آن که زاینده رود را کُشته ست
آنچه زاینده بود را کشته ست
اصفهان را، نگینِ ایران را
روحِ شعر و سرود را کشته ست
میلِ بیرون زدن ز خانۀ خویش
بهرِ گفت و شنود را کشته ست
بر لبِ اهلِ شهرِ تشنه جگر
آن سلام و درود را کشته است
آن بهشتی که زآسمان به بهار ++
داشت رسمِ فرود را کشته است
عشق را بسته ره به ساحل رود
شوق و شور و شهود را کُشته ست
در وجودِ پرندگانِ اُمید
آرزوی صعود را کشته ست
کشته آن آفتابِ جاری را
که نماد و نمود را کشته ست
شهر ذوق و هنر فروخشکید
بُخل، فرزندِ جود را کشته ست
نیست موجود، ردِّ پای حیات
دستِ مرگ، آن وجود را کُشته ست
زندگی را حرام کرده به شهر
وآنچه بود و نبود را کشته ست
در شقاوت به تیغِ دعویِ دین
مرز و حدّ و حدود را کشته ست
.......................
++ گویی بهشت آمده از آسمان فرود (بهار)
اشاره به شعر بهار یه ملک الشعراء بهار است در توصیف زاینده رود
۱۸/۱۱/۲۰۲۱