به مناسبت روز جهانی زن، ۸ مارس
در طول تاریخ انتقاد از وضعیت زنان و تلاش برای ازبین بردن نا برابریهای جنسیتی مطرح بوده؛ ولی جنبشهای فمینیستی و استفاده از واژه فمینیسم به معنای امروزی آن از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده است.
فمینیسم از یک طرف به مثابه یک مکتب فکری واز طرف دیگر به عنوان یک جنبش اجتماعی به دنبال تغییر وسیع نابرابریها در ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است وهدف، از بین بردن تبعیض جنسیتی را پیش رو دارد.
اهداف جنبش فمینیسم، در دورانهای تاریخی اشکال مختلقی به خود گرفتهاند. جامعه شناسان بر اساس ویژگیهای تاریخی، فمنیسم را به سه موج تقسیم میکنند و هر کدام از این موجها، مربوط به یک مقطع مشخص تاریخی است، که به موج دوم و سوم از نظر تاریخی مرتبط میشود.
موج آغازین:
در جهان پیش از سرمایه داری، تا اواخر قرن نوزدهم قوانین بسیاری بر علیه زنان حکم فرما بود و بی اعتنایی به حقوق زنان، در بیشتر کشورهای غربی رایج بود، گسترش انقلاب صنعتی و احتیاح به نیروی کار ارزان، زنان را به کارخانهها و کارگاههای صنعتی کشاند. شرایط بسیار سخت محیط کار، اعتراضات زنان کارگر را برای بهبود شرایط باعث شد و جنبش کارگران زن برای احقاق حقوق کارگری به یکی از مشخصههای این دوران تبدیل شد.
رسیدن مردان به حق رای در مشارکت سیاسی و محروم ماندن زنان از این حق، تبعیض جنسیتی را در میان زنان و مردان نمایان تر کرد و مبارزه برای حق رای به یکی از مهم ترین خواست زنان بدل گردید، که مشخصه دوم این موج است. این موج تا سال ۱۹۲۰ که زنان در آمریکا به حق رأی رسیدند ادامه داشت.
با رسیدن زنان به حق رای جنبش فمنیستی قدری تضعیف شد تا اینکه موج دوم آغاز شد
موج دوم:
از سال ۱۹۷۰ موج دوم آغاز شد و بسیارانی، سیمون دوبوار نویسنده فرانسوی را نماینده این موج میدانند. ِ در موج دوم، فمینیستها برای برابری جنسیتی بین زن و مرد در همه زمینههای سیاسی، اجتماعی، روانی و فرهنگی تلاش میکردند.
دوبوار در کتاب «جنس دوم» ریشهی تمام ستمها و تبعیضها نسبت به زنان را حاصل نقش هایی میداند که زنان از جامعه میپذیرند و به عبارت دیگر "زنان، زن بدنیا نمیآیند بلکه زن میشوند" و هویت خود را با پاسخ و واکنشی که به عوامل بیرونی میدهند، مشخص میکنند. او باور دارد که اگر پاسخ به این عوامل تغییر کند. زمینههای تسلط مردان بر زنان فراهم نمیگردد.
او باور دارد که زنان باید از نقشهایی مانند مادری و خانه داری که نگاه اصلی جامعه به زن است، دوری کنند و به کارها و فعالیتهای اجتماعی بپردازند تا بتوانند آن دید همگانی به زن را تغییر دهند. به باور دوبوآر ویژگیهای بیولوژیک جنسی انسان مذکر یا مونث بر اساس ژن تعیین میشود و قابل تعییر نیست. اما جنسیت در نتیحه پدر - مرد سالاری و قبول نقشهای داده شده بوسیله زنان پدید میآید و با تغییر پدر - مرد سالاری در جامعه و با خودداری زنان از پذیرش نقشهای تحمیل شده به انان میتوان تبعیض جنسیتی را از بین برد.
بنابراین مشخصه دیگر این موج، مبارزه با پدر- مردسالاری است که تلاش دارد از سالاری وسلطهی مردان بر زنان در کلیه امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، جلو گیری کند.
موج سوم:
بدنبال موج دوم و اهمیت پدر - مرد سالاری در تبعیض جنسیتی، فمینیستهای، موج سوم، فرهنگ مردسالاری را مورد توجه قرار دادند و اینکه چگونه میتوان این فرهنگ مسلط در جامعه را تضعیف و از بین برد؟. آنها برای پاسخ به این پرسش نحوهی نگرش به جهان را مهم میدانند و باور دارند که برای گذر فرهنگ مردسالاری، باید با نگاه زنانه به جهان نگاه کرد و آن را تفسیر کرد تا بتوان راهکاری زنانه برای این معضل پیدا کرد. در این موج کنشگران و نویسندگان فمینیست در موارد مشخص به مطالعه و تحقیق پرداختند تا با نگاهی زنانه راهکارهای نوینی را بیابند و از این جا بود که که رشتههای خا صی از فمینیسم به وجود آمد.
فمینیسم ازدیدگاههای گوناگون
فمینیسم لیبرال:
گروهی از فمنیستها که تحت تاتیر دیدگاه لیبرالیسم، میباشند، آزادیِ، لذت جویی از زندگی و رضایت از خود را مهم دانستهاند و به نقش مادری و همسری، که تمایلات شخصی افراد خانواده را محدود میکند، کم بها داده و باور دارند که برای از بین بردن تبعیص جنسیتی باید به تغییر ساختار سیاسی و اجتماعی و نیز به تغییرقوانین پرداخت.
این نظریه برای رفع تبعیض جنسیتی فقط تغییر قوانین را کافی میداند و به فرهنگ و سنت کم بها میدهد.، جان استوارت میل، یکی از چهرههای بنام فمنیسم لیبرال است.
فمینیسم مارکسیستی:
گروهی که باور دارند دلیل اصلی جنس دوم بودن زنان "مالکیت خصوصی" است و تا زمانی که مالکیت و نظام سرمایه داری وجود دارد، تبعیض ادامه خواهد داشت وبه باور آنان برای رهایی زن، جز تغییر شکل نظام چاره دیگری وجود ندارد. و زنان باید همراه مردان برای تغییر نظام سرمایه داری تلاش کنند.
رزا لوکزامبورگ باور مند برچسته این گروه است.
فمینیسم رادیکال:
این گروه برخلاف دیدگاه لیبرال ریشهی جنس دوم بودن زنان را نه در قوانین، بلکه در تمامی حوزههای زندگی انسانیِ میداند و باور دارد که همه حوزهها به نگاه مردسالارانه مرتبط است. واساسی ترین اصل همان نظام پدرسالاری است که اشکال گوناکون ستمهای جنسیتی را بوجود میآورد. راهکار اساسی که این گروه پیشنهاد میکند، از بین بردن تمایزات موجود بین جنس زن و جنس مرد است. آنان، ازدواج و بچه دارشدن که زنان را خانه نشین میکند وباعث میشود که مرد تنها منبع درآمد خانواده باشد را رد میکنند.
سوسیال فمینیسم:
این گروه جلوه هایی از دو دیدگاه مارکسیسم فمینیسم و فمینیسم رادیکال را دارند. به باور این گروه نظام جنسیتیِ مردسالارانه و نظام سرمایه داری، هر دو برای به وجود آوردن تبعیص جنسیتی نقش دارند و برای رهایی زنان از ستم جنسی - جنسیتی علاوه بر اصلاح نظام اقتصاد سرمایه داری، روابط حاکمیت سوسیالیستی، نیز لازم است
. از مهمترین نظریه پردازان این گروه میتوان از هایدی هارتمن نام برد.
فمینیسم نو:
فمنیستهای پست مدرن از پایه در محالفت با هرگونه تمامیت بخشی و با تئوری
های عام مدرنیته هستند و بر نسبیت و وجود تفاوتهای فرهنگی، منطقهای،
جنیستی اصرار میورزند. کلیت بخشیدن را مطلوب نمیدانند و باور دارند که
با در نظر گرفتن نژاد و ملیت و زبان و بویژه، فرهنگهای گوناگون، تجارب زنان با یگدیگر متفاوت است و نمیتوان آنها را یکی دانست و راهکارهای یکسان داد.
باورهای پست مدرن را فمینیسمها بطور کل، نقد فمینیسم میدانند و واکنشهای منفی بسیاری به این باور شده، و بطور کل این باور در مقابل دیگر گرایشهای فمینستی قد علم کرده است و راه رسیدن به رهایی زنان از ستم جنسیتی را کند کرده است.
شهلا عبقری
هشت مارس ۲۰۲۲
چپ چپرچلاق و آسیبشناسی آن، اکبر کرمی