ویژه خبرنامه گویا
کمتر رسانهی عمومی (با اتکا بر منابع مالیات دهندگان) در خارج کشور وجود دارد که اکثر کارکنان آن را ایرانیان تشکیل دهند و در استخدام نیرو و هزینهها از فساد دور مانده باشد. ظاهرا ایرانیان هرجا که دستشان به بودجههای عمومی برسد این طاعون را با خود به همراه می آورند. در این نوشته به مواردی از فساد می پردازم که در کار این رسانهها به شدت اخلال ایجاد کرده است.
روابط خویشاوندی
جمشید چالنگی اجرا کنندهی برنامهی "تفسیر خبر" در سال ۲۰۱۲ از صدای امریکا کنار گذاشته شد. او در هشت سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۲۰ در مورد فرایند اخراج خود در فضای رسانهای امریکا سکوت کرده بود تا در مه ۲۰۲۰ مطلبی در نقد این رسانه به زبان انگلیسی در سایت امریکن تینکر منتشر کرد. مطلب او غیر از تمجید از برنامهی خودش تنها یک خبر کوتاه داشت: این که مسئول ارزیابی برنامههای صدای امریکا هومن مجد مترجم خاتمی و احمدی نژاد بوده است و همو با ارزیابیاش به کار او پایان داده است. او حتی در مطلبش اشاره نمی کند که هومن مجد همکار لابی جمهوری اسلامی در ایالات متحده بوده است. او بعد از کنار گذاشته شدن ستارهی درخشان نیز همین انتقاد ملایم را از صدای امریکا مطرح ساخت. چرا چالنگی باید هشت سال صبر کند تا این خبر را به عموم بدهد در حالی که وی دارای تریبون هر روزه است؟ این پرسش را می توان با این خبر پاسخ داد که همسر وی ۲۰۲۰ از صدای امریکا بازنشسته شده است.
این روابط فامیلی در بی بی سی فارسی، رادیو فردا و صدای امریکا بشدت رواج داشته است: زن و شوهر، برادر و برادر، پدر و پسر و مانند آنها. برای کسانی که منکر این داستان می شوند فهرستی بلند بالا وجود دارد که کافی است در شبکههای اجتماعی جستجو کنند. به موارد اشاره نمی کنم. اگر گاه از عدم حرفهای بودن برنامهها شکایت داشتید و خواستید بدانید چرا، کافی است استخدام بر اساس روابط فامیلی را مد نظر قرار دهید. ایرانیان روابط فاسد خویشاوندی در محیط کار را به خارج از کشور نیز منتقل کردهاند. مدیرانی که به طور اتوبوسی از داخل کشور استخدام کرده و به خارج آوردهاند متوجه این موضوع نبودهاند.
باج دهی و باجگیری در روابط کاری
ارتقای یک منشی به ریاست بخش فارسی صدای امریکا نمونهی رشد توانایی کاری ستاره درخشش نبوده است بلکه وی از یک سو توانایی بالایی در حذف مدیران پیش از خود و نیز توانایی بالاتری در حفظ صندلی ریاست در دوران اوباما و ترامپ داشته است. او از یک سو در داخل سازمان ناظر صدای امریکا می دانست چگونه به دیگران باج بدهد یا راضی نگاه دارد و از سوی در خارج موسسه در چند نقش بازی کرده و حتی به منتقدانش نشان دهد که می توانند با بودن وی به امکاناتی دست یابند. او هم خوب باج می داد و هم باج می گرفت. او اگر خبر و تحلیل و رسانه را نمی فهمید مرداب سیاست واشنگتن را خوب می شناخت. مدیریت وی مبتنی بود بر فرهنگ حذف که در میان جریان چپ و دمکرات بسیار هواخواه دارد. او مثل همه ی کارکنان دیوانسالاری دولتی از این فرهنگ برای تحکیم مدیریت خویش و بزهای دست آموزش استفاده می کرد.
بازی تنوع در برابر حرفهای گری
مدیران بخش فارسی صدای امریکا بر موج تنوعگرایی و قبیله گرایی حاکم بر فضای رسانهای ایالات متحده- تحت سیاست هویتگرایی- سوار شده و در استخدام افراد از اقلیتهای جنسی و قومی و مذهبی گزینش می کنند تا افراد حرفهای موی دماغ تداوم مدیریت ناکارآمد آنها نشوند و ناکارآمدی را با پز تنوع گرایی پنهان سازند. نوع استخدامهای صدای امریکا در یک دههی اخیر گویای این مطلب است که در جذب مخاطب بیشتر یا تنوع بخشی به برنامهها یا ارتقای کیفی نقشی نداشته است. سم سیاست هویتگرا در دو دههی اخیر آن چنان گسترش یافته که شایسته سالاری و حاکمیت قانون را به حاشیه برده است.
جلب رضایت بودجه دهندگان و استخدام دست آموزان
برای شبکههای فارسی زبان تلویزیونی دیگر میزان مخاطب اهمیتی ندارد و اصولا در مورد میزان تماشا نظر سنجی نمی کنند یا اگر بودجهای برای آن داشته باشند و این کار را انجام دهند به نظر سنجیها وقعی نمی گذارند. البته نظر سنجیها و روشهای دیگر اندازه گیری مخاطبان مشکلات خاص خود را دارند (مثل تلاشهای دستگاه اطلاعاتی و شبه نظامی رژیم جمهوری اسلامی برای مخاطب سازی) اما به عنوان یکی از روشها می توان بدان اتکا کرد. برخی از آنها می توانند تعداد مراجعه را از سایتهای مربوطه خریداری کنند. از آخرین نظر سنجیهای منتشره در مورد شبکههای تلویزیونی فارسی زبان سالهاست که می گذرد و از این جهت سیاست بی بی سی فارسی، صدای امریکا و رادیو فردا کاملا هماهنگ است. آنها اگر مخاطب سنجی هم انجام دهند نتایج را منتشر نمی کنند. همین هماهنگی مخفی کاری شبکههای دولتی باعث شده تا آنها کارکنان دست آموز را میان هم قسمت کنند یا به هم قرض بدهند.
مهم ترین مسئلهی مدیران کسب بودجه و حفظ کارکنان مطیع و دست آموز و مهم تر از همه حفظ منصب خود است و همین امور است که آنها را در مقام مدیریت نگاه می دارد. برای کسب بودجه به داد و ستد با بودجه دهندگان مشغولند و برای حفظ دست آموزها به اخراج حرفهایها و منتقدان و عدم استخدام کسانی که ممکن است موی دماغ شوند.
همهی کارکردها بجز کارکرد اصلی
رسانههای دولتی فارسی زبان خارج کشور انواع کارکردها را دارند بجز خبر رسانی و اطلاع رسانی حرفهای. کارکردهای موجود آنها عبارت است:
۱. درست کردن کار برای رفقا توسط مدیران سطح پایین با اگهیهای نمایشی استخدام و گرفتن رزومه و بعد انداختن آنها به سطل زباله؛
۲. پی گیری روایت و گفتمان احزاب سیاسی دولتهای بودجه دهنده از مجرای اعضای هیئت مدیره و مدیران عالی رتبه؛
۳. پی گیری اهداف سیاسی حکومت یا دولت، همان چیزی که در دوران برجام اتفاق افتاد و همهی کارکنان و میهمانان و تحلیلگران صدای امریکا برای جلب اعتماد ظریف و موسویان و هومن مجد اخراج شدند (با هدایت بن رودز در کاخ سفید)؛
۴. تبدیل کردن رسانه به بولتن جریانهای سیاسیِ؛ اهمیتی ندارد که کدام جریان در اینجا تفوق دارد، اصلاح طلبان یا مشروطه خواهان، احزاب قومی یا فعالان حقوق زنان یا اقلیتهای مذهبی. کار رسانه تبلیغ و کارزار نیست؛ خبر رسانی و تحلیل (از منظرهای متفاوت) است.
شما هیچ یک از این کارکردها را در منشور موسسات رسانهای که با بودجهی عمومی اداره می شوند نمی بینید اما آنها در عمل چنین کارکردهایی دارند و بر اساس همین کارکردهاست که بودجه می گیرند و حتی در صورت بی خاصیتی باقی می مانند. هر چه مدیران بیشتر از حیث کار حرفهای لنگ بزنند کارکردهای چهارگانه ی فوق پر رنگ تر خواهند شد تا حفرهها را پر رنگ و برخی را رضایتمند سازند.
در این موضوع که تعدادی از کارکنان رسانههای فارسی زبان علاقه مند هستند کار حرفهای خودشان را انجام دهند شکی نیست اما نمی توانند چون فردی بالای سر آنها گذاشته می شود که لید خبر را می نویسد ودر یک جمله چهار غلط املایی و انشایی دارد یا افرادی که خود می توانند نویسنده و ویراستار خبر باشند را به خبرخوان تقلیل می دهند چون با مدیر رسانه ارتباط ویژه ندارند.