Friday, Aug 27, 2021

صفحه نخست » در "کابُل ِ" دل، رضا مقصدی

Reza_Maghsadi-2.jpg

‌ای ماه!
‌ای غمگین ترین آه!
امشب، مرا برجانِ بیداران، بباران!.
afghan2.jpgتا صبحگاهم بشکفَد درچشم خورشید -
امیدِ فردای سپیدم را دلا!
درسینه، بنشان!.
بگذاربرما بگذرد این ابرِسنگین
شاید که فردا گل دهد این باغِ غمگین.
دیگرمرا در کوچه، مهتابی نمانده ست.
انگاردیگر، جا ن ِبی تابی نمانده ست.
شب، دررگم، شب، برسرم ریخت.
اینک غمی ازدوردست ِ تلخ ِ تاریخ
بازآمد وُجان مرا تاریک تر کرد.
در این شب ِشوم
شعر ِشباهنگ‌ام درون ِسینه، پژمُرد
آهنگ ِچنگ ِرودکی وارم، فرومُرد.
بیداد ِاین باد
با خاطرات ِشاخه‌ی غمگینم آمیخت.
تا چشم بگشودم، بناگه، دیدم‌ای وای-
برگ ِمرا با هرچه مرگ، نزدیک تر کرد.
پاییز، برپُشتم نشسته ست
جان مرا تا آن بهاردور، خسته ست.
این سوی من، رنج ِ بلند ِسوگواران
آن سوی من، آیینه وُآواز ِباران.
اینک من وُزخمِ دل وُ شورِ"دوتار"‌م.
تا ازجگر، باردگر، شعری برآرم.
"کابُل"، مراهرچند، گُلزارغزل بود
دیری، نپیچده ست درمن، بوی سنبُل.
"بیدل"*، کجا رفت؟
تا همصدا با "بامدادِ خسته" **، گوید:
ما را ببخشایید‌ای عشاق!‌ای عشق!
گربا شما آوازرنگینی نخواندیم -
"کابِل"، عزادارغزل بود.
.....................
کلن ۲۰۰۲
بیدل دهلوی/*/ **احمد شاملو



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy