این روزها دنیای ما درهم ریخته ترشده است، حمله ویروس کرونا سبک شد ولی صدای جنگ بلند و از هر سو از حمله ارتش روس به اوکراین میشنویم و از مقاومت مردم آن دیار در برابر قشون مهاجم! اما این بار سران دیگر کشورها جنبیدهاند و چو همیشه تنها به حرف و انتقاد از حمله مهاجم اکتفا نکردهاند، و از کمک به کشور اوکراین و مردم فراریاش میگویند. سوا از دولتها، ملل کشورهای همسایه و غیر همسایه هم با مردم جنگ زده همدردی میکنند و میدانند که ملتها در هر کشوری سوا از حاکمانشان هستند، و در صدد یاری رساندن به انانند و میکوشند به نحوی به دادشان برسند و دارو و اذوقه و سایر لوازم مورد نیاز را برایشان ارسال دارند.
کشورهایی هم که تا دیروز پذیرای پناهندگان نبودند، امروز دروازههای کشورشان را به روی مردم جنگ زده اوکراین گشودهاند. و این بار برای مردم فراری تنها غمخواری نمیکنند و از شعارهای همیشگی سران کشورها نمیشنویم که هیچ زمان نه چاره کار بود و نه دوای درد و نشسته بودند و فقط حرف میزدند، و از دور آتشی را که اغلب خودشان میافروختند تماشا میکردند!
پوتین یکه تاز عقدهای روسیه هم که در انتظار چنین واکنشهایی نبود، یکباره غافلگیر شد، و اما به رغم مخالفان این جنگ در کشور خودش و زندانهای مملو از مخالفان سیاستاش همچنان به پیشتازی خود ادامه میدهد.
او که اموزش دیده دوران استبداد دیارش است و ناظر تحریکات اتحادیه اروپا در اوکراین - اتحادیهای که تنها برچسپ اروپا دارد و تابع امریکا - به دنبال همان سیاست گذشته شوروی که برای خاموش کردن اعتراضات مردم ناراضی به کشورشان لشکرکشی میکرد، میرود و وارد میدان میشود، و برای اشغال اوکراین میشتابد که میبایست همچنان بی طرف بماند و در کنارش باقی. چراکه کشوری که روزی ملک طلق شوروی بود، حق رفتن به سوی غرب را نداشت.
و اما مردم ان کشور برخلاف انتظار او این بار تسلیم نمیشوند و به رغم کمبود اسلحه و تیر تفنگشان در برابر ارتش او مقاومت میکنند، و جنگ ادامه مییابد!
جنگ هم همیشه و در هر کجایی وحشتناک است و دیدن منظره فراریان جنگی اسفناک! میبینیم دنیا به رغم تمام ترقیات و اختراعات و رویدادهایی که طی سالها درونش رخ داده است، سیاستش همان سیاست عقب مانده پیشین باقی مانده است و سیستمدارانش همان آدمهایی که بویی از انسانیت نبردهاند و در فکر منافع خود!
و در این دنیا پوتین تنها خرابکار نیست و همچو او در سایر کشورها فراوانند! اثار سیاهکاریهای امریکا در افغانستان و لبنان و عراق و بهم ریختن منطقهای که ساکنانش دورانی در آرامش میزیستند و امروز در چهار گوشه دنیا پراکندهاند، همچنان باقی ست و میبینیم و میدانیم که طالبان را هم خودشان ساختند و پرداختند و در دنیا پراکندند، و هیچ زمان هم از مبارزان با این گروه پشتیبانانی نکردند و عاقبت هم پس از ان همه جنگ و جدال و کشت و کشتار در افغانستان، کشور را دو دستی تقدیمشان کردند و خودشان از معرکه گریختند.
سیاست این کشورها طی سالها همواره چنین بود و خدا داناد تا کی همچنین باقی خواهد ماند. عملکردشان برافروختن جنگ و خرابکاری در سایر کشورهاست و کورسوی امیدی هم از هیچ کجایی برای پایان دادن به این اوضاع دیده نمیشود و سرنوشت جهان روز به روز بد و بدتر میشود. در گوشمان از صلح و صفا میخوانند و در چهار گوشه این دنیا مهاجم میپرورانند و گویی برای ثبات خودشان نیاز به این دشمنان دارند. یارانشان در دیگر کشورها نیز چنین سیاستی را دنبال میکنند و برای پایداری روند حکومتشان مخالف صلح در این دنیا و بین مردمان این دنیا هستند، و داشتن دشمن برایشان از واجبات!
پس از پاشیده شدن حکومت استبدادی در روسیه، این کشور خود به طرف غرب امد و گورباچف دست دوستیاش را به سوی دول غرب دراز کرد، و اما غرب نپذیرفت و بخاطر نیازش به دشمن، پذیرای دوستی با روسیه نشد و به دنبال همان سیاست همیشگی خودش رفت، و طی تمام این سالها به زمامدارانش نزدیک نشد و دری به روی این کشور اروپایی نگشود و روسیه را به درون خود راه نداد، و همچنان به دنبال دشمنی و دشمن تراشی رفت و ترس از دشمن.
دشمنانش را هم خودش برای نیازش در چهار گوشه دنیا میافریند و میپروراند که نخست لولو سر خرمن بی جانی ست که با زمان رفته رفته جان میگیرد و به صورت یک دشمن راستین به دنبال جنگ و جدال به راه میافتد، و این جنگ و جدالهای او هم برای افرینندگانش مسئلهای نیست! چون با خود آنها نمیجنگد و کاری به کشور انها ندارد، کشتن دیگران و درهم ریختن حکومت سایر کشورها هم نه تنها برای افرینندگانش مسئله نیست که برای سیاست و روند دستگاه تبلیغاتیشان از واجبات است و چهره دشمن با این جنگ و جدالها ترسناکتر و مخوفتر میشود و دست نیازشان به سوی این فرشتگان رحمت دراز و درازتر!
هستند سیاستمدارانی که مخالف این روند کار حکومتهایشان هستند ولی تا به امروز توانی برای اجرای به ثمر رساندنش را نداشتند. خوانده بودم کیسینجر که خود از مخالفان پروپا قرص شوروی بود، پس از ازهم پاشیدنش متاسف بود از اینکه روسیه در جمع کشورهای اروپایی پذیرفته نشد، و به نظر او پذیرفتنش برای صلح و ثبات در اروپا از واجبات میبود!
برژنسکی، یک لهستانی ضد شوروی هم در سال دوهزار و هشت مخالف پیشنهاد ورود اوکراین به اتحایه اروپا بود و بر این باور که اوکراین میبایست در جوار روسیه همچو کشوری بی طرف باقی بماند و برای ثبات در منطقه، بی طرفیاش را حفظ کند. از یاد نبریم که در همین کشور اوکراین حکومت خودش پذیرای حقوق بنیادی و اساسی مردم "دون باس" نیست! و اغلب این رویدادها هم بر حسب اتفاق رخ نمیدهد و نقشههایش از پیش اماده شده است.
به خاطر میاورم در دوران جنگ ویتنام در تهران از یک تن از نزدیکان بهرام شاهرخ شنیده بودم که او میگفت: باید در انتظار بود چون پس از ویتنام نوبت لبنان است و سپس نوبت ایران. و من در کتاب حکومت شاه خودم بدون ذکر نام او، این پیش بینی او را آوردهام که از شنیدنش در ان زمان شگفت زده شده بودم، باورش برایم اسان نبود و با خود میاندیشیدم چرا لبنان! یک کشور توریستی که نه نفت داشت و نه معادن زیر زمینی پر ارزش، و چرا ایران که حلقه به گوششان شاهنشاه اریامهر ما درونش فرمانروای مطلق بود! و تنها با گذشت زمان و رویدادهای تلخی که در این دنیا و در دیار ما رخ داد دانستم که او میدانست از چه سخن میگوید و او بود که درست میاندیشید و نه من!
شیرین سمیعی
ضرورت یک تحلیل راهبردی درباره نفوذ، احمد فعال