Thursday, Nov 18, 2021

صفحه نخست » گفتارهایی در توضیح مفاهیم ساخته شده آرامش دوستدار، بریده چهارم: «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» و پاسخ‌هایی به محمدرضا نیکفر، نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami_2.jpgمهمترین تز آرامش دوستدار «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» است که همین عنوان کتابش نیز می‌باشد. برگ‌های مصحف شدهٔ کتاب بیش از چهارصد است. «امتناع تفکر» در مفرد و محدودیت خودش همان معنا و مفهوم را ندارد که آرامش دوستدار «در فرهنگ دینی»، یعنی «امتناع تفکر در فرهنگ دینی»، آن را ساخته. آنگونه که محمد رضا نیکفر در برافروختگی‌اش از دوستدار به نوشتن «بار گران تاریخ» رو آورد و «فرهنگ دینی» را از «امتناع تفکر» فاکتور گرفته و به خیال واهی خود تز دوستدار را نقد کرده است. هیچگاه نمی‌توان از روی عصبانیت و برافروختگی به نقدِ یک تز یا هر فنومن دیگر روی آورد چونکه نقد یک روش علمی است و فرد عصبانی و از خود بیخود شده نمی‌تواند چنین روشی را خالصانه پیش ببرد. عصبانیت نیکفر از این بابت که دوستدار، توان و صلاحیتش را (در زمان دوستی با یکدیگر) در بررسیدن تز «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» زیر سئوال برده بود. و از آنپس بود که نیکفر به «بار گران تاریخ» روی آورد.

نیکفر در یاداشت خود مندرج در رادیو زمانه می‌نویسد: «اما خود فکر دوستدار در جهت پرسش‌گری و نقد و گفت‌وگوی تأمل‌ورز بارور نشد. نه شخص او به گفت‌وگوی انتقادی علاقه‌ای داشت و نه طرفدارانش به فرهنگ بحث رو آوردند. زبان گرایش پیدا کرد به تحقیر، از تحقیر کلیت فرهنگ تا تحقیر هر آن کسی که به‌گونه‌ای دیگر فکر می‌کرد و سؤال داشت.» همانطور که از عبارت پیداست نیکفر بارور نشدن «فکر دوستدار» درجهت پرسشگری.....» را علتِ علاقه نداشتن دوستدار و «طرفدارانش به فرهنگ بحث» دانسته. اگر ناشیگری حد داشته باشد ناشیگری نیکفر در این زمینه حد ندارد. به کسی که با ارائه تز دینخویی به یکی از مهمترین بانیان بحث و گفتگوی روشنفکری در محافل ایرانی تبدیل شده، چنین حرفی کذب محض است و ده شاهی هم خریدار ندارد. احتمالا نیکفر علاقه داشته تا در برنامه پرگار بی بی سی با دوستدار روبرو شود اما چون به چنین آرزویی نرسیده نتیجه گرفته که دوستدار علاقه به بحث و گفتگو ندارد و گویا بی علاقگی‌اش در بحث با نیکفر، باعث «بارور» نشدن تز‌اش شده!

نیکفر در سخن بغض آلودش که نشان از کم آوردن در برابر تز دوستدار دارد می‌نویسد: «زبان (که منظور زبان آرامش دوستدار است) گرایش پیدا کرد به تحقیر، از تحقیر کلیت فرهنگ تا تحقیر هر آن کسی که به‌گونه‌ای دیگر فکر می‌کرد و سؤال داشت.» نیکفر که از استدلال در رد یا بررسی تز دینخویی ایرانی یا فرهنگ دینخو دوستدار عاجز مانده، با این سخن خواست خودش را قربانی شدهٔ دوستدار نشان دهد. این را می‌توان از جایگزین کردن «تحقیر کلیت فرهنگ» یا «تحقیر هر آنکس» در جای «دینخویی» از سوی وی، ملاحظه کرد. این جایگزینی می‌تواند وی را از دشواری «رد» یا «بررسی» این تز هم، نجات دهد. بعبارت دیگر، برانگیختن ترحمِ مخاطبانش از بابت «تحقیر» شدگی «کلیت فرهنگ» و «هر آن کس»، در واقع امر زیرکانه، هم زیر ضرب بُردن دوستدار است و هم ناتوانی‌اش در نقد تز مذکور.

نیکفر می‌نویسد «وقتی فرهنگ با یک ذات مشخص شود و کلیت تاریخ آن در «امتناع تفکر» خلاصه گردد، دیگر مسئله‌ای برای پرسیدن باقی نمی‌ماند». هر پدیده‌ای در ضمن کشمکش‌های درونی یک ذات مشخص دارد یا ذات مشخص پیدا می‌کند و بر حسب همان ویژگی ذات عمل می‌کند. شناخت هم، آن شناختی است که به ماهیت یا ذات پدیده دست یافته باشد. پدیده فرهنگ یک مفهوم گسترده‌ و پیچیده است که شامل ارزشهای اجتماعی، دانش، باورها، هنر، زبان، آداب و رسوم، توانایی‌ها و عادت‌ها در یک قلمرو جغرافیایی معین است. فرهنگ زیستگاه آدم‌هایی ست که آن را می‌سازند و خودِ خویشتنشان در آن تعریف می‌شوند. از نظر دوستدار فرهنگ ایران، فرهنگ ساده است و بر خلاف فرهنگ غرب از لایه‌های تودرتو و بس پیچیده برخوردار نیست. هر فرهنگ در وجوه مختلف و ابعاد متعدد ارزشهایش مطرح است. یک وقت است که باورهای اسطوره‌ای به کانون یک فرهنگ در می‌آید و الگوی سازمان اجتماعی و نظام سیاسی را بر خود می‌کشد و یک وقت باورهای دینی مرکز ثقل آن می‌شود و وقت دیگر عقلگرایی. دوستدار، کانون یا مرکز ثقل فرهنگ ما را از طریق مفهوم ساختن «دینخویی» یا فرهنگ دینخو به ما نشان داد. بعبارت دیگر «دینخویی» یا «فرهنگ دینخو» آن کلیت مفهومی است که آرامش دوستدار از جزئیات متعدد رویدادهای فرهنگ ما و سرمنشأ و ارتباط و الهام همه آنها به پدیده دین، چنین کلیت مفهومی را تدوین کرد. شناخت این کلیت مفهومی الزاماً ما را می‌کشاند به روبرو شدن با جزئیات رویدادها در فرهنگ پیش از اسلامی مانند برآمدن نوع دین هخامنشیان در یزدان گزیدگی شاهان هخامنشی و بسط چنین ارزشی بر نظام سیاسی یا، رویدادهای فرهنگ مثله شدهٔ اسلامی مانند معتزله، جنبش شعوبیه و قیام ابو مسلم خراسانی و فرقه اسماعیلیه و غیره. در این توضیح نظری و فکری، «تزهای مطلق بین» که نیکفر به دوستدار می‌بندد موضوعی بیهوده و بی اساس می‌باشد که نیکفر بدون کمترین توضیح و استدلال از «دینخویی» یا «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» که از نظر دوستدار «امتناع تفکر» معلول علت «فرهنگ دینی» است، به این حربه متوسل می‌شود تا دینخویان گرد آمده در «روشنفکری» دینی وی را حریف آرامش دوستدار بفهمند. چه باعث شده فردی که قرار بود تز دوستدار را بررسی کند به ناگهان، سراسیمه و با آشفتگی خیال سر از «بار گران تاریخ» در می‌آورد؟

نیکفر می‌گوید دوستدار «کلیت تاریخ» فرهنگ ما را در «امتناع تفکر» خلاصه کرده است و از آن ایراد می‌گیرد. معنی یک تز جدی همین است. «کلیت تاریخ» یک فرهنگ، یعنی تمام رویدادهایی که در آن فرهنگ وقوع یافت. دوستدار با کنجکاوی، کاوش و ژرف اندیشی مهمترینِ این رویدادها را بررسید و بر اساس آنها، از فرهنگ ایرانی یک کل مفهومی تحت عنوان «فرهنگ دینخو» بدست داد. هر تزی که ساخته شود یک کل مفهومی به حساب می‌آید. از کلِ مفهومیِ فرهنگ در تز دینخویی می‌توان به همه آن رویدادهایی بازگشت که در فرهنگ ما رخ داده و آلوده به دین بوده‌اند. بعبارت دیگر، وقتی همه رویدادهای درشت در فرهنگ زردتشتی و اسلامی دینی باشند بتبع کل فرهنگ دینی خواهد بود. بنابراین از بابت اینکه دوستدار «کلیت تاریخ» فرهنگ ما را در «امتناع تفکر خلاصه» کرده (یعنی تز یا کل مفهومی به دست داده) ایرادی متوجه‌اش نمی‌شود.

محمدرضا نیکفر در هیچ کجای مقاله‌اش مندرج در رادیو زمانه بغض‌اش پنهان نمی‌ماند می‌نویسد: تز «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» مثل دیگر تزهای مطلق‌بین و جهان‌شمول کار را ساده می‌سازد: می‌شود با دیدن هر مشکلی آن را به یک بی‌شعوری ذاتی برگرداند و حریفان را هم بی‌شعور خواند. تز بر این قرار مصون از انتقاد می‌شود، مثل هر تز دیگری که جهان را در یک جمله خلاصه ‌کند». همانطور که پیشتر متذکر شدیم نیکفر تلاش می‌کند خویش و فرهنگ خویش را از زبان دوستدار، در نزد انظار و افکار بدان صفت «تحقیر» داده تا بلکه بتواند خود را از مخمصه نقد جدی به این تز و نامستعدی‌اش در این خصوص که گریبانش را خواهد گرفت برهاند. یعنی این مسئله را جا بیاندازد که دینخویی ساخته دوستدار همان «تحقیر» کردن فرهنگ از سوی دوستدار است و چون این «تحقیر» بعنوان یک توهین مطرح شده بنابراین در شأن «دانشمند» ما آقای نیکفر هم نیست تا بدان پاسخ دهد و بدینصورت از روبرو شدن با تز «دینخویی» می‌رهد. بکار بردن «بی شعوری ذاتی» یا «بی شعوری حریفان» بنام دوستدار، ادامه همان شگرد است که می‌خواهد القاء کند گویا دوستدار بدینوسیله تزش را «مصون از نقد» کرده است. به دلیل ستاندن و قاپیدن لقب اندیشمند در جوار روزمرگی «روشنفکران» دینی جا خشک کردن، آخر و عاقبتش می‌شود محمد رضا نیکفر خفته در روزمرگی، که از مفهوم نامتعارفی همچون دینخویی می‌گریزد.

نیکروز اعظمی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy