یک سال از شکستن جامی لطیف که عقل آفرینش میگفت و صد بوسه مهر برحبینش میزد گذشت!
یکسال ازرفتن مردی میگذرد که نامش دردرازنای تاریخ این سرزمین پیوسته در یادها تکرار خواهد شد. انسان هائی میآیند پای برهستی مینهندکه گوئی تمامی عناصر طبیعت دست بدست هم میدهند! تااز او پیکرهای بسازند نماینگر عظمت انسان! جانهای آزادی که مئسولیت کشیدن بار امانتی بزرگ بر دوش دارند.
باری که کشیدنش ممکن نیست جز در سایه تلاشی عظیم وافسر کردن روح بر جسم! چرا که سخن ازعاشقی است، افکندن سپراز دست است ونهادن سینه در برابر تیر بد خواهان.
تنها صدای انالحق حلاج نیست که برای رسیدن به آن وضو بخون باید کرد. انجام هر کار بزرگ انسانی، عشقی چنین ووضوئی چنان را باید!
فرقی نمیکند، چه درعالم علم باشدچه در عالم هنر، که برای رسیدن به تعالی در آن رنج بسیار باید کشید، خون دل خورد مداومت کرد، عرق ریخت تا کاری عمیق، شایسته، اصیل وماندگار در درازنای تاریخ خلق کرد.
هنری که نبوغ هنرمند با عرق او در هم نیامیزد، با تلاش شب وروز او ساروجش قوام نگیرد! بباد و بارانی فرو میریزد! رنج سی ساله فردوسی است که دربیت بیت شاهنامه بازتاب مییایدوکاخی چنین عظیم میسازد " که از باد وبارانش ناید گزند. "
شاهکار آفرینش بر سقف کلیسای "سیستین"ممکن نبود! جز با رنج سی سال دراز کشیدن بر داربستی که جوانی وتوان از میکل آنجلوی جوان را گرفت و پیر شده در پای هنر از دار بستش فرود آورد!
هنر رنج است، جوشش خون است، نبوغ است آمیخه با جنونی مقدس پیچیده در توالی سالها کار طاقت فرسا. چنین هنری است که سینه به سینه جریان مییابد، روح را صیقل میدهد، امید میآفریند، بر دل مینشیتد وثبت تاریخ میگردد.
مردی که یکسال قبل درمیان سرود، اشگ وبوسه میلیونها ایرانی با کوله باری از ترانه وآواز، از ردیفها، گوشههای گمشده، دستگاههای مقامی، آوازها و ملودیها وفولکورهای موسیقیائی یک ملت به جاودانگان پیوست ودر کنار فردوسی آرام گرفت. از تبار چنین هنرمندانی بود.
هنرمندی که تمام جوانی، میان سالی و پیرانه سریش که دیری نپائید. در خدمت هنر ومردم گذشت.
بسختی کار کرد، رنج کشید! آفرید و برای مردم خواند! با مردم ماند! وصدای خود را باصدای آزادی خواهانه مردم در آمیخت ودر روزهای تلخ وطن که حاکمان با سلاح وگلوله با مردم سخن میگفتند و میگوینداو از برادری گفت وزمین نهادن سلاح!
همراه مرغ سحر ناله سر دادودر رسای آزادی خواند و شکستن قفس ساخته بیداد گران را آرزو کرد.
گلبانگ سر بلندی بر فلک کشید. همراه و در کنار ملتی که فرومایگانش خس وخاشاک نامیدند! با افتخار ماندو روزهای خوش آزادی را پیام داد.
او بمردمانی ساده، بجانهای آزادی تعلق داشت که حماسه آبان نود وهشت را آفریدند.
بمردانی جون شاهین ناصری که شکوه ایستادگی و پایداریش به حقیقت، که خود را در سیمای دفاع از خون به ناحق ریخته بیگناهی بنام نوید افکاری نشان داد ودر مصافی نابرابر و ناجوانمردانه حماسه آفرید وحان داد تعلق داشت.
هنرمندی از جنس مردمانی عادی که نه با حکومت که در برابر حکومت بود. با آتشی بر جان! از این روی اورا بدیر مردمش عزیز میدارند.
مردی با نام محمد رضا شجریان که نامش وصدایش جاودان در تاریخ این سر زمین خواهد ماند. باد عزیزش گرامی باد.
ابوالفضل محققی
اسلام سیاسی در تعلیق، اکبر کرمی