تجاوز روسیه به اوکراین تنها خوش خیالان گلوبالیست اروپایی را از خواب گران نپراند و راهبردهای امنیتی اروپا را دچار آشفتگی نکرد، بلکه نظم کنونی جهانی را نیز چنان دچار پریشانی کرده است که ادامهاش با ساختارهای کنونی غیر ممکن گشته است. این دگرگونیها که بیانگر تحولات بزرگی در نظام بینالمللی خواهد بود، نشان از نظم تازهای دارد که حاصل آن دنیایی متفاوت از دهههای گذشته خواهد بود. عصر جهانی شدن اگر چه پایان نیافته و به این زودیها پایان نخواهد یافت، ولی دستخوش تغییرات مهم و ریشهای خواهد شد. از اولین تغییرات نظم بینالمللی کنونی دگرگون شدن توازن قوا و پررنگ شدن دوباره نقش آمریکا و متحدانش به عنوان قدرت تنظیم کننده جهانی است. البته آمریکا با برتری الگوی نظم لیبرال و ارزشهای حقوق بشری و آزادیهای بنیادی همواره بزرگترین و پر نقش ترین قطب نمای نظم جهان بوده است، ولی این نقش موازنه دهنده در دهههای اخیر با جابجایی دورهای رئیس جمهوری و پیشی گرفتن یک حزب بر ارودگاه سیاسی دیگر سست گردیده و آسیبهای فراوانی دیده بود.
حمله نظامی روسیه به خاک اوکراین که با انفعال سازمانهای بینالمللی در پیشگیری از آن همراه بود، همچنین باعث شد که غرب، بویژه اتحادیه اروپا و در راس آن کشور آلمان، سیاستهای پیشین خود را مورد بررسی و اصلاح، و در برخی زمنیههای اساسی آنها را بر پایه نظم تازهای که از راه خواهد رسید مورد بازنگری و در مسیر فرایند تغییرات قرار دهد و رویکردی واقعبینانه به سیاست داشته باشد که پاسخی به ضرورتهای دوران جدید در نظام بینالمللی است.
کشورهایی اروپای غربی اکنون متوجه شدهاند که مشروعیت بخشی مصنوعی به رژیمهای اقتدارگرا و مستبد همراه با قربانی کردن ارزشهای انسانی و جابجایی استانداردهای اخلاقی در ازای منافع اقتصادی از یک سو، و محدود کردن حقوق بشر به امور داخلی هر کشور و لاس زدن با اولیگارشهای تزاری و شیعه و لاپوشانی مغالطات چنین رایطه هایی در زرورقی از مفاهیمی گنگ از سوی دیگر، میتواند چه هزینههایی داشته باشد. حمایت و تجارت با چنین رژیمهایی دیگر مانند گذشته با تعاریف دستکاری شده در ظاهری آراسته ولی باطنی وارونه آسان نخواهد بود.
وقتی سیاست در اسارت گلوبالیسم باشد و مفهوم قدرت سیاسی به بند منافع شرکتهای چندملیتی کشیده شود و بازیگران سیاسی نظام بینالمللی به کارگزاران بنگاههای آنها تنزل یابند و رابطهای منطقی میان سیاست و اقتصاد وجود نداشته باشد، بدیهی است که ماهیت قدرت نتواند پیوندی متناسب با موضوع قدرت برقرار سازد و سطح تأثیرگذاری سیاست اهمیتی کمتر از منافع بنگاههای مالی جهانی خواهد یافت و قدرت، در مفهوم سیاسی آن، دیگر توانایی متقاعد کردن دیگران و یا تاثیر گذاری در رفتار دیگران برای رسیدن به نتایجی معقول را ندارد.
روسیه پوتین با برداشتی غیر واقعی از مفهوم قدرت و استفاده از خام ترین و خشن ترین شکل اعمال قدرت هرگز به اهدافش نخواهد رسید و پس از این سطح تاثیرگذاریش در سیاست جهانی کمتر و ﻧﻘﺶ و ﻧﻔﻮذش در ﻣﻨﻄﻘﻪ کاهش خواهد یافت و قدرت متقاعد کردن دیگر بازیگران سیاسی در شطرنج سیاست جهانی را از دست خواهد داد و دیگر مورد توجه جدی قرار نخواهد گرفت.
معانی قدرت در قلمرو سیاست بسیار متنوع تر از آن چیزی است که بشود، تنها با تهدید و استفاده از نیروی نظامی، دیگران را به تغییر و اصلاح رفتار و روش وادار کرد. ولادیمیر پوتین با برآورد اشتباه از رویکرد جهانی در برابر تجاوز به حاکمیت ملی یک کشور مستقل و ارزیابی اشتباه تر نسبت به موضع گیری و مقاومت جانانه مردم شجاع اوکراین در برابر دست درازی به استقلال و تمامیت ارضی کشورشان، در عمل روسیه را به انزوای جهانی و بنبست سیاسی کشاند.
سیاست ایجاد شکاف میان رهبران و کشورهای عضو اتحادیه اروپا که از سوی روسیه دنبال میشد، عملاً با حمله به اوکراین به همبستگی بیشتر آنها دامن زده است و طرح هایی که در بایگانیها خاک میخوردند اکنون روند اجرایی شدن را پیش گرفتهاند و با تشکیل ارتش منظم آلمان که به گسترش نیروی دفاعی مشترک ناتو منجر خواهد شد، بزودی، و با بر طرف شدن دودلیها، ارتش مشترک اروپایی (ناتوی اروپایی) متولد خواهد شد که در حفظ ثبات در اروپا و سطح جهان سهم خواهد داشت و با ائتلافهای جدید بینالمللی در زمینههای دفاعی ـ امنیتی، دست روسیه بیش از پیش بسته خواهد شد و بسیاری از قواعد و معادلات حاکم بر روابط بینالملل را دستخوش تحولات گستردهای خواهد کرد.
در جهانی که زور و اجبار جای خود را بیشتر به گفتگو و همکاری داده است کارکرد قدرت دیگر بستگی به کاربرد زور ندارد و تنها ابزار اعمال قدرت نیست. دستیابی به اهداف سیاسی اگر تنها با تکیه بر قدرت سخت (نیروی نظامی) دنبال شود در اکثر موارد نتایجی معکوس به دنبال خواهد داشت. برای دست یافتن به اهداف سیاسی با کمترین هزینه و بیشترین اثربخشی سطح قدرت نرم هر کشوری میزان تاثیرگذاری آن بر معادلات جهانی را نشان میدهد در غیر اینصورت قدرت سخت به تنهایی نمیتواند از اقتدار لازم و کافی برای ایجاد تغییرات راهبردی و اساسی برخوردار باشد و برداشتی واقعی از مفهوم قدرت نیست. روسیه شاید برای دستیابی به اهدافش با بکارگیری قدرت سخت پیروزی هایی بدست آورد ولی بدون جذابیت مولفههای قدرت نرم، اهداف بدست آمده پر هزینه و گذران خواهند بود.
به رویداد اوکراین در ارتباط با ایران باید از دو منظر تهدید برای جمهوری اسلامی و فرصت برای براندازان نگریست تا بتوان با شناخت اﻣﮑﺎﻧﺎت و چالشها به درک واﻗﻊ گرایانه و معقولی از ﻣﺤﯿﻂ ﻣﻨﻄﻘﻪای و ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻠﯽ رسید. در پرتوی دگرگونیهای تازه در جهان، میتوان گفت که سال ۲۰۲۲ به عنوان یک نقطه عطف در تاریخ ثبت خواهد شد. ما هنوز به درستی ابعاد آن را نمیدانیم، اما برخی چیزها را میتوان مشاهده و حس کرد که جهان تازه، دیگر جای امنی برای اقتدارگرایان و رژیمهایی مانند جمهوری اسلامی نخواهد بود.
ﺑﺮای رژیم از نفس افتاده اسلامی، ﮐﻪ ﻧﻪ هم پیمان اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ دارد و ﻧﻪ همراه اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژﯾﮏ، با منزوی شدن اربابش، ﻓﻀﺎی ﻣﺎﻧﻮرش در برابر کشورهای غربی بسیار ﻣﺤﺪود و رجزخوانیاش در برابر کشورهای منطقه بسیار شکننده و سست خواهد شد و با چالشهای بیشتری در راه اﻋﺘﻤﺎدﺳﺎزی و چانه زنی روبرو خواهد شد که مناسباتش را دچار دست انداز خواهد کرد که به شکل شکاف بیشتر در درون حاکمیت و نهادهای نظامی و ناتوانی در برابر خشم و اعتراضات مردم تجلی خواهد یافت.
کنشگران سیاسی و جامعه مدنی ایران، در جهان در حال تغییر امروز، پشتیبانان بیشتر و تازهای خواهد یافت و سرکوب اعتراضات مردمی دیگر به آسانی گذشته امکانپذیر نخواهد بود.
انزوا و ناتوانی روسیه دیر یا زود به متزلزل شدن مستعمره شیعهاش منجر خواهد شد که همه رؤیاهای رهبر ابله جمهوری فاسدان و جاهلان را، با اقتصادی که به دلیل سیاستهای ناکارآمد و تاراج منافع ملی به جاده خاکی زده است، به کابوس تبدیل خواهد کرد.