اخیراً آقای حسین موسویان، چهرۀ شاخص و سخنگوی جبهۀ ملی ایران در گفتگویی تلویزیونی با آقای شهرام همایون شرکت نمود که همه دیدند. بحث بیشتر حول بحرانی میگشت که در انقلاب پنجاه و هفت این جبهه را به کام خود کشید. سؤالات با صراحت و در عین حال نرمی مطرح شد و آقای موسویان نیز که همیشه میکوشد تا در قبال خانوادۀ بزرگ و متنوع مصدقیها، موضعی فراگیر و گردآورنده اتخاذ نماید، در اینجا هم چنین کرد. به این که تا چه اندازه ممکن است بشود مصدقیها را زیر چتر واحدی که از این برچسب فراتر برود، گرد آورد، نمیپردازم و به این هم کاری ندارم که اگر چنین امر بعیدی ممکن شد، چه مقدار میتوان از آن کارآیی عملی انتظار داشت. آن چه نظر مرا گرفت، نوعی جابجایی اختلاف بین سنجابی و بختیار بود که از موضوع اصلی سر داده شد به طرف موضوعی که امروز مد نظر دو طرف گفتگو بود ولی در آن دوران ـ لااقل بدین شکل ـ مطرح نبود.
موضع گیری جمهوری خواهانۀ جبهۀ ملی که بسیار امر مبارکی است، از زمان طرح، نارضاییها و انتقاداتی را موجب گشته که بیشتر از بیرون خانوادۀ مصدقیها مطرح شده است. در این اوضاعی که ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند تا رضا پهلوی را جلو بیاندازند و با هر ترفندی شده و البته با استفاده از امکانات بی حساب مادی، راه را برای بازگشت سلطنت و در اصل عمو سام، به ایران باز کنند، هر صدایی که به جمهوریخواهی بلند بشود، مزاحم است و یا باید حبسش کرد و یا خفه.
مجری برنامه که به سیاق معمول گروه طرفداران پهلوی از عبارت مشروطه برای نامیدن گزینۀ سیاسی مطلوب خویش استفاده میکرد، به درستی میگفت که مصدق همیشه مشروطه خواه بود و از وی اثری در گرایش به جمهوری موجود نیست و پابندیش به قانون اساسی مشروطیت بهترین نماد این امر است. طبعاً آنچه از این قانون مد نظر آقای همایون بود، تجویز سلطنت بود و از دید وی بختیار با قبول نخست وزیری از شاه به راه مصدق وفادار مانده بود و سنجابی با رفتن به سوی خمینی، از آن منحرف گشته بود. در مقابل، آقای موسویان مصر بود که سنجابی هم با پشت کردن به سلطنت و رفتن به سوی جمهوری، از راه مصدق منحرف نشده است.
نکته، همان طور که اشاره کردم، جابجا کردن محور اصلی دعوای قدیمی بود، برای استفاده از آن در کشمکش امروز. اختلاف بختیار و سنجابی، مطلقاً بر سر سلطنت و جمهوری نبود و اصلاً بر سر شکل برونی نظام سیاسی نبود. دعوا بر سر محتوا و ماهیت نظام آیندۀ ایران بود: این که دمکراسی لیبرال باشد یا فاشیسم مذهبی. بیان روشن آن از طرف بختیار انجام گشت که از یک سو به صراحت اعلام کرد که تبدیل حکومت ایران به جمهوری هیچ مانعی ندارد و با تغییر دادن قانون اساسی موجود و طبعاً با حفظ ماهیت دمکراتیک آن ممکن است. از سوی دیگر، وی که با افکار سیاسی خمینی آشنایی داشت، همگان را از رفتن در پی وی بر حذر داشت و صریحاً گفت که استبدادی بدتر از قبل بر سرشان آوار خواهد شد. در مقابل وی، سنجابی توان تحلیل و بیانی در این حد نداشت و به تکرار کلیاتی در این باب که جمهوری اسلامی دمکراتیک خواهد بود و، از این قبیل... اکتفا کرد.
میخواهم روی این نکته تأکید کنم: دعوا آن موقع بر سر سلطنت و جمهوری نبود، بر سر دمکراسی و فاشیسم بود؛ امروز هم با تمام سر و صدایی که میشنوید، بر سر جمهوری و سلطنت نیست، بر سر انتخاب بین دمکراسی است و بازگشت حکومت اتوریتر. همه میدانیم که داستان آمریکا قرار است به کمک خانوادۀ پهلوی برای شما دمکراسی بیاورد، حرف مفت است. نباید گذاشت دعوای اصلی بر سر نظام سیاسی زیر این دوگانه مستتر شود. توهم امروز در جای خود به اندازهُ کافی مایهُ دردسر هست، لزومی نیست که دست مایۀ تجدید نظر در تاریخ هم بشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [ایران لیبرال] منتشر شده است.