیان افغانستان در اوایل دهه ۱۹۹۰ بود. اگرچه سیاف ظاهرا متحد احمد شاه مسعود، فرمانده اتحاد شمال بود، خیلیها معتقدند که او در ترور شاه مسعود در سال ۲۰۰۱ نقش داشت. اصولا شهرت این شخص آنقدر است که گروه تروریستی ابو سیاف در فیلیپین خودرا به "افتخار" او چنین نامگذاری کرده است. برای باز گشت به قدرت طالبان سالها عملیات تروریستی و انتحاری انجام میدادند. ولی چند بار چنین عملیاتی توسط رهبران مذهبی افغانستان محکوم شد؟ بسیار کم.
"دموکرات هایی" که در قتل وحشیانه یک زن جوان شرکت کردند
سرنوشت غم انگیز خانم فرخنده ملکزاده یک نمونه دیگر شرایط کنونی جامعه افغانستان است. ایشان در ماه مارس سال ۲۰۱۵ از طرف یک آخوند به دروغ متهم شد که قرآن را به اتش کشیده است. بلافاصله صدها نفر خشمگینانه به مرحوم خانم ملکزاده حمله کرده، ایشان را به طرز فجعیی کشتند، و بعد جسد ایشان را هم به آتش کشیدند. مطبوعات غرب اکثرا اینطور گزارش دادند که گویی مرحوم خانم ملکزاده یک لیبرال افغانی بوده که به ملای مرتجع انتقاد کرده بود. ولی همانطور که سرانجام روشن شد، مرحوم خانم ملکزاده به فروش تعویز، که شبیه گردن بند دعا است که برخی از گردن خود آویزان میکنند، اعتراض کرده بود. مرحوم خانم ملکزاده در حقیقت یک مسلمان حنفی بسیار محافظه کار بودند که فروش این چنین چیزیهایی را حرام میدانستند [وهابیها نیز اینچنین فکر میکنند]، و به آخوند بیسواد گفته بود که کار حرام میکند. ولی چون آن آخوند حاضر نبود منبع درامد خودرا کنار بگذارد، آن خانم جوان را متهم به ارتداد و سوزندان قرآن کرد.
البته گروههای بسیاری، و خود آقای غنی، به درستی به این قتل فجیع اعتراض کردند، ولی برخی از مقامات ارشد دولت آقای غنی، و همچنین بسیاری از امامان نماز جمعه از آن حمایت کردند. در آغاز حمله وحشیانه به مرحوم خانم ملکزاده پلیس هم که در صحنه حاضر بود، اقدامی در دفاع از مرحوم خانم ملکزاده انجام نداد. این نیز گوشه دیگری از جامعه واقعی افغانستان است.
استقبال "لیبرال دموکرات ها" از طالبان
وقتی نیروهای طالبان به نزدیکی کابل رسیدند، جمعیت بزرگی از آن استقبال کردند. البته بخشی از مردم افغانستان نیز مخالف طالبان هستند، و بعنوان مثال در جلال آباد بر ضد آنها تظاهرات کردند. ولی این ادعای آمریکا و متحدان که طالبان را همه مردم افغانستان رد میکنند و عاشق دموکراسی غربی هستند هیچگونه پایهای در واقعیت ندارد. گروههای مذهبی ارتجاعی، از قبیل طالبان، در همه کشورها هستند، و بخشی از جامعه میباشند که توسط بخشی از مردم حمایت نیز میشوند.
در ایران شیعیان طالبانی، از قبیل محمد تقی مصباح یزدی که اخیرا از دنیا رفت، و مریدان؛ فرقه حجتیه، راست افراطی کشور، و غیره کم نیستند. در عین حال بسیاری از هموطنان سنی بلوچ ما نیز حنفی هستند، و مولوی عبد الحمید، امام جمعه زاهدان از پیروزی طالبان ابراز خشنودی کرد و ادعا کرد، "پیشرویهای گسترده طالبان در افغانستان نتیجه نصرت خدا و حمایتهای مردمی از آنهاست، و هدف طالبان، اجرای شریعت اسلام و سیره حضرت رسول و حکم بما انزلالله است." تروریستهای بلوچ که به مرزبانان کشور حمله میکنند اکثرا سنی حنفی هستند.
بیشتر جمعیت عربستان وهابی و از سنیهای حنفی افراطی تر هستند. در اروپای شرقی که سایه فاشیسم در حال حرکت به سوی آن است، گروههای مذهبی ارتجاعی نقش مهمی در این حرکت دارند. در آمریکا گروههای مسیحی اونجلیست ارتجاعی بوده و حامی صد در صد دانالد ترامپ بودند و هستند، و گروهای اونجلیست برزیل نیز مهمترین حامی جایر بلسونارو، رئیس جمهور شبه-فاشیست آن کشور هستند.
درس برای اپوزیسیون ایرانی
شکست آمریکا در افغانستان، ویران کردن لیبی با مداخله به اصطلاح بشر دوستانه، حمایت مستقیم از جنایات جنگی عربستان در یمن، حمایت از گروههای تروریستی در سوریه که اعتراضات مشروع مردم آنجا را به کلی از مسیر واقعی خود منحرف کرد، و هجوم غیر قانونی به عراق با بهانههای واهی و دروغهای شگفت انگیز، همه نشان میدهند که هرگونه اتکا بر آمریکا و غرب برای رسیدن به حکومت دموکراتیک در ایران احمقانه، و اگر آگاهانه باشد، خائنانه است. نظام سیاسی-اقتصادی-امنیتی آمریکا به دنبال منافع خود میباشد، که نمیتوان به این هدف انتقاد کرد. ولی برای این نظام، حکومتهای دموکراتیک، احترام به حقوق بشر، و موازین انسان دوستانه دیگر مطرح نیستند، بلکه فقط حفظ و گسترش منافع خود مهم میباشد. در خاورمیانه، فاشیستیترین حکومتها -- مصر، عربستان، و امارات -- متحد آمریکا هستند، و دیر نخواهد بود که سفارت آمریکا در کابل بار دیگر گشایش یابد.
آیا اپوزیسیون از سرنوشت افغانستان درس خواهد گرفت؟ اپوزیسیون واقعی که هم مخالف نظام ولایت فقیه و هم مخالف تحریمهای آمریکا، جنگ، و تجزیه طلبی است نیازی به آموختن ندارد چون همیشه به عدم مداخله غرب در خاورمیانه معتقد بوده و با آن مبارزه کرده است. اپوزیسیون قلابی که از تحریم، یا جنگ، و یا هردو حمایت میکند حاضر نیست بیاموزد و همچنان در توهمات خود بسر میبرد. یکی از آنها امید به این دارد که "جمهوریخواهان واقعی و در صدر آن ترامپ و یاران وفادارش" ورق را برگردانند. نگارنده قادر به درک عمق توهم این قبیل افراد نیست. نه تنها این ترامپ بود که توافق خروج از افغانستان را با طالبان امضا کرد، بلکه کسی که ادعا میکند خواهان حکومت دموکراتیک در ایران و لابد افغانستان است به این امیدوار دارد که ترامپ نژاد پرست ضد مهاجران، ضد مسلمانان، ضد زحمتکشان، و از لحاظ فرهنگی به شدت ارتجاعی اول به کمک مردم افغانستان رود، و بعد ایران.
کلام پایانی
نگارنده یک مسلمان معتقد است که با هرگونه خشونت و جنگ -- چه نظامی و چه اقتصادی، نظیر تحریمهای آمریکا علیه ایران، کوبا، و ونزوئلا - مخالف است. نگارنده تمامی گروههای افراطی مذهبی، چه اسلامی نظیر وهابی، حنفی، و شیعههایی نظیر جناح راست افراطی ایران، و چه غیر اسلامی را رد میکند. نگارنده، در عین اینکه از خروج آمریکا از افغانستان استقبال میکند، واقعا متاسف است که یک جمهوری دموکراتیک واقعی به حکومت نرسیده است. ولی مخالفت نگارنده با همه اینها باعث بستن چشمان او بر حقایق این جوامع نیست. تصویری که آمریکا و متحدان از افغانستان برای متجاوز از ۴۰ سال ارائه داده اند دروغین بوده است.
در عین حال نگارنده این ادعای مضحک را که لیبرال دموکراسی تجویزی غرب داروی شفا بخش تمامی مشکلات تمامی جوامع، بدون توجه به فرهنگ، تاریخ، و بافت آنها، میباشد، را رد میکند. نمونههای افغانستان و کشورهای خاورمیانه بسیار گویا هستند. هر کشوری و مردم آن باید راه رسیدن به یک نظام دموکراتیک را خود، بدون مداخله خارجی، و یا تحریم، تهدید، و اشغال نظامی بیابند.
اصل این مقاله به زبان انگلیسی منتشر شده استکه حاوی تمامی منابع لازم نیز میباشد.
مهار خشونت حکومت، محمد برزنجه