پرده اول:
کشف دو نمونه نفوذی در یکی دو هفته اخیر، وجود یک تحلیل راهبردی را ضروری میسازد. یک مورد از این نفوذها در داخل کشور، به وسیله یک جوان ۱۸ ساله که با تظاهر به مذهبیِ حزب الهی دو آتشه بودن، توانست خود را به مراکز قدرت نزدیک، و از رانتهای حکومتی در جهت منافع خود بهره ببرد. دوم یک زن جوان انگلیسی زبان و جاسوس اسرائیلی به نام کاترین شکدم، با تظاهر به طرفداری از انقلاب و ضدغربی بودن، در قالب یک شیعه افراطی، و حتی رابطه نامشروع با دهها نفر در سطوح بالای نظام، توانست تا مرکز حکومت نفوذ کند. اینها دو نمونه کوچکی هستند که در یکی دو هفته اخیر برملا شدند. موارد بسیاری بوده که در سپاه و نهادهای امنیتی و اتمی، با همان شکل و شمایل افراطی و القاء اندیشه ضدآمریکایی و ضدغربی نفوذ کرده، و بعظاً اسامی آنها اعلام و بعضا لابد بدون سر و صدا از کشور خارج شدهاند. اکنون اگر یک جستجوی ساده به تمام اظهارنظرهای رسمی درباره نفوذ و نفوذیها در یک دهه اخیرداشته باشیم، مراد از نفوذ عبارت است از: انتقال فکر و فرهنگ غربی و آمریکایی، به درون دولت و نیروهای سیاسی، و عملیاتی کردن این فکر در دستگاههای اجرایی است. از آنجا که اصلاحطلبان همیشه بخشی از نیروهای سیاسی نظام جمهوری اسلامی را تشکیل میدادند، و طرفدار روابط با غرب و تشزدایی از سیاست خارجی و طرفداری نیمبند از آزادی انتخابات بودند، بیشترین حملات نفوذ متوجه طرز فکر آنها بود. از این نظر، نفوذی کسی است که این اندیشه و فرهنگ را از راههای مختلفی مانند شبکههای اجتماعی، رسانههای دشمن، و حتی نفوذ افراد غربزده، به درون کشور و نهادها و دستگاههای دولتی، القاء میکنند. این کل گفتمان رسمی درباره نفوذ و راههای نفوذ و نفوذیهاست. اما واقعیت چیست؟ یک واقعیت در امور واقع و جاری است، و یک واقعیت دیگر وجود دارد که روی ورق است. واقعیتی که در امور واقع و جاری است به ما میگوید، تا حالا هرچی نفوذی دستگیر و یا شناسایی کردهاند، نفوذ در درون نهادهای امنیتی و نظامی، و نفوذ در جریانهای افراطی بوده است. آنهم نه با القاء فرهنگ و اندیشههای غربی و آمریکایی، بلکه با القاء افراطی ضدآمریکایی بودن، ضدغربی بودن، حزب الهی دو آتشه بودن، پیرو بیچون و چرای ولایت بودن. خانم کاترین شکدم یک جاسوس اسرائیلی بود که با معرفی خود در قالب یک شیعه افراطی ضدغرب و طرفدار انقلاب، پس از مدتی توانست از تله نیروهای امنیتی فرار کند. او در باره چگونگی نفوذ خود میگوید: «سالها طول کشید که تا اعتماد آنها را جلب کنم. در ایران کافی است تظاهر کنید که مسلمان افراطی هستید فوراً دربهای بسته قدرت به روی شما باز میشود».
اما آن واقعیتی که بر روی ورق میتوان به استدلال متکی شد، این واقعیت است که دشمن در کجا و با چه ترفندهایی نفوذ میکند؟ به ویژه وقتی یک نظام سیاسی خود را با نظامیگری یا اصطلاحاً میلیتاریسم تعریف میکند، و تمام ارزشهای علمی و سیاسی و فرهنگی را با ادبیات میلیتاریستی توصیف میکند، مقیاس قدرت را قدرت نظامی، و سیاست خارجی خود را بر محور ستیزهجویی و تنش و بحرانآفرینی تعریف کرده است، بنا به قاعده، دشمن باید در ارکان نظامی و امنیتی و در نهادهایی که به لحاظ ایدئولوژیکی از این ارزشها و سیاستها پشتیبانی میکنند، نفوذ کند. چهار تا اصلاحطلبی که در دورن دولت یا بیرون از دولت قرار دارند، و به طور علنی چیزهایی را میگویند، و یا از گفتمانی دفاع میکنند که به نفعشان هم نیست، و تمام درهای نظام سیاسی بر روی آنها بسته است، چه نفوذی میخواهند انجام دهند؟ بازمیگردم به اظهارات خانم کاترین شکدم، او میگوید: «حکومت ایران مثل یک قلعه است که کافیه از دیوار رد بشوید بعد از آن گردش در کل قلعه برای شما آزاد است». خوب چگونه میتوان از این قلعه رد شد؟ اشاره کردم که هر چه خود را افراطیتر و ضدآمریکاییتر و وفادارتر به ایدئولوژی قدرت نشان دهید، با اطمینان بیشترمیتوانید وارد قلعه شوید.
حاصل اینکه، برخلاف بیش از یک دهه تبلیغات و جارو جنجالها، "نفوذ" انتقال فکر و اندیشه غربی و آمریکایی نیست. نفوذ دفاع از آزادیها و دفاع از حقوق بشر و دموکراسی نیست، نفوذ دفاع از یک انتخابات آزاد نیست. "نفوذ انتقال فکر و انیدشه ضدآمریکایی و ضدغربی است". نفوذ انتقال اندیشه افراط گرایی و ستیزهجویی و وفاداری و سرسپردگی به کانون مرکزی قدرت سیاسی است. نفوذی کسی است که هرگز لب به نقد و انتقاد نمیگشاید، و جز مدح و ستایش کلام از کام بازنمیگشاید.
پرده دوم:
اکنون مسئله نفوذ را در ارکان نظام سلسله مرتب مدیریت در کشور شرح میدهم. به تفصیل چندین مقاله درباره فساد در نظام اداری و در نظام اداره کشور نگارش نمودهام. این مسئله را هم بارها تذکر دادهام که بنا به تجربه بیش از سه دهه در بزرگترین نظام اداری و صنعتی کشور، و به عنوان یک دانش آموخته علوم مدیریت و علوم سیاسی و جامعه شناسی، کلید بازگشودن و نورافکنی بر تاریکخانه فساد را شرح دادهام. اکنون بریدههایی از یکی از فضاهای تاریک فساد را اینبار با عنوان نفوذ، بازنشر میدهم. «وقتی شما در یک جامعه اساس و بنیاد یک تأسیسات اداری، سیاسی و اقتصادی و صلاحیت و موقعیت افراد را بر اساس میزان نزدیکی و دوری به هسته مرکزی قدرت تعیین میکنید، به ناگزیر بنیاد یک فساد و بدترین فساد را دل نظام کاشتهاید. در سلسله مراتب نظم اداری، فرصت پیشرفت و کسب موقعیتهای سازمانی و مدیریت، بصورت اعلام شده و اعلام نشده، از خلال وابستگی به نظام فکری از پیش تعیین شده تحصیل میشود. توجیه کارگزاران، جذب افراد معتقد و متعهد به نظام است. اگر فرض کنیم این توجیه درست باشد، و قانون اساسی حق مساوی پیشرفت در سلسله مراتب کار و در دستگاههای اجرایی، برای تمام افراد کشور قائل نشده باشد، اما این درستِ فرضی، اسباب بدترین فسادها خواهد شد. چیزی که در عمل شاهد آن هستیم. خاصه آنکه میدانیم، هیچ مقیاس عینی برای نشان دادن باورها و تعهدات وجود ندارد. امروز شاهد هستیم در نظام اداری کشور، اگر افراد خود را از جنس نظام فکری دستگاه حاکمه نشان ندهند، عملاً در سلسله مراتب سازمان از گردونه پیشرفت خارج خواهند شد. موضوع همگرایی با نظام فکری دستگاه حاکمه تا آن اندازه اهمیت دارد که راه برای تکنوکراتها و بورکراتهایی که خود را همگرا و از جنس این نظام فکری نشان میدهند و یا دستکم بیتفاوت نشان میدهند، هموارتر و آسانتر است. سازمانهای کار و نظام اجرایی کشور عملاً نشان دادهاند و ثابت کردهاند، که اتفاقاً سازِ همآوازتری با تکنوکراتها و بورکراتهای بیاعتقاد اما همگرا دارند. دستگاههای هوشمند سازمان میداند و اگر نداند، صلاح میداند که نداند، که بخش اعظمی از بورکراتها و تکنوکراتها نه به لحاظ اخلاقی و نه به لحاظ فکری و نه به لحاظ سرگرمیها و دغدغهها، هیچ سنخیتی با نظام فکری هیئت حاکمه ندارند، اما آنها را صدها بار از افرادی که اساساً دارای پرنسیپها و اصول اخلاقی هستند، اما همگرا با نظام فکری موجود نیستند، ترجیح میدهد. این یک انتخاب سیاسی است با حفظ کنترل و دستکم در نظام اجرایی کشور، هیچ ربطی به اصول اداره سازمان ندارد.
اندازهگیری و سنجش افراد جامعه و افراد یک سازمان کار، و توزیع امتیازها و سمتها و پیشرفتها بنا به دوری و نزدیکی به کانون قدرت، بدترین آفت اداره یک کشور، و بدترین آفت اداره یک سازمان است. زیرا به غیر از اینکه جز ظواهر هیچ مقیاسی وجودی ندارد که این رابطهها را از هم تمیز دهد، ناگزیر به موجب همین ظاهرسازی، محیطی سراسر آلوده درست میکنیم. چنان محیطی از منجلابِ سرسپردگی ایجاد میکنیم که بخش اعظمی از افراد جامعه و سازمان که دارای استعداد ظاهرسازی و تقلّب فراوان هستند، در آشفته بازار رقابت، به کورس واداشتن از یکدیگر، و چنگ انداختن به کانون قدرت وامیداریم. با فوج فوج افراد متقلّب و ظاهرساز مواجه میشویم که در وقت اذان و در همه همه نفاقها و ظاهرسازیها، بدو بدو به سمت نماز جماعت روانه میشوند، تا از کورس رقابت و پیشرفت عقب نمانند. این نوع شاخصگذاریها به آبستن تولید فساد بدل میشود. سیستمی که چند دهه جاروجنجال علیه منافقین براه میانداخت، دیری است که خود کارگاه تولید نفاق تبدیل شده است».
حاصل کلام اینکه، ساختار نظام کنترلی، اصل وفاداری به قدرت، سرکوب نقد و انتقاد، در نتیجه بازگشودن فضای مدح و ثناگویی، رقابت برای همگرایی با قدرت، تقسیم سیستم پاداش و امتیاز بر اساس میزان وفاداری، سرمنشأ اصلی اصلی اصلی اصلی.... نفوذ و فساد است. به طوری که به جرأت میتوان گفت، که نزدیک به همه کسانی که در نظام مدیریت سیاسی و اداری و اقتصادی کشور، در هر سه دستگاه قوه قضائیه و مجریه و مقننه، از دم نفوذی و فاسد هستند. من نمیگویم، معیار سلسله مراتب پیشرفت این را میگوید. تحلیلی که از نظر گذشت از این حیث راهبردی است، که اگر سیستم بخواهد تغییر روش دهد، منجر به یک تغییر اساسی در نظام سیاسی و اداری کشور خواهد گردید، و اگر نخواهد تغییر رویه بدهد، جریان نفوذ، نفاق و فساد، به ترتیبی که فیلسوف و جامعه شناس مسلمان ابن خلدون هم شرح داده است، مثل خوره کلیت نظام سیاسی را از درون پوک وفاسد خواهد کرد.
[email protected]
https://t.me/BayaneAzadi
www.instagram.com/ahmad_faal
یزدانشناسی، در دسترس نگرش فانتزی، مهدی استعدادی شاد
جنگ در اوکراین، شیرین سمیعی