شبه روشنفکر و شبه نخبه چون میداند شبه است، برای سرپوش نگه داشتن آن مجبور است خود را از طریق ارائه "نظریه"سوم، همه چیز دان و دانای عالم جا بزند. باری، فرصت طلبیِ روشنفکرانه ما حد و مرز نمیشناسد و نمیخواهد بشناسد. چونکه در بی حد و مرزیِ فرصت طلبانه است که میتوان امیال خویش را پیش بُرد. چنین روشنفکرانی شبه روشنفکر هستند که از قِبل شبه جامعه ارتزاق میکنند. در شبه جامعه هچ رشته تدوین شده در هیچ زمینه وجود ندارد و این وضعیت مناسبی است برای ارتزاق شبه روشنفکر.
هر سال بمناسبت خودکشی دستجمعی مان در رویداد ۲۲ بهمن ۵۷، مقالاتی را به رشته تحریر در میآورم تا یادمان باشد که در آن مقطع، کی و چی بودیم. برایم مهم هم نبوده و نیست و اصلاً در فکرم خطور نمیکرد که مقالهام پس یا پیش از مقاله دیگران با مواضع متفاوت، نوشته شود یا بخواهم منتظر بمانم همه بنویسند و وقتی آبها از آسیاب افتاد آنوقت برای ضربه فنی کردن فرصت طلبانه وارد رینگ شوم!!! نه، چون برای راستی و درستی حقیقت مینویسم در مرامم نیست تا بخواهم در نقش "قاضی بلخ" فرافکنی کنم.
بسیار از نوشتهها و مقالههای منتشره مربوط به مصیبت آن رویداد جانکاه (۲۲بهمن) که خارج از دسته بندیهای سیاسی رایج بودهاند نوشتهها و مقالههای نقادانهای در رابطه با نقش شاه و مخالفانش و نیز بیان زمینههای آزادی سیاسی در نظام پیشین، بودهاند. اما شبه روشنفکر ارتزاق کنندهٔ شبه جامعه که فقط در چنین جامعهای میتواند خود را یلی جا بزند، چنین کنشگران نقادی را در جرگه تحلیل گران سلطنت طلب یا پادشاهی خواه قرار میدهد تا با خنثی کردن راستگوییِ حقیقت از منظر روش نقد بی باکانه، نظریه"سوم بخوان نظریه "خاتم الانبیا"یی خود را در اذهان فرو کند.
نیکروز اعظمی
فروپاشی: کابوسی بدتر از سرنگونی، کورش عرفانی