Wednesday, Sep 22, 2021

صفحه نخست » آگاهی شاپور؛ بازداشتگاه جهنمی، سیاه‌چال زندانیان

shahed_092221.jpgزیبا یاری، شهروندخبرنگار - ایران وایر

تاکنون دو مطلب از روایت‌های بازداشتی‌های «آگاهی شاپور» منتشر کرده‌ایم؛ گزارش‌هایی که راویان آن روزها و شب‌های هولناکی را از سر گذرانده‌اند. آگاهی شاپور زیرمجموعه‌ نیروی انتظامی است که نامش هم لرزه بر اندام می‌اندازد. اگرچه روایت‌های زندان را بسیاری شنیده و خوانده‌اند، اما ما سعی داریم با پرده‌برداری از این واحد بازداشت‌گاه که نظارتی هم بر آن وجود ندارد، شما را همراه با راویان به شکنجه‌گاهی ببریم که از بدو ورود تا لحظه رهایی از آن، به جهنمی می‌ماند که در فیلم‌های هالیوودی شاید تصویر شده باشد.

در گزارش اول از آگاهی شاپور، از «پذیرایی» و «قفس» گفتیم که چطور بازداشتی‌ها با آن مواجه می‌شوند. در بخش دوم روایتی کلی ارائه کردیم که بازداشتی با چه خشونت‌ها و شکنجه‌هایی روبه‌رو شده است.

در این بخش از مجموعه روایت‌های آگاهی شاپور، قدم فراتر می‌گذاریم و مراحل بعدی بازداشت توام با خشونت و شکنجه را تصویر می‌کنیم؛ فرقی نمی‌کند اتهام شما چیست، ممکن است دزد باشید یا قاتل، معترض خیابانی یا زندانی سیاسی، با هر اتهامی احتمال آن می‌رود که گذرتان به این سیاه‌چال بیفتد.

«محمدگل» که ۱۷ سال بیشتر ندارد، سال‌ها برای شهرداری کارگری کرده بود که به گفته خودش با پاپوشی که کارفرما برایش ایجاد کرد، گذرش به آگاهی شاپور افتاد. او هم مثل دیگر متهمانی که پا به این بازداشتگاه گذاشته‌اند، روایت می‌کند که در بدو ورود لختش کردند و تمامی قسمت‌های بدن او را مورد بازرسی قرار دادند. پاسخ اعتراض او هم مثل دیگران، کتک و تحقیر بود.

👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر

اسمش را بازرسی بدنی گذاشته‌اند، اما رسمش توام با آزار است: «لخت لخت شدم. گفتند خم‌شو و بین باسن‌ات را باز کن. دستمالی کرد و وقتی داد زدم که مگر مسلمان نیستی؟ این کار حرام است. من را روی زمین خواباند و افتاد به جانم. آن‌قدر کتک خوردم که حال بلند شدن نداشتم. چند نفر مامور دست‌ها و پاهایم را گرفتند و هر کاری دل‌شان خواست با من کردند. لت و پار گوشه‌ای رهایم کردند. پیرمردی آن‌جا بود که او را کتک‌خورده داخل قفس انداخته بودند. پیرمرد گفت می‌خواهد به توالت برود. چند بار اصرار کرد. اما او را بیرون کشیدند و با باتوم به جانش افتادند. همان‌جا در شلوارش توالت کرد و از حال رفت.»

تاکنون متهمان بسیاری از آزارهای جنسی در زندان و بازداشتگاه گفته‌اند؛ اما نه آن‌قدر علنی و زیاد که پرده از این نوع آزاری که به شکل سیستماتیک اعمال می‌شود، برداشته شود. چندین بازداشتی آگاهی شاپور در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» شرح دادند که هنگام بازرسی بدنی، مورد آزارجنسی قرار گرفته‌اند. ماموران به بازداشتی‌ها می‌گویند که این لخت شدن برای گزارش از وجود هرگونه خالکوبی و آثار زخم و آسیب‌های جسمی است یا می‌خواهند مطمئن شوند که بازداشتی شی ممنوعه‌ای با خود حمل نمی‌کند. اما در عمل، هستند بازداشتی‌هایی که آزار دیده‌اند.

محمدگل اما می‌گویند که به او تجاوز کرده‌اند: «من را تازه به بازداشت‌گاه معرفی کرده بودند. ماموران تفریح‌شان با من تمام شده بود و گفتند بنشین روی زمین. همزمان بازداشتی بدبخت دیگری را به داخل اتاق آوردند که لباس‌هایش پاره شده بود. تا وارد شد، مامور به او گفت: لخت شو مادر ... . نام بازداشتی فرشید بود. لخت شد و به او همان دستوری را دادند که به من گفته بودند. ده دقیقه او را در همان حالت نگه داشتند. یکی از ماموران من را صدا زد که بروم و به بدن فرشید دست بزنم. نمی‌توانم بقیه را تعریف کنم. اما ماموران روی صندلی نشسته بودند و پفک می‌خوردند، تماشا می‌کردند و می‌خندیدند.»

بازداشتی‌ها پس از تفتیش بدنی که در مواردی با آزار جنسی همراه است، باید لباس‌های آلوده به خون، چرک و استفراغ خود را بپوشند. در این مرحله او را روی به دیوار نگه می‌دارند، دست‌بند و پابند می‌زنند و کیسه‌ای برزنتی روی سرش می‌کشند. متهم سردرگم در درد و شوک شکنجه، هیچ نمی‌داند که چه انتظارش را می‌کشد. هر صدایی، می‌تواند وحشت به جانش بیندازد. الفاظ رکیک و فحاشی، روتین آگاهی شاپور است.

مدتی بعد که هیچ بازداشتی نمی‌داند چند دقیقه طول کشیده است، ماموری می‌آید و او را بزکش می‌کند. یعنی یقه پیراهنش را می‌گیرد و او را روی زمین می‌کشد تا به «سوئیت» بروند. سوئیت، ۱۴ اتاق کوچک است که توالت دارد و برای همین با این عنوان خوانده می‌شود. مامور جلوی یکی از سوئیت‌ها، می‌ایستد، کیسه را از سر او برمی‌دارد و متهم را با لگد به داخل پرت می‌کند. در که بسته می‌شود، بازداشتی می‌تواند چشم‌بند از چشمانش بردارد. دستان او همچنان بسته می‌ماند. بوی آلودگی و کثافت در اتاق نمور نفس کشیدن را سخت می‌کند. متهم از درد به خود می‌پیچد.

«سوئیت» میان زندانیان و بازداشتی‌های این بازداشتگاه به «سیاه‌چال» هم معروف است.

سیاه‌چال، اتاقی تاریک و کوچک است با ۲.۵ متر فضا که نیم‌متر از آن را سنگ کثیف توالت اشغال کرده است. سقفی بسیار بلند دارد با چراغی کم‌سو و هواکشی که صدایی آزاردهنده می‌دهد. دریچه کولری هم وجود دارد که باد سرد آن انگار یکی از ابزارهای شکنجه در سرمای زمستان است. در تابستان، موتورخانه‌ای روشن می‌شود که لوله قطور آن در کف این اتاق‌ها، سوئیت را به کوره‌ای از آتش تبدیل می‌کند. اتاقی خاکستری با دری فلزی و سبز رنگ که دریچه کوچک آن تنها راه ارتباط با جهان بیرون از سیاه‌چال است. در کنار این دریچه حلقه‌ای وجود دارد که دست متهم را برای شکنجه، ساعت‌ها به آن آویزان می‌کنند.

به روایت برخی بازداشتی‌ها که حبس در سیاه‌چال را از سر گذرانده‌اند، دوربینی در بالای سقف جاساز شده است که ۲۴ ساعته زندانی را تحت نظر دارد. اگرچه این ویدیوها هیچ‌وقت در اختیار هیچ وکیل و متهمی قرار نگرفته است.

«سعید» یکی از بازداشتی‌هایی است که در پی اعتراضات خیابانی به آگاهی شاپور منتقل شد: «وقتی من را داخل سوئیت انداختند و در را بستند، خیالم راحت شد که دیگر کاری به من ندارند. تا این مرحله، خیلی کتک خورده بودم. دو تا دستم، سرم و دنده‌هایم شکسته بود. زخم‌های بدنم هم خونریزی می‌کرد. فکر می‌کردم شکنجه تمام شده است. اما وقتی در را بستند، سوز سرما به زخم‌ها و شکستگی‌های تنم نشست. سرما دردم را بیشتر می‌کرد. یک موکت نازک و کثیف هم پهن بود و یک قرآن تکه‌پاره شده هم کنار آن روی زمین قرار داشت. در آن شرایط تنها کاری که توانستم بکنم این بود که موکت را به دور خودم بپیچم و بخوابم.»

مثل این روایت را «جمشید» یکی دیگر از معترضان تظاهرات‌های خیابانی برای «ایران‌وایر» بازگو کرد. او ۳۵ سال دارد و از جنوبی‌ترین مناطق تهران می‌آید: «نصف شب بود که من را انداختند در سوئیت. سرد بود. پتو خواستم اما ندادند. یک کم که گذشت خواهش کردم بخاری روشن کنند. اما فایده‌ای نداشت. شروع کردم مثل دیوانه‌‌ها بالا و پایین پریدن که شاید خون در بدنم جاری شود و گرم شوم. دستبندی که در آن سیاه‌چال هم از دستانم باز نکرده بودند، زخمی‌ام کرده بود. از درد نفسم بند می‌آمد. داد می‌زدم که دارم از سرما می‌میرم. اما هیچ‌کس جوابی نمی‌داد. شروع کردم محکم به در کوبیدن. اما کولر را روشن کردند. ترسیدم. کف زمین نشستم و خودم را مچاله کردم. نمی‌دانم چقدر گذشت که شروع کردم به فریاد زدن و کمک خواستن. یک مامور در را باز کرد و یک سطل آب روی من خالی کرد و بیرون رفت. مثل سگ می‌لرزیدم. طاقتم تمام شده بود. ماموران مدام به در می‌کوبیدند تا دیوانه‌ام کنند.»

جمشید می‌گوید که شروع به داد زدن کرد تا بگوید هرچه ماموران بخواهند می‌نویسد و امضا می‌کند. به خاطر ندارد که چه شد. وقتی چشمانش را باز کرد، در یک سلول دیگر بود. او را روی صندلی نشاندند و ماموری با یک کاغذ و خودکار جلویش نشست. هرچه ماموران می‌گفتند، جمشید امضا می‌کرد: «در نهایت به جرمی در تهران اعتراف کردم که در خواب هم نمی‌دیدم. من اصلا در آن محله حضور نداشتم. در آن‌ لحظه راضی بودم. چون لااقل کتک نمی‌خوردم و آن سرمای لعنتی هم دیگر نبود. وقتی امضاها تمام شد، به من سیگار دادند و اجازه داشتم که بخوابم.»

در روایت‌های چند زندانی و گزارش‌های پس از اعدام‌ سیاسیون خوانده‌اید که آن‌ها زیر شکنجه اعتراف کرده‌اند و دادگاه بر اساس همان اعتراف‌ها، حکم به حبس طولانی مدت یا اعدام آن‌ها داده است؟ چندین زندانی بوده‌اند که بارها در مراحل مختلف دادگاه اعلام کرده‌اند که زیر شکنجه اعتراف کرده‌اند اما قضات به اعتراض آن‌ها وقعی ننهاده‌اند؟ شاید اسامی مقابل چشمان‌تان ردیف شود؛ اما این‌جا، آگاهی شاپور، از لحظه ورود تا حبس در سوئیت، متهمان تحت شکنجه هستند تا سناریوهای از پیش تعریف شده را امضا کنند. حتی اگر دزد هم بوده باشند، زیر چنین شکنجه‌ای به اقداماتی اعتراف خواهند کرد که هیچ‌گاه در آن حضور نداشته‌اند.

در ادامه این روایت‌ها، به مراحل دیگر نگهداری بازداشتی‌ها در آگاهی شاپور خواهیم پرداخت؛ از بخش عمومی، تا شهادت‌های بازداشتی‌های دیگر.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy