Sunday, Sep 19, 2021

صفحه نخست » قلم بردار، ویدا فرهودی

Vida_Farhoudi_2.jpgصدایی دور می آید از اعماق پریشانی

قلم فریاد می سازد و پرسد از چه گریانی؟

سر افراز است سر تنها،خمانـَد بر سپیدی ها

سیاهی های دوران را ،رسانـَد تا به عریانی

تو را گوید که بالیدن،شکست خدعه ی دشمن

به دست خامه ی سرخ است،گرش با عشق چرخانی

بخوان در گوش بیدارش،صدایت گر چه می لرزد

به عصیانش دو صد آرش، کنی بر شهر ارزانی

بگو تا عشق برخیزد،شهامت را برانگیزد

که لبریز است از گفتن،سکوت تلخ زندانی

هراس اهرمن بنگر،چو کبکی کرده پنهان سر

درون خدعه ای دیگر و اوهامی زمستانی

چه می ترسی از این سرما، که می بارد کنون بر ما

نه خاموشی است آتش را، به صد ترفند شیطانی

از این خـُلواره می دانم،زبانه می کشد روزی

خروش سرخ آزادی، گرَش یک خوشه بستانی

قلم از جوهر آتش، شود تا انتها سرکش

سرود عشق را بر خوان،زبانش را که می دانی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy