Thursday, Dec 30, 2021

صفحه نخست » فایل صوتی: مصاحبه ایرج گرگین با فروغ فرخزاد در سال ۱۳۴۳

foroogh_123021.jpgایرج گرگین: راجع به زندگی، شرح حالتان

والله حرف زدن در این مورد به نظر من یک کار خیلی خسته کننده و بی فایده ای است. خوب، این یک واقعیتی است که هر آدمی که به دنیا می آید، با لاخره یک تاریخ تولدی دارد. اهل شهر یا دهی است ، توی مدرسه ای درس خوانده، یک مشت اتفاقات خیلی معمولی و قراردادی توی زندگیش اتفاق افتاده که با لاخره برای همه می افتد، مثل توی حوض افتادن دوره بچگی، یا مثلاً تقلب کردن دوره مدرسه، عاشق شدن دوره جوانی، عروسی کردن ، از این جور چیزها دیگر.

اما اگر منظور از این سؤ ال توضیح دادن یک مشت مسائلی است که به کار آدم مربوط می شود، که در مورد من شعر است . پس باید بگویم که هنوز موقعش نشده. چون من کار شعر را بطور جدی هنوز تازه شروع کرده ام.

- شعر امروز باید صاحب چه خصوصیاتی باشد؟ نکات ضعف ومثبت آن، وضع شعر امروز؟

من خیلی از شما تشکر می کنم که گفتید « شعر امروز» و نگفتید « شعر نو». چون داستان این است که شعر، نو و کهنه ندارد.آنچه شعر امروز را از شعر دیروز جدا میکند و به آن شکل تازه ای می دهد همان جدائی است که به اصطلاح میان فرم های مادی و معنوی زندگی امروز با دیروز وجود دارد.


من فکر می کنم، کار هنری یک جور بیان کردن و ساختن مجدد زندگی است و زندگی هم چیزی است که یک ماهیت متغیر دارد.جریانی است که مرتب در حال شکل عوض کردن و رشد و توسعه است.در نتیجه این بیان، که همان هنر می شود درهر دوره روحیه خودش را دارد و اگر غیر از این باشد اصلاً درست نیست، هنر نیست یک جور تقلب است.

امروز همه چیز عوض شده، دنیای ما هیچ ارتباطی به دنیای حافظ و سعدی ندارد؛ من فکر می کنم که حتی دنیای من هیچ ارتباطی به دنیای پدر من ندارد.فاصله ها مطرح هستند فکر می کنم یک عوامل تازه ای وارد زندگی ما شده اند که محیط فکری و روحی این زندگی را می سازند.

فکر تلقی یک آدم امروزی، من فکر می کنم ،نسبت به آدمی که در بیست سال پیش زندگی می کرده کا ملاً عوض شده، آن تلقی که از مفاهیم مختلف دارد. مثلا مذهب، اخلاق، عشق، شرافت، شجاعت، قهرمانی، واقعا چون محیط زندگی ما عوض شده به نظر من تمام این مفاهیم زاییده شرایط محیط هستند، این مفاهیم عوض شده. من مثال ساده ای بزنم، راجع به عشق صحبت می کنیم، پرسناژ مجنون که خب همیشه سمبول پایداری و استقامت در عشق بوده از نظر من که آدمی هستم که جور دیگری زندگی می کنم، پرسناژ او کاملا برای من مسخره است ، وقتی علم روان شناسی می آید و او را برای من خرد می کند، تجزیه و تحلیل می کند و به من نشان می دهد که او عاشق نه، یک بیمار بوده، آدمی بوده که مرتب می خواسته خودش را آزار بدهد. این است که خب به کلی عوض می شود. شما فکرش را بکنید وقتی لیلی های دوره ما توی ماشین کورسی سوار می شوند و با سرعت 120 کیلومتر می رانند و پلیس مرتب جریمه شان می کند آن وقت یک چنین مجنون هایی به درد این لیلی ها نمی خورند. در حالی که این مجنون ها ، شما نگاه کنید هنوز که هنوز است توی ادبیات ما ( البته ما اسم اینها را ادبیات نمی گذاریم، ولی « ادبیاتی » که میان عده ای مطرح است) هنوز که هنوز است زیر همان درخت بید نشسته اند و دارند باکلاغ ها و آ هو ها درد دل می کنند.

شعر « امروز» ما یک شعری باید باشد که خصوصیات این دوره را داشته باشد، و در عین حال سازندۀ این شعر باید آدمی باشد که به یک حدی از تجربه و هوشیاری برسد که به محتوای شعرش ارزشی بدهد ک بتواند در حد کارهایی که توی دنیا عرضه می شود، میان آنها، خودش را جای دهد. و اگر غیر از این باشد؛ کارش چیزی می شود که خب همه می گویند دیگر.

نکات ضعف و مثبت شعر امروز؟

اول از جنبه های شعرمان شروع می کنم. فکر می کنم چیزی که به اسم « شعر امروز» وجود دارد. و ما سعی می کنیم این جور شعر را دنبال کنیم.به هر حال بهتر است از آن جور چیزهایی که وجود دارد و باز اسمش را « شعر » می گذارند. در حالی که مطلقا ارتباطی به محیط ما ندارند.


ولی همین شعر، خب به هر حال چون یک موجود زنده است، و به این علت که یک چیز زنده یک مقدار عیب ها و نقص هایی هم دارد. فکر می کنم عیب بزرگی، نمی خواهم بگویم شعر، بلکه هر کار هنری، و اینکه چرا این جور کارها رشد پیدا نمی کنند و به یک مرحله ای نمی رسند، وجودنداشتن محیط است. اینجا هنر بیشتر حالت تفنن دارد. چه از جهت سازنده و چه از جهت خواننده، من هیچوقت ندیده ام یک خوانندۀ شعر این کنجکاوی را نسبت به یک شعر داشته باشد که نگاه کند، ببیند یک شعر از نظر فرم چه ارزشی دارد، محتوی چه پیامی، چه حرفی است، بعضی ها هم دنبال یک مشت کنجکاوی های خیلی معمولی و بچگانه می روندکه اصلا ارتباطی با این کارها ندارد. چون محیط نیست، جریانی وجود ندارد، طبیعتا آدم ها توی خودشان فرو می روند، و اگر به خودشان پناه می آورند و اگر قدرت کافی نداشته باشند از بین می روند، و اگر هم داشته باشند شعرشان یک شعر مجرد تنها و بی جان میشود.

این یکی از علتهای بزرگ این راکد ماندن و رشد نکردن شعر است. دیگر، آن طرز تلقی بعضی از آدم های دست اندرکار شعر است، البته من پنج شش مورد را استثناء می کنم و به آنها واقعا معتقدم به طرز تلقی اینها از مفهوم شعر امروز و زندگی امروز. عینا ما این حالت را توی نقاشی می بینیم، مثلا یک نقاش برای اینکه زندگی امروز را مجسم کند پناه می برد به یک مشت دست بریده، خط کوفی و از این جور چیزها. که اینها بیشتر دکوراسیون هستندو اصلا ارتباطی واقعی با روحیه یک آدم امروز ندارند، اینها سرگرمی است. همین طور توی شعر. من حتی توی شعر دیده ام که اسم نان تافتون و از این جور جیزها را آورده اند ولی یک چیز سطحی است. یک تصویر است. اصلا کار هنر تصویر سازی نیست. کار هنر بیان است.بیان وجود یک آدم، دنیای حسی یک آدم به وسیله یک مشت تصاویری که درزندگی مادی اش، روزانه اش وجود دارند. این تصاویر قابل لمس است و چون می روند دنبال این جور چیزها،خب شعرها اغلب سطحی و بچگانه می شود.


اما نکات مثبت، فکر می کنم شعر دوره ما ، یعنی شعری که در ظرف این ده سال شروع شده (بیشتر چون شروع کننده این نوع شعر نیما بود و موفق ترین شاعر دوره) یکی از خصوصیات شعر دوره ما، که وافعا ارزش دارد، این است که به جوهر شعری نزدیک شده، از صورت کلی گویی در آمده از این حالت که هر بیتی شامل یک معنی باشد و در نتیجه نه حالتی را در شعر مان توسعه بدهیم وروشن کنیم، و نه اینکه این حالت را برای خواننده به وجود بیاوریم که به یک حالتی صد در صد آشنا بشود.

از این حالت کلی گویی در آمده و به زندگی، به آدم، به مسائل انسانی نزدیک شده،به مسائلی که ریشه هنر در اینهاست و هنر خونش را از این جور چیزها می گیرد. به این مسائل نزدیک شده و امیدواریم بیشتر نزدیک شود. در شعر امروز، (ما به این علت می گوئیم که در امروز زندگی می کنیم) اصل، شعر بودن است. شعرهایی که پراز آه وناله است، پر از غمهاست، پر از ستاره است، پر از خیمه است،پر از کاروان است، نه.البته اینها هم اگر با یک «دید»امروزی باشند اشکالی ندارد، ولی اشکال این است که در دنیای این جور آدمها اصلا یک دنیای به کلی بدون پیشرفت است و ارتباطی با ما ندارد، وگرنه کلمات یک آدم امروزی ، یک آدم صمیمی یک آدم که حساسیتی نسبت به زندگی دارد و نمی خواهد به خودش دروغ بگوید فقط به این خاطر که مدال شاعر بودن را به سینه اش بزند، فقط به این خاطر که می خواهد بسازد، خلق کند. در قالب غزل هم می شود مسائلی را آورد، مسائلی را طرح کرد، همین مسائل امروزی را و یک شعر بسیار زیبایی ساخت. چیزی که در یک شعر مطرح است فرم وقالبش نیست، محتوایش است، و اگر محتوای یک شعر ، آن محتوایی باشد که من در دوره خودم، احساس کنم که می توانم با آن ارتباط داشته باشم بنابراین صد در صد شعر است.

=======================================
بر او ببخشائيد

بر او ببخشائيد
بر او که گاهگاه
پيوند دردناک وجودش را
با آب هاي راکد
و حفره هاي خالي از ياد مي برد
و ابلهانه مي پندارد
که حق زيستن دارد
بر او ببخشائيد
بر خشم بي تفاوت يک تصوير
که آرزوي دور دست تحرک
در ديدگان کاغذيش آب مي شود

بر او ببخشائيد
بر او که در سراسر تابوتش
جريان سرخ ماه گذر دارد
و عطرهاي منقلب شب
خواب هزار سالهء اندامش را
آشفته مي کند

بر او ببخشائيد
بر او که از درون متلاشيست
اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور مي سوزد
و گيسوان بيهده اش
نوميدوار از نفوذ نفس هاي عشق مي لرزد

اي ساکنان سرزمين سادهء خوشبختي
اي همدمان پنجره هاي گشوده در باران
بر او ببخشائيد
بر او ببخشائيد
زيرا که محسور است
زيرا که ريشه هاي هستي بارآور شما
در خاک هاي غربت او نقب مي زنند
و قلب زودباور او را
با ضربه هاي موذي حسرت
در کنج سينه اش متورم مي سازند.
"فروغ فرخزاد"

منبع: شعر نو



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy