در میدان باستیل
به ستون آسمانسای آزادی نگاه میکنم
در این میدان، پُرسش، زیباترین توپهایش را شلیک کرده است
و آزادی، شگرفترین پیروزیهایش را بدست آوردهاست
از دژ باستیل هیچ نمانده، مگر خاطرهی پایکوبیها بر ویرانهاش
با خود می گویم:
دینای که خود را با خشم میآمیزد
دینای که خود را با ستم میآمیزد
دینای که خود را با سنگ میآمیزد و در برابر زندگی بالا میکشد
سرنوشتی آیا جز سرنوشتِ باستیل تواند داشت؟
دژ خارای باستیل را تکهتکه بیرون بردهاند
و اینسوی و آنسوی پراکندهاند
در این میدان اکنون، مردم در تراس کافهها
به همراه موسیقیِ آرامش، می خورند و مینوشند
و سخنهاشان به روی خندههاشان میریزد
زندگی اینجا غرور خود را بازیافتهاست
و آزادی به همه چیز و همه کس میآید:
به آسمان می آید، به زمین میآید
و از همه بالاتر به خندهی زنان میآید
سرگذشتِ باستیل، خودباوریِ دیوارها را سست میکند
اینجا دیگر، توپهای زور نمیغرند
و نشانی از تبختر کشیشان نیست
بهشت و دوزخ و خدا هم، واژه شدهاند
و کنار واژههای دیگر ایستادهاند
به کُهَندژ پوکِ دینای میاندیشم که هنوز
هیاهای خشماگین زمان را پشتِ دیوارهایش نمیشنود
و نمی بیند که شراب و شامپانی و ودکا
خوشرنگترین جامههاشان را پوشیدهاند
و مستانهترین سرودهاشان را میآزمایند
و بادهای ویرانی در هر سوی، کمر بستهاند
به کهندژ پوکِ دینای میاندیشم که هنوز
پُرسشها را به بند میکشد
به سرنوشتِ دژ باستیل میاندیشم
و در این دم شاید هیچکس چون من
بر ویرانههایش پای نمیکوبد
La Bastille*
قلعهی باستیل، زندان دولتی، نمادِ قدرت مطلقه پادشاه، در چهاردهم ژوئیه سال ۱۷۸۹ توسط شورشیان پاریسی ویران شد. باستیل، زندان مخالفان سرشناس حکومت بود. پادشاه، طبق اختیارات قانونی خود می توانست با فرمانی ويژه (Lettre de Cachet) حکم بازداشت و زندانی هر مخالفی را صادر کند. در میان زندانیان نامدار باستیل، می توان از ولتر Voltaire (1691-1778) فیلسوف بزرگ قرن هجدهم، نام برد. وی به خاطر نوشتن طنزی انتقادی چندین ماه در زندان بسر برد. چهادرهم ژوئیه روزی که باستیل یران شد، اکنون روز ملی فرانسه قلمداد میشود و سالانه به نام «روز باستیل» جشن گرفته میشود.
*
ستون یادبودِ ژوئیه ( Colonne de Juillet) میانِ میدان را در این شعر، ستون آزادی خواندهام.
برگرفته از دفتر: شعرهای پاریسی
انار و غنی سازی اورانیوم! مهران مصطفوی