ما فریب خوردیم، با کلام زاهدی که ما را به یکی شدن گرد ایده ای تاریک و نا روشن فرا می خواند، فریب خوردیم در جهانی که دیوارهایش موش داشت و موشهایش گوش ! و ما چشم و گوش بسته هایی که نمی دانستیم آزادی چیست، دمکراسی کدام است و حق انسان چیست، وقتی که نوشتن نام آزادی می توانست یک جوان را به زندانی مخوف در افکند و آینده اش را تباه سازد، وقتی که روزنامه های داخلی سانسور بودند و نشریات خارجی به سختی بداخل راه میافت .
از این همه تو خود حدیث مفصل خوان!
در آن سیاهی و نا امیدی که آزادی نام پرنده ای در قفس بود و ما زاده سرزمینی بودیم با مردان! و اسبان بسیار! ناگهان صدایی پیرمرد زاهدی بگوش رسید که با گویشی روستایی که لرزه بر ستون استبداد حاکم می انداخت فریاد می زد: همه با هم!
جادو گر پیر با آن ظاهرساده و روستایی که نشان از صفا و صداقت داشت، طلسمش را بر سر شهر و روستا پاشید و چشمهایمان پر از خواب و رویا شد وجادوی نادانی و جهل بر ما اثر کرد. ما می دانستیم ولی چشمها را بستیم تا دشمن بزرگ را بزیر افکنیم وسپس این روستایی را هم می توان در قم نشاند تا لاطائلات ببافد و فقه بگوید.
او می گفت در اسلام همه چیز هست، هم آزادی و هم انسانیت که قرار شد ما را به مقام انسانیت برساند و ما دریغا که نپرسیدیم که انسان از نظر او کیست؟
سخن از همه با هم و وحدت کلمه کرد واکثرا منگ و منکوب نپرسیدیم همه با هم برای چه و وحدت کلام بر سر کدام کلمه و مفهوم؟
کسانی با زبانی نارسا و گنگ سخن از آزادی و برابری و برادری هم می زدند که در هیاهوی وحدت کلمه گم شد.
کسانی که یک بار دیگر معجزه ای را بدون آنکه خوانده باشند کشف کردند که در اسلام همه چیز هست! هم آزادی هست، هم اقتصاد هست، هم معنویت هست وهم معرفت هست
چنین شد که همه با هم به زیر چتر خدایی رفتیم که دیگرانش می پرستیدند و پرسیدیم که والا پیامدارمحمد ! آیا درتنگ پر تبرک آن نازنین عبا ! جا هست بیش و کم آزاده را ، که تیغ کشیده است بر ستم؟
امروز پس از چهل و سه سال با گوشت و پوست و جان خود فهمیدیم که در زیر آن نازنین عبا اساسا جایی برای کسانی که پرسش دارند نبوده و نیست.
از این کوتاه نقبی زدم به گذشته ای که هنوز ما را در تار و پود خود دارد و رها نکرده است و عبایی که باید در زیر آن جمع می شدیم تا ضامن و تامین کننده همه خواسته های ما باشد عبای پیامبر اسلام نبوده است
چتری که می تواند امروز ما را در زیر خود جمع کند تا با قدرت بتوانیم از دام عنکبوتی که در آن افتادیم رهایی یابیم باید اصولی غیر قابل منازعه و اصولی که از منافع اقتصادی و منافع اعتقادی مذهبی و ایدئولوژی در مقامی برتر قرارگیرد
در مقامی بلندترواقع شود .
اما مگر به همین سادگی می توان از «من و ما» عبور کرد؟ می توان از خود گذشت و در جمعی وسیعتر بدون آنکه شاید دیده شود برای حقوق انسانها نیرو گذاشت ؟
حقوق انسانی مردم ایران نقض و نادیده گرفته می شود، ما در چنین شرایطی هستیم و این نادیده گرفتن، همه را شامل می شود و فقط مربوط به این گروه و آن گروه نیست، با اینکه می توان گفت همسان نیست و گروهی کمتر و گروهی بیشتر ولی حق انسانی ما پایمال می شود، اگر زن باشی، اگر کرد و عرب و بلوچ باشی، اگردگر اندیش باشی، اگر مذهبی و دینی دگر داشته باشی، اگر دگرباش باشی و یا حتی اگر هیچ کدام اینها نباشی و مستقل از طرفداران حکومت نفس بکشی ، حقوق انسانی ات را نقض می کنند.
کسانی می گویند که یکبار دنبال همه با هم رفتند و دیگر نمی خواهند دنبال چنین چیزی باشند، در حالی که همه با هم در ذات خود بد نیست، مهم این است که گرد چه چیزی همه با هم می شوند، مگر آنجا که سیل می آید یا زلزله همه با هم به کمک هم نمی رویم؟ مگر ما همه با هم از حقوق انسانی خود دفاع نمی کنیم
ما در شرایطی هستیم که انسانیت را مورد تعرض قرار داده اند
این «همه با هم »متل آن «همه با هم» که ما را به قهقرا برد نیست، اگر محورمان همان باور به حقوق بشر باشد و نه باور به یک دین و مذهب و یا یک ایدئولوژی خاص!
آیا می توانیم بر محور کنوانسیون جهانی حقوق بشر یکی شویم تا یک زندگی نورمال ؟ جایی که به عنوان یک انسان، به عنوان یک شهروند به رسمیت شناخته شویم؟
از نظر من آری و ما باید قبل از اینکه دیر شود ، قبل از اینکه رشته های انسانی ما از هم بگسلد، قبل از اینکه خون و نفرت جای همزیستی را بگیرد، راهی بیابیم و از این مهلکه که بر سر را ما قرار گرفته عبور کنیم. این یکی دیگر از خوانهای فرزندان رستم است که باید از آن عبور کنند .
سیامک فرید
@siamakfarid twitter
تیتر فوق را از مقاله آقای ناصرکاخساز مندرج در سایت ایران امروز به عاریت گرفته ام
حقوق بشر هم استراتژی هم تاکتیک
در "کابُل ِ" دل، رضا مقصدی