مقدمه
از ۱۹۵۹ که انقلاب کوبا پیروز شد، کوباییهایی که از کشور خود فرار کرده بودند، و بعدها فرزندان و نوههای آنان، در فلوریدا برای۶۲ سال بر طبل جنگ، تحریم، و فشار هرچه بیشتر بر مردم کوبا کوبیده اند. بد تر از آن، کوباییهای مقیم آمریکا کوشیده اند که هرگونه صدایی را که مخالف این موضع آنها میباشد را نیز ساکت کنند، و برای دستیابی به این هدف از هر وسیلهای استفاده کرده اند، از تهدید گرفته، تا دروغ، اغراق، فشار سیاسی و غیره.
نمونه بسیار خوب آن ماجرایی بود که در سال ۱۹۹۲ اتفاق افتاد. در آن زمان، لابی کوباییهای ضد دولت کوبا، بنیاد ملی کوبایی --امریکایی Cuban--American National Foundation که سازمانی ماورای راست و متمایل به فاشیسم میباشد، روزنامه معتبر "میامی هرالد" را متهم کرد که ارگان حزب کمونیست کوبا میباشد، فقط به این دلیل که گزارشهای آن روزنامه به مذاق فاشیستهای کوبایی خوش نیامده بود. بر روی ۶۰ اتوبوس شهری در میامی پوسترهایی قرار داشت که بر روی آن نوشته شده بود، "من میامی هرالد را باور نمیکنم."
قبل از کوبایی ها، طرفداران آخرین تزار روسیه که بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به اروپای غربی فرار کرده بودند، تا دهها سال رویای بازگشت به سلطنت و بازگشت به قدرت را داشتند، که البته آن رویا در حقیقت توهمی بود که به کابوس تبدیل شد. آنها نیز همه مخالفان خودرا متهم به کمونیست بودن و حمایت از شوروی مینمودند.
حال اپوزیسیون قلابی ما -- آن بخش از اپوزیسیون خارج از کشور که از تحریم اقتصادی و تهدید و حتی حمله نظامی به ایران حمایت کرده و با تجزیه طلبان پالوده میخورد -- نیز در همان جهت حرکت میکند. به توییتر، اینستاگرام، و بقیه وسائل ارتباط و شبکههای اجتماعی نگاه کنید تا ببینید چگونه این جماعت، که تازه ادعا میکند طرفدار آزادی، دموکراسی، و حقوق بشر است، میکوشد با ناجوانمردانهترین شکل ممکن صدای مخالفان خود را خاموش کند، از رکیکترین فحش ها، تا بدترین دروغ ها، اتهامات و غیره.
هدف مقاله کنونی بحث درباره این موضوع میباشد.
روشهای فاشیستی اپوزیسیون قلابی
از سالها قبل اپوزیسیون قلابی کوشیده است که صدای هر کسی که مخالف مواضع و ادعاهای آن میباشد را خاموش کند. بعنوان مثال، در حالیکه اکثریت قریب به اتفاق شرکت کنندگان در برنامههای صدای آمریکا تندترین مواضع را علیه مردم و کشور دارند، فقط به این دلیل که گهگاهی، آن هم برای خالی نبودن عریضه، مهمانی در برنامه شرکت داشت که مخالف تحریم و جنگ بود، در کنگره آمریکا لابی کردند که مانع از آن شوند. حتی وقتی دانالد ترامپ به ریاست جمهوری انتخاب شد، و مدیریت و برخی از مجریان برنامههای صدای آمریکا برای هماهنگی با سیاست ترامپ درباره ایران، و البته از دست ندادن شغل خود، اعلام کردند که از آن پس دیگر هیچکسی را که طرفدار مشی اصلاح طلبی است که به زعم آنها حمایت از جمهوری اسلامی است در برنامههای خود شرکت نخواهند داد، باز هم این جماعت اینرا کافی نمیدانست.
احمد باطبی با مایک پنس معاون ترامپ ملاقات کرد و در آن خواهان حذف همه صداهای مخالف تفکر خود و همفکران -- بخوان حامیان مشی اصلاح طلبی -- شد. رضا پهلوی در چندین مصاحبه همین خواست را مطرح کرد. با وجود شکست سنگین آمریکا در افغانستان، هجوم غیر قانونی به عراق و عواقب سنگین آن برای مردم آن کشور، مداخله به اصطلاح بشر دوستانه در لیبی که منجر به ویران شدن و تجزیه آن کشور شد، همکاری آمریکا با جنایات جنگی عربستان در یمن، و حمایت از گروههای تروریستی در سوریه که مبارزه مسالمت آمیز و مشروع مردم سوریه را به کلی نابود کرد، این جماعت هنوز بر خط مشی خود پایفشاری میکند.
با شکایتهای دروغین اپوزیسیون قلابی صفحههای فیسبوک آقای اکبر گنجی بسته شدند، و حتی حساب اینستاگرام ایشان نیز اخیرا مسدود شد، در حالیکه آقای گنجی در اینستاگرام دائما علیه رئیسی، خامنهای، و سپاه مینوشت و پست میکرد.
صفحه فیسبوک خود نگارنده، و بسیاری از همفکران او بارها بطور موقت به دلایل واهی، و در بسیاری از مواقع بدون حتی دلیل واهی، بطور موقت بسته شده اند که تنها دلیل آن شکایتها و اتهامات دروغین اپوزیسیون قلابی بخصوص حامیان رضا پهلوی میباشد، در حالیکه اگر کسی از صفحه نگارنده دیدن کند خواهد دید که سالهاست که روزی نیست علیه بنیادگرایان و فاشیستهای داخل کشور پست وجود نداشته باشد، و به همین دلیل طرفداران نظام ولایت فقیه به نگارنده انواع و اقسام تهمت ها، از قبیل مامور سازمان سیا بودن، نئولیبرال بودن، از ایران تنفر داشتن، و غیره زده اند که همه اینها در صفحه فیسبوک نگارنده موجود است. یکی از آنها حتی انتشار برخی از مقالات نگارنده در وبسایت "گویا" را دلیل بر همکاری نگارنده با سیا و پنتاگون قلمداد کرد که واقعا مضحک میباشد..
فرناز فصیحی و جمهوری اسلامی
دقیقا شش سال پیش بلند گوهای فاشیستهای داخل کشور که همگی برای "دولت پنهان" کار میکنند خانم فرناز فصیحی، روزنامه نگار برجسته ایرانی-امریکایی که در آن زمان برای روزنامه "وال استریت ژورنال" کار میکرد، را متهم کردند که رابط بین دولت آمریکا و مهندس میر حسین موسوی، رهبر شریف جنبش سبز بوده که نزدیک به ۱۱ سال است در حبس خانگی بسر میبرد. کیهان تهران، مهمترین بلندگوی فاشیستهای داخلی، یک مقاله مفصل علیه خانم فصیحی منتشر کرد. در آن زمان همه مخالفین حاکمیت در ایران، از جمله اپوزیسیون قلابی، برای خانم فصیحی دست زدند و هورا کشیدند. ولی حال؟
نامه اپوزیسیون قلابی علیه فرناز فصیحی
در آخرین اقدام اپوزیسیون قلابی ایران برای ترساندن مخالفان خود، و آنها را وادار به سکوت کردن، حدود ۵۰ نفراز آنها، به همراه تعدادی از خانوادههای قربانیان سقوط هواپیمای مسافری اوکراین برفراز تهران در ژانویه سال ۲۰۲۰، نامهای به روزنامه نیویورک تایمز نوشته اند، و در آن به خانم فرناز فصیحی که حال برای آن روزنامه کار میکند به شدت حمله کرده اند. امضا کنندگان نامه از نیویورک تایمز خواسته اند که کمیتهای برای بررسی کارنامه خانم فصیحی تشکیل دهد.
روی سخن این مقاله با بخشی از خانوادههای قربانیان آن فاجعه نیست که ظاهرا نامه را امضا کرده اند. نگارنده، همانطور که در بقیه این مقاله توضیح میدهد، معتقد است که جمهوری اسلامی مقصر بود و جنایت کرده بود، و در عین حال بعنوان یک استاد دانشگاه برای جان باختن تعداد زیادی از با استعدادترین فرزندان جوان کشور که دانشجو بودند بسیار متاسف است.
ولی باید بخاطر داشت که این همان خانم فصیحی است که شش سال پیش بلند گوهای فاشیستهای داخل کشو رایشان را متهم کرد که مامور سازمان سیا میباشد و جاسوسی کرده است. در آن زمان همین اپوزیسیون قلابی برای خانم فصیحی هورا کشید و دست زد. خانم فصیحی تأ بحال چهار جایزه برای گزارشهای حرفهای و آگاهانه خود درباره ایران دریافت کرده است. این جایزهها را نه جمهوری اسلامی به خانم فصیحی داده است، نه متحدان و یا طرفداران آن، بلکه این جوایز را سازمانهای حرفهای و معتبر روزنامه نگاری و خبر رسانی به ایشان داده اند.
حال چون گزارشهای حرفهای خانم فصیحی به مذاق این جماعت خوش نیامده، به ایشان این چنین حمله میکنند.
"گناهان" خانم فصیحی
"گناهان" خانم فصیحی از نظر اپوزیسیون قلابی چیست؟ نگارنده فقط به برخی از آنها که بسیار مضحک میباشد اشاره میکند.
اول، "وقتی مرحوم روح الله زم دستگیر شده بود، خانم فصیحی به صورت غیر مستقیم آن کار را موجه جلوه داد." مستقل از اینکه این ادعا، تأ جایی که نگارنده خوانده و میداند، دروغ محض است، یک نکته را هر انسان عاقل و متفکری میداند: وقتی ادعا میشود کسی "بطور غیر مستقیم" از کاری حمایت کرده و یا نکرده، معنی آن این است که هیچ شواهد و قرائن مستقیمی برای ادعا وجود ندارد، و متهم کننده فقط تفسیر و تعبیر خودرا بعنوان حقیقت به مردم ارائه داده است. در نتیجه این فقط یک ادعا است.
دوم، "وقتی توطئه ربودن خانم مسیح علینژاد منتشر شد، خانم فصیحی با او تماس نگرفت تا درباره آن با او گفتگو کرده و گزارشی درباره آن در نیویورک تایمز منتشر کند. "
اپوزیسیون قلابی که خیلی ادعای دانش و آگاهی دارد، یکی از سادهترین اصول روزنامه نگاری در غرب را نمیداند: یک روزنامه نگار که برای یک روزنامه کار میکند، خود تصمیم نمیگرد که درباره چه موضوعی گزارش دهد. پس سوال این است: چرا نیویورک تایمز راجع به آن جریان گزارش مهمی منتشر نکرد؟
یک منبع خیلی آگاه در واشنگتن، که خود بارها در نیویورک تایمز مقاله منتشر کرده است، به نگارنده گفت که دلیل این کار این است که نیویورک تایمز خانم علینژاد را انسانی ارزیابی میکند که فقط به دنبال جنجال راه انداختن است، و به همین دلیل وقتی وزارت دادگستری آمریکا آن بیانیه را صادر کرد، نیویورک تایمز فقط در چند خط به آن اشاره کرد، و دیگر پس از آن هیچگونه مطلبی راجع به آن منتشر نکرده است. به عبارت دیگر، اصولا این سیاست نیویورک تایمز است که خانم علینژاد را جدی نگیرد.
ولی مضحک تر این است: به نظر میرسد که اپوزیسیون قلابی آنچنان خانم علینژاد را به عرش اعلا برده است که گفتگو نکردن با او جرمی بزرگ است. جل الخالق! این از کیش شخصیت در رژیمهای شاه و جمهوری اسلامی هم بدتر است. بگذریم که همانطور که نگارنده در یک مقاله انگلیسی اخیرا توضیح داد، بسیاری از زوایای تاریک و مبهم درباره طرح ربودن خانم علینژاد وجود دارند که احتمالا هیچگاه روشن نخواهند شد.
سوم، "خانم فصیحی گفته بود که در جریان خدا حافظی با سرلشگر سلیمانی صفهای ۳۰ کیلومتری در ایران تشکیل شده بود. "
واقعیت این است که خانم فصیحی تنها روزنامه نگاری نبود که چنین گزارش داد. بسیار از رسانههای غرب چنین گزارش داده بودند، و عکسهای منتشر شده هم اینرا بخوبی نشان میداد. شاهدان عینی، از جمله بسیاری از اقوام، خانواده، دوستان، و دانشجویان سابق نگارنده نیز همین را به او گفتند. اپوزیسیون قلابی در آن زمان منکر صفهای طولانی نبود، بلکه ادعا میکرد که آنها طرفداران حاکمیت بودند، و یا کسانی بودند که به زور به آن مراسم برده شده بودند، که واقعا مضحک است.
موضوع این بود که بخش مهمی از مردم ایران، حتی بسیاری از کسانی که دشمن خونی حاکمیت هستند، سرلشگر سلیمانی را مهمترین عامل شکست دأعش در عراق و دور کردن بزرگترین خطر برای امنیت ملی ایران میدانستند و به همین دلیل در آن مراسم شرکت کردند. ولی اپوزیسیون قلابی که کوچکترین آگاهی راجع به شرایط داخلی ایران ندارد، و فقط کاریکاتوری از ایران را در ذهن دارد، از اینکه روزنامه نگاران معتبر، چنین گزارش داده بودند، که دروغها و ادعاهای آنها را برملا میکرد خشمگین هستند.
چهارم، "خانم فصیحی نوشته است که سرنگونی هواپیمای اوکراین عمدی نبوده است." برای اپوزیسیون قلابی ایران گفتن اینکه سقوط این هواپیما عمدی نبوده است یک گناه "کبیره" است.
نگارنده هم خیلی صریح اعلام میکند که معتقد است سقوط آن هواپیما عمدی نبود، ولی در عین حال جمهوری اسلامی جنایت بسیاری بزرگی را مرتکب شد. چگونه؟
اول، جمهوری اسلامی باید پروازهای مسافری را در آن شب خونین به کلی متوقف میکرد، چون زمان حمله موشکی به نیروهای آمریکا در عراق بود.
دوم، جمهوری اسلامی در ابتدا منکر سقوط هواپیما شد، و وقتی هم پس از چند روز آنرا قبول کرد، با اکراه و بهانه آوردن بود.
سوم، پس از آن نیز بلندگوهای حاکمیت درباره آن سقوط عربده میکشند، و حتی فرمانده سپاه گفت که "فکر میکردیم دشمن است و زدیم،" بدون اینکه کوچکترین همدردی با خانوادههای قربانیان آن فاجعه داشته باشد.
چهارم، هنوز بعد از متجاوز از یکسال و نیم از آن فاجعه روشن نیست چه اتفاقاتی افتاده بود، و زنجیر فرماندهی ارشد نیروهای مسلح که معمولاً در چنین مواقعی دستور دفاع ضد هوایی را صادر میکند، چگونه عمل کرده است. اگر سرباز و یا افسر محل دفاع ضد هوایی بدون اجازه چنین اقدامی کرده، باید محاکمه و در صورت محکومیت به اشد مجازات برسد، و اگرهم این فرماندهی ارشد بوده است که دستور چنین اقدام فاجعه باری را صادر کرده، آن نیز باید برکنار، محاکمه و در صورت محکومیت به اشد مجازات برسد.
پنجم، اصولا به گمان نگارنده بزرگترین جنایت جمهوری اسلامی این است که شرایطی در کشور به وجود آورده است که نخبهترین و بهترین فرزندان ما ترک وطن کنند، و برای آینده بهتر به خارج بروند، و در نتیجه پروازی مانند آن پرواز هواپیمای مسافری اوکراین مملوّ از آن جوانان باشد که برای دیدن خانواده خود به ایران رفته بودند.
کلام پایانی
اینگونه رفتار اپوزیسیون قلابی چیزی بجز فاشیسم نیست. در نظام فاشیستی همه یا باید سکوت کنند، و یا هماهنگ با نظام باشند و هر آنچه را که حاکمان فاشیستی میخواهند تکرار کرده، و اجرا کنند. کافی است وقایع اروپا بین دو جنگ جهانی قرن بیستم مطالعه شود تا تطبیق کامل فاشیسم اپوزیسیون قلابی با فاشیسم آن زمان درک شود. منتها یک تفاوت بین فاشیستهای اروپایی آن زمان و اپوزیسیون قلابی ما وجود دارد: آن فاشیستها هم در قدرت بودند و هم ادعای حمایت از حقوق بشر، آزادی بیان، و حکومت دموکراتیک نداشتند، ولی اپوزیسیون قلابی حال که در قدرت نیست و احتمال به قدرت رسیدن آن از احتمال یخبندان در جهنم هم کمتر است این چنین میکند، وای به روزی که به قدرت هم برسد
احتمال اینکه نیویورک تایمز به این نامه توجه نشان دهد چیزی نزدیک به صفر است، ولی این جماعت باردیگر افکار فاشیستی خودرا نشان داده اند. آنوقت مینالیم که چرا جنبش واقعی دموکراتیک در ایران به جایی نمیرسد. وقتی اپوزیسیون ما این باشد، حاکمیت، که در حال حاضر در ضعیفترین شرایط سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی در ۴۰ سال گذشته است، وحشت ندارد که هیچ، بلکه از شادی، میرقصد که چنین اپوزیسیونی دارد. خوشبختانه، هم اکثریت عظیم هموطنان در خارج از کشور و هم در داخل ایران بخوبی به ماهیت این جماعت پی برده اند، و اعتنائی به آن ندارند.
هفت سال در کابل، ابوالفضل محققی