فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
بحر رمل مثمن مقصور
۱ـ دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
کز شما پنهان نشاید کرد سِّرِ می فروش
۲ـ گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش
۳ـ وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
۴ـ گوش کن پند ای پسر و ز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت گوش
۵ـ با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
۶ـ تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
۷ـ در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
۸ـ بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مردعاقل یا خموش
۹ـ ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
درباره ی این غزل ـ در برخی از نسخه های چاپ شده بیت یکم با واژه های"دوش پنهان ..." آغاز می شود که به نگاه ما درست نیست زیرا با وزن شعر درست در نمی آید و از سویی دیگر "دوش با من گفت..." از نگاه دستوری درست تر است. در بیشتر نسخه های چاپ شده در مصراع دوم نوشته شده است، " کز شما پنهان نشاید کرد سِّرِ می فروش"، اما در چاپ خانلری آمده است؛ " کز شما پوشیده نبود رازِ پیرِ می فروش".
بیت دوم با واژه ی گفت آغاز می شود و در دیگر بیت هاهم این گفتن و پند دادن دنبال می شود. در برخی نسخه ها بیت چهارم در جای ششم آمده است که درست نیست زیرا در بیت های پنجم، ششم، هفتم و هشتم این پند گفتن " گوش کن ..." پی گرفته می شود. در بیشتر نسخه ها به جز حافظ خانلری و حافظ خراباتی همایونفرخ در بیت هشتم به جای واژگان" ای مرد بخرد" ای مرد عاقل نوشته شده است و در سرتاسر دیوان خانلری نیزواژه ی بخرد تنها یک بار و آن هم در بیت هشتم و در همین غزل آمده است که شمار بسامدی کم و ناجوری است. ما هم به پیروی از بیشتر نسخه ها "ای مرد عاقل" را در بیت هشتم می پذیریم.
این غزل بر خلاف نظر همه ی مفسران دیوان حافظ، مدح نیست بلکه همانگونه که در بیت نهم آمده است این غزل برای "فهم"ِ قوام الدین صاحب عیار وزیر شاه شجاع نوشته شده است. حافظ در این غزل وزیر را پند و هوشدار می دهد. همین وزیراست که از هفده سالگی مربی و استاد شاه شجاع بوده اما به دستور شاه شجاع به شیوه ای ددمنشانه کشته می شود. این غزل را حافظ از زبان یک کاردان تیزهوش و با تکیه برواژه ی "پنهان" بیان می کند. تاریخ نشان می دهد که حافظ در این غزل دوراندیشانه و مهربانانه، قوام الدین را پند داده است.
بیت یکم غزل ۲۸۱
۱ـ دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
کز شما پنهان نشاید کرد سِّرِ می فروش
کاردان؛ این واژه گاهی به معنای وزیر هم به کار رفته اما در اینجا به معنای کارآزموده و دانا آمده است. این مرد کارآزموده، پنهانی به گونه ای که کسی به آن پی نبرد راز می فروش را برای "شما" بازگو می کند. این "شما" می تواند مخاطب شعر حافظ و شاید بهتر بگوییم قوام الدین صاحب عیار باشد. در این غزل حافظ از زبان کسی که کاردان و تیزهوش است با وزیر سخن می گوید. پیر می فروش یا باده فروش در دیوان حافظ بیشتر زرتشتی است و پیرمغان هم نامیده می شود.
در ایران، می و شراب در آیین های ایرانی پیش از اسلام گرامی بوده است. پس از آمدن دین اسلام به ایران نوشیدن شراب و می برای ایرانیان مسلمان ناشایست و زشت شد. از آن پس کسانی می فروشی می کردند و یا می می خوردند که مسلمان نبودند، زرتشتی یا یهودی و یا ترسا بودند. حافظ در سراسر دیوانش شراب، می، باده، می فروش و پیر مغان را ستایش می کند. یکی از دلائل این ستایش فرح بخش بودن باده است(۱/۴۲). رازهایی که پیر می فروش می داند از فرهنگ مغان سرچشمه می گیرد. رازهای پیرمی فروش همیشه نهانی(۶/۱، ۱/۴۹)، نهفته (۴/۳۸۴)، نگفتنی(۴/۴۱) و پنهانی (۱/۵) است. [ شماره سمت راست شماره ی بیت و شماره سمت چپ شماره ی غزل از دیوان حافظ خانلری است.]. یکی از رازهای پیر می فروش هم رازپوشیدن است (۴/۳۸۵ ) زیرا می فروش سخنان فراوانی از مردمان باده نوش و مست؛ دارا یا ندار، می شنود اما راز دار است و با کسی از رازهای مردمان سخن نمی گوید. در این غزل حافظ از سِّرِ می فروش و رازهایی می گوید که پند گونه است. این که چرا این کاردان پرده از راز بر می دارد جای ژرف اندیشی است. راز یا سِّرِمی فروش پندهایی است که در این غزل برشمرده می شود.
چکیده ی بیت یکم غزل ۲۸۱:
شب پیش یک کسی که تیز هوش و کار آزموده بود به من در نهان گفت شایسته نیست که راز می فروش را برای شما نگویم.
بیت دوم غزل ۲۸۱
۲ـ گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش
طبع؛ یعنی سرشت، طبیعت، خوی، خمیره، اصل، آخشیج و ... سخت کوش به معنای کوشا، بسیار کوشنده، جهد کننده و از این دست است. آن کاردان تیزهوش سِّر یا راز می فروش را در اینجا و چنین آغاز می کند.
چکیده ی بیت دوم غزل ۲۸۱
گفت کارها را آسان بگیر زیرا سرشت کارهای جهان چنین است که برای مردمان سخت گیر، کارها سخت می شود.
بیت سوم غزل ۲۸۱
۳ـ وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
وانگهم یعنی آن گاه به من یا آن گاه مرا. درداد؛ به معنای پیش کش کرد و بخشید است. کز فروغش یعنی از روشنایی و پرتو آن. روشنایی جام چیست؟ چرا زهره را در آسمان به رقص و شادمانی وامی دارد؟ چون از نگاه حافظ نوشیدن شراب فرح بخش و شادی انگیز است(۱/۷۷)، ( ۱/ ۴۲)، (۲/۳۶۷ ) زیرامی گوید آن کاردان تیزهوش جامی به من بخشید که در آن راز می فروش نهفته بود. سِّرِ می فروش در آن جام، فرح بخش بودن آن است که پرتوی از آن جام، زهره را در آسمان به رقص و شادمانی واداشت. زهره یا ناهید یکی از ستارگان درخشان آسمان است و این جام چنان پرتوی داشت که زهره خدای موسیقی را هم در آسمان روشنی بخشید و به شادمانی و رقص آورد. ستاره ناهید یا ونوس همان زهره است. زهره را بیدخت یا بغ دخت، عروس ارغنون زن، بربت نواز و زهره ی خنیاگر هم می نامند. بربت را در عربی با طا می نویسند و سازی زهی است که هشت تار دارد، به آن عود و رود هم می گویند. گویا حافظ نیز در نواختن بربت استاد بوده است؛ او در بیت های دیگر بربت زنان به در صومعه می رود:
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
به در صومعه با بربط و پیمانه روم ۳/۳۵۲
چکیده ی بیت سوم غزل ۲۸۱
آن گاه اوجامی به من بخشید که از فروغ و روشنایی آن جام در آسمان، زهره خدای موسیقی شادمان شد و با نواختن بربت می گفت نوش.
بیت چهارم غزل ۲۸۱
۴ـ گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت گوش
دُر؛ یعنی مروارید. حدیث به معنای داستان، سخن، رویداد و... است. سخنی که به نام پیامبر یا امام بگویند اما در قران نباشد هم حدیث گفته می شود. داشت گوش؛ یعنی به گوش داشتن و یا به گوش گرفتن. گوش داشت، به معنای پند کسی را شنیدن و به یاد نگه داشتن هم هست. گوش کردن با شنیدن یکی نیست می شود سخنی را شنید اما به گوش نگرفت. کاردان تیز هوش می گوید ای پسر، ای کسی که جوانتر هستی پند مرا که چون دُر و مروارید پر بها است، مانند مروارید آویزه ی گوش خود کن. اگرهوش و ذکاوت داری پند مرا بگوش بگیر.
چکیده ی بیت چهارم غزل ۲۸۱
ای پسر گوش کن و از برای دنیا غم نخور، این سخنی با ارزش است و اگر می توانی مانند مروارید به گوش خود آویزان کن.
بیت پنجم غزل ۲۸۱
۵ـ با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
جامِ شراب دهانش باز و گشاده است و مانند دهان کسی است که می خندد اما در درون جام، شرابِ خونین رنگ هست. یعنی اگر دلت پر خون هم هست، لبت خندان باشد. زخم یا زخمه، ناخن، چوب یا فلزی است که با آن به تارهای سازهای زهی می زنند. چنگ؛ سازی زهی و سه گوش است. کاردان تیز هوش می گوید مانند چنگ حساس نباش که با ضربه ای به خروش در می آید. می دانیم که حافظ هم موسیقی دان و هم موسیقی نواز بوده و هم سروده هایش را با آواز خوش می خوانده است. برای همین است که از سازهای گوناگون و از زبان موسیقی کمک می گیرد. حافظ در این غزل بزمی برپا کرده است که در آن جام شراب، بربت، چنگ و زهره به شعر او شیرینی ویژه ای می دهند.
چکیده ی بیت پنجم غزل ۲۸۱
مانند جام باش که در درون، دلش خونین است اما دهانش باز و خندان است. مانند چنگ نباش که با ضربه ای خروش و فریاد سر می دهد.
بیت ششم غزل ۲۸۱
۶ـ تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
آشنا؛ یعنی کسی که به شما نزدیک است، شناسا و به معنای کسی است که بیگانه نیست. آشنا شدن با هر آیینی و هر رازی به گذر زمان و آموزش نیاز دارد. درباره ی پرده؛ لغت نامه ی واژه یاب می نویسد: « پرده را برای جلوگیری از نور نصب می کنند. در موسیقی تغییر ارتعاشی بین دو نت متوالی به جز "می" و "فا"، "سی" و "دو" ... همچنین به معنای راه، گام، نغمه و نوا هم هست...». پرده در اینجا می تواند به معنای پوشاننده ی راز و یا پرده به معنای موسیقیایی آن باشد. رمز به معنای سِّر و رازی است میان دو کس و یا کسانی که از آن راز آگاهی دارند. نامحرم در این بیت به معنای بیگانه و کسی است که از راز آگاهی ندارد و یا نباید آگاهی بیابد.
واژه های آشنا، رمز، نامحرم، پیغام، سروش و از این دست با آیین مهر نیز کار دارد. در آیین مهر هر یک از پیروان که به رازها و آیین ها آشنا نشده باشدهمچنان نامحرم است، حتا کسانی که در درجه های پایین تری از آشنایی هستند، به رازهای بیشتری دسترسی ندارند و برای آن رازها هم نامحرم به شمار می آیند. حافظ بسیار پوشیده از آئین مهر، سخن می گوید:
بر دلم گرد ستم هاست خدا یا مپسند
که مکدر شود آئینه ی مهرآئینم ۶/۳۲۷
سروش؛ واژه ی سروش در اوستا به معنای فرمانبرداری و گوش به فرمان دادن است. در زبان اوستایی، سروش از واژه ی "سِر او" (ser ou) به معنای شنیدن آمده است. در گات ها هم سرئوشه به همین معنا است. سروش روز هفدهم از ماه های ایرانی هم هست. در زبان فارسی امروزی، سروش به معنای پیام آور و فرشته است. چون واژه ی پرده هم در این بیت آمده است می توانیم یاد آور شویم که سروش نام گوشه ای در دستگاه ماهور نیزهست.
چکیده ی بیت ششم غزل ۲۸۱
تا به رازهای درون پرده آشنا نشوی به رمزی دسترسی نمی یابی. پیام های پیک یا سروش برای گوش ناآشنایان روا و شایسته نیست.
بیت هفتم غزل ۲۸۱
۷ـ در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
حریم؛ یعنی جایی که نامحرم به آن راه ندارد، پیرامون جای ویژه ای، حریم خانه یعنی پیرامون خانه، حریم چاه یعنی دور و بر چاه. حریم عشق یا مهر؛ یعنی محدوده ای از عشق که بیگانه به آن راه ندارد یا جایی که در آن جز داد و ستد عشق روا نباشد. در حریم عشق همه ی اندام های بدن باید مانند چشم و گوش باشند، یعنی جایی که سخن از عشق است در آنجا کاری به جز دیدن و شنیدن روا نباشد.
باید با تمام وجود همه ی هستی ات را در اختیار عشق بگذاری.
درباره ی عشق و راه عشق حافظ در دیوان بارها رهنمود می دهد:
دلا طمع مَبُر از لطف بی نهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چُست (۶/۲۱)
و یا می گوید:
راهی است راه عشق که هیچ اش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست (۱/۷۳)
چکیده ی بیت هفتم غزل ۲۸۱
در جایی که ویژه ی عشق است، در چنین جایی گفتگو روانباشد، زیرا در این جایگاه همه ی اندام های بدن باید چشم بشوند و ببینند، گوش بشوند و بشنوند.
بیت هشتم غزل ۲۸۱
۸ـ بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مردعاقل یا خموش
بساط؛ یعنی جایگاهی که گسترده است، مانند فرش یا جایگاهی باز برای انجام کاری مانند دست فروشی یا جایی که معرکه می گیرند. نکته دانان یعنی کسانی که مردمان با دانش و یا ژرف نگر هستند. بر بساط نکته دانان یعنی در نزد دانایان. خودفروشی به معنای، خودستایی، لاف زدن، منم منم گفتن و غرور... است. شرط؛ یعنی پای بندی و یا پیمان است. مردعاقل به معنای مرد خردمند و با خرد است.
چکیده ی بیت هشتم غزل ۲۸۱
درجایی که مردمان دانا و ژرف اندیش هستند و سخن می گویند پای بند خودستایی نشو، ای خردمند در چنین جایگاهی یا سخن سنجیده و درست بگو و یا خاموش باش.
بیت نهم غزل ۲۸۱
۹ـ ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قِران جرم بخش عیب پوش
در این غزل بین بیت یکم و بیت نهم رابطه ای نهانی هست. در بیت نخست از می فروش سخن رفته است و در بیت نهم هم از ساقی خواسته می شود که می بدهد. زیرا آصف صاحب قران، رندی حافظ را فهم کرده است. رندی؛ یعنی رند بودن. در حالت و افکار و عقاید، همچون رندان بودن است. باور به عشق و باور به انسان رندی است. رندی شیوه ی اندیشیدن و فلسفه ای است آزاد اندیشانه و یکتا جانی ( وحدت وجودی ) که از فرهنگ و شیوه ی اندیشه ی کهن ایرانی و پیش از پیدایش زرتشت سرچشمه می گیرد. باوری است نوروزی (رندی یعنی شیوه ی اندیشه ای آزاد و رها از بندهای دینی که انگیزاننده ی زندگی، از نو و در روزی نو، است.) که عشق به مردم و عشق به دیگر موجودات گوهر اندیشه ی ایرانی آن است که در این سراندیشه همه ی هستی جانان و خدا ( خود آفریده شده و خود پدید آمده[1] ) بشمار می آید. ۳ /۱۶۱، ۱١/ ۱۸۸
آصف؛ در اینجا آصف به معنای وزیر است. صاحب به معنای دارنده، خداوند، مالک، دوست، همنشین و ... قِران از قَرن می آید که در زبان عربی مصدر است و به معنای به هم بستن دوچیز است مانند به هم بستن دو شتر، قرین به معنای دوست، نزدیک و همنشین نیز از همین کلمه آمده است. در ستاره شناسی نزدیک شدن دوستاره ی کیوان(زحل) و هرمز(مشتری) را قِران دوستاره می نامیدند. صاحب قران یعنی خوشبخت، زیرا پیشینیان ما نزدیک شدن برخی ستاره ها مانند کیوان(زحل) با هرمز (مشتری یا ژوپیتر)، یا نزدیک شدنِ مشتری با ناهید/ زهره را نیک یا نشانه ی خوشبختی می دانستند. صاحب قِران در لغت یعنی کسی که هنگام نزدیک شدن دو ستاره ی خوشبختی به یکدیگر، زاده شده است. گویا همانگونه که پایان کار این وزیر نشان می دهد او نیک بخت یا خوش بخت نبوده زیرا زندگی اش پایان نیکی نداشته است.
جرم بخش عیب پوش؛ ویژگی و صفت برای آصف صاحب قِران است. در این غزل جرم بخش عیب پوش جای ویژه ای درباره ی قوام الدین وزیر و شاه شجاع مظفری دارد. زیرا حافظ در این غزل پندامیز از وزیر می خواهد که درباره ی کجروی ها و خطاهای شاه شجاع جوان، جرم بخش و عیب پوش باشد.
امیر مبارزالدین مظفری در سال ۷۵۰ هجری قمری قوام الدین محمد را به سرپرستی شاه شجاع که در آن هنگام هفده ساله بود می گمارد. قوام الدین تا سال ۷۵۹ که شاه شجاع به پادشاهی رسید همچنان از نزدیکان شاه شجاع بود و در این سال به وزارت شاه شجاع برگزیده شد. تاریخ نویسانی مانند حافظ ابرو و سمرقندی نوشته اند که: « خواجه قوام الدین صاحب عیار وزیر ال مظفرکه در سال ۷۶۴ قمری به اوج حشمت و اعتبار رسیده بود ... در امور ملکی و دولتی چندان اقتدار داشت که کسی را یارای مخالفت نبود...» قوام الدین در زمان وزارت هم می کوشید تا همچنان نقش سرپرست شاه شجاع را داشته باشد که این کار به قیمت زندگانی اش تمام شد.
همانگونه که در بالا نوشتیم در این غزل حافظ که دوست قوام الدین صاحب عیار است و از او بزرگتر و جهان دیده تر است او را پند می دهد. حافظ در این غزل از قوام الدین می خواهد که در برابر خطاهای شاه شجاع که جوان است و خود خواه، "جرم بخش و عیب پوش" باشد. حافظ به ساقی می گوید می بده زیرا آصف صاحب قران سخنان رندانه ی حافظ را درک کرده و فهمیده است. آنچنان که تاریخ گواهی می دهد گویا اینگونه پندهای حافظ به گوش قوام الدین محمد کارگر نبوده است و شاه شجاع از او به خشم آمده و فرمان کشتن او را داده است.
چکیده ی بیت نهم غزل ۲۸۱
ای ساقی می بده زیرا سخنان زیرکانه و رندی حافظ را وزیر نیک بخت فهمیده است زیرا این وزیرهم گناه را می بخشد و هم زشتی و کمبود را ندیده می گیرد.
زهرا شمس و منوچهر تقوی بیات
دهم اسفندماه ۱۴۰۰ خورشیدی برابر با یکم مارس ۲۰۲۲ میلادی
[1] ـ پدید آمدن یعنی پیدا شدن و نمایان شدن :« ازین بگذری آدم آمد پدید ـ همه بندها را وی آمد کلید/ فردوسی» حکیم توس انسان را کلید همه ی دشواری ها و چیستان های جهان می داند.
گوادلوپ روسی، حسین لاجوردی