Thursday, Apr 14, 2022

صفحه نخست » «برجام» و انتظاری که به بردگی می‌انجامد

taheri.jpg• پس از نزدیک به یک ربع قرن، باید بپذیریم که «برجام» به ظهور منجی موعود منجر نخواهد شد و برعکس، ایران را در موضع ضعف کنونی و وابستگی به قدرت‌های بزرگ منجمد خواهد کرد

ایندیپندنت فارسی - امیر طاهری - انتظار! این مفهومی است که جهان‌بینی اثنی‌عشری که نسخه‌ای از آن اکنون بر ایران تسلط دارد، بر آن بنا شده است. به گفته سیدکاظم عصار، عالم فقهی سده گذشته، انتظار شیرازه‌ای است برای یک مجموعه دینی‌ـ‌سیاسی‌ـ‌فرهنگی که رنج‌های این‌جا و اکنون مومنان را به امید نعمت‌های آینده تسکین می‌دهد. البته از دید بعضی فقیهان، انتظار می‌تواند رنجبار باشد یا حتی سخت‌تر از مرگ: الانتظار اشد من الموت! اما در چارچوب دکترین انتظار است که مفهوم «فرج بعد الشده» (گشایش پس از سختی) شکل می‌گیرد: با قیام یا بازگشت حضرت قائم، این جهان پر از رنج به پایان می‌رسد و زمانی دیگر که سرشار از آسایش و لذت است آغاز می‌شود.

آیا رهبران کنونی جمهوری اسلامی از تئوری انتظار در صحنه سیاسی بهره می‌گیرند؟ برای عرضه یک پاسخ مثبت، کافی است که سریال «برجام» یا مذاکرات هسته‌ای را زیر ذره‌بین قرار دهیم. در نخستین شکل، خود این سریال نزدیک به ۲۵ سال پیش آغاز شد. در آن زمان، جمعیت ایران حدود ۶۰ میلیون نفر بود و به عبارت دیگر، نزدیک به یک‌سوم ایرانیان کنونی هنوز یا به دنیا نیامده بودند یا دوران کودکی را می‌گذراندند.

از آغاز، پیام گردانندگان نظام خمینی‌گرا این بود که با به ثمر رسیدن مذاکرات هسته‌ای، جمهوری اسلامی در مسیر عادی‌سازی مناسبات خود با قدرت‌های بزرگ و همسایگان قرار خواهد گرفت و اندک اندک به شکل دولتی متعارف یا نرمال به خانواده بین‌المللی دولت‌های متعارف یا نرمال باز خواهد گشت. از این دید، برجام نسخه‌ای سیاسی بود از یک باور مذهبی که مومنان را به انتظار یک منجی موعود، مهدی منتظر، دعوت می‌کند.

👈 مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی

با این حال، با گذشت دهه‌ها، هنوز نشانه‌ای از پایان انتظار دیده نمی‌شود. یک ماه پیش، امید به پایان انتظار در اوج بود. حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه، مدعی بود که جمهوری اسلامی در آستانه یک پیروزی بزرگ دیپلماتیک قرار دارد زیرا سپاه پاسداران با «فداکاری» آمادگی خود را برای پذیرفتن ادامه تحریم‌های مربوط به سپاه اعلام کرده و راه را برای توافق در وین هموار کرده بود. موسیقی خوش‌لحن امیرعبداللهیان الهام‌بخش نغمه‌های امیدبخش دیگر شد. رسانه‌های دولتی از توافق بر سر یک متن ۲۵ یا ۳۵ صفحه‌ای سخن گفتند. بعضی تحلیلگران در ایران و در خارج حتی مدعی شدند این متن را دیده‌اند.

اما چهارشنبه گذشته، امیرعبداللهیان در دیداری با اعضای کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی، مدعی شد که هیچ متنی وجود ندارد. به عبارت دیگر، دور جاری مذاکرات که در زمان ریاست جمهوری حجت‌الاسلام حسن روحانی آغاز شده بود، به جایی نرسیده است. پیام اعلام‌ نشده امیرعبداللهیان این است که انتظار باید ادامه داشته باشد.

چه عواملی سبب این تمدید انتظار شده است؟ نخستین و شاید مهمترین عامل ناتوانی دولت پرزیدنت جو بایدن، رئیس‌جمهوری ایالات متحده، در شکل دادن به یک سیاست مشخص در قبال جمهوری اسلامی در ایران است. به گمان من، شخص بایدن که از ۴۰ سال پیش، یعنی از دوران سناتوری، یکی از سمپاتیزان‌های جنبش خمینی‌گرا بوده است، خواستار توافقی است که نظامی کنونی تهران را برای خروج از بحران سیاسی‌ـ‌اقتصادی‌ـ اجتماعی‌اش یاری خواهد داد. از سوی دیگر، مجموعه نظام آمریکایی، دستگاه دولتی، کنگره و سنا، و پژوهشکده‌ها و «لابی‌های» گوناگون به این نتیجه رسیده‌اند که نظام خمینی‌گرا به پایان دوران مصرفش نزدیک شده است و کمک به آن مانند شرط‌بندی روی اسب نیم‌مرده خواهد بود.

در همان حال ایران، زیر سلطه جمهوری اسلامی، بخشی از اهمیت ژئوپلتیکی و اقتصادی را که زمانی داشت از دست داده است. بحران اوکراین و مسئله تحریم نفت روسیه شاید بخشی از این اهمیت را بازگردانده باشد، به همین دلیل است که دولت بایدن به افزایش سریع صادرات نفت به چین اعتراض نکرده است. در حال حاضر، مسئله مهم جلوگیری از کمبود عرضه نفت و در نتیجه، افزایش بهای آن در بازار بین‌المللی مطرح است. برای کمک به حل این مسئله می‌توان از امکانات تولیدی ایران در کوتاه‌مدت بهره گرفت، بی‌آنکه نیاز به یک «برجام» جدید مطرح شود.

از سوی دیگر، امکانات ایذایی جمهوری اسلامی به‌شدت کاهش یافته است. البته سردار محمد پاکپور، فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران، مدعی است که «دشمنان» با توجه به توان نظامی جمهوری اسلامی، جرات اقدام علیه نظام خمینی‌گرا را ندارند. او حتی عملیات تروریستی اخیر در اسرائیل و تیراندازی این هفته در نیویورک را نیز به حساب خود می‌گذارد. اما واقعیت این است که جمهوری اسلامی در صحنه‌های عملیاتی خود، یعنی لبنان، سوریه، عراق و یمن در موضع تدافعی قرار گرفته است‌ـ آن هم در حالی که با تهدیدهای تازه در مرزهای خاوری خود، به‌ویژه با افغانستان زیر سلطه طالبان، روبه‌رو می‌شود.

جنگ اوکراین نیز می‌تواند به ضعف روزافزون روسیه، حامی تصوری جمهوری اسلامی، بینجامد. روسیه درگیر جنگی طولانی و تحریم‌های گسترده در موقعیتی نخواهد بود که نظام تحت‌الحمایه‌اش را از بحران‌های بزرگ داخلی و خارجی نجات دهد. آینده مناسبات با چین نیز با یک علامت سوال بزرگ روبه‌رو است. در حال حاضر، چین با بهره‌گیری از یک تخفیف سخاوتمندانه، خرید نفت از ایران را سه برابر کرده است. اما هم‌اکنون، پکن و مسکو درگیر مذاکراتی‌اند که می‌تواند به انتقال خریدهای چین به روسیه، با تخفیفی بیش از آنچه ایران عرضه می‌‌کند، بینجامد. تردید نیست که چین، در نهایت امر، به دست آوردن نفوذی عمیق‌تر در روسیه را به ادامه حضور نیم‌بند در ایران ترجیح خواهد داد.

مجموعه تحولات جاری فرصت خوبی است برای بستن سریال «برجام» که هدف نهایی آن، همان‌طور که بارها گفته‌ایم، تبدیل ایران به یک کشور تحت‌الحمایه گروه ۱+۵ است. برجام، حتی در بهترین شکل آن، مانند معامله دکتر فاوست با شیطان (موفیستوفلس) است: بهره‌گیری از لذتی گذرا در ازای اسارت ابدی.

پس از نزدیک به یک ربع قرن، باید بپذیریم که «برجام» به ظهور منجی موعود منجر نخواهد شد و برعکس، ایران را در موضع ضعف کنونی و وابستگی به قدرت‌های بزرگ منجمد خواهد کرد.

اما آیا رهبران کنونی جمهوری اسلامی شهامت لازم برای پذیرفتن این واقعیت را خواهند داشت؟ در حال حاضر، پاسخ ما منفی است. برعکس، آنان هنوز در یک دنیای خیالی به سر می‌برند که در آن «همه چیز در بهترین شکل خود» قرار دارد‌ــ تصوری که یادآور خوش‌بینی بیمارگونه دکتر پانگلوس در داستانی از ولتر است.

آیت‌الله علی خامنه‌ای، «رهبر» نظام خمینی‌گرا، با سری پر از باد غرور تاکید می‌کند که جمهوری اسلامی هیچ بدهی خارجی ندارد، در حالی که «شیطان بزرگ» با بدهی خارجی دو برابر تولید ناخالص ملی خود درگیر است. البته بدهی خارجی جمهوری اسلامی، ان‌طور که «رهبر» می‌گوید، صفر نیست و در سال جاری، به ۸ میلیارد دلار خواهد رسید. اما مسئله مهم این است که تقریبا هیچ سرمایه‌گذار خارجی حاضر نیست به جمهوری اسلامی وام بدهد. به عبارت دیگر، مشکل جمهوری اسلامی فقدان اعتبار است، آن هم در زمانی که نرخ بهره در پایین‌ترین حد تاریخی خود قرار دارد. آقای خامنه‌ای از خود نمی‌پرسد چرا ثروتمندترین کشورها دارای بزرگ‌ترین رقم بدهی خارجی‌اند؟ حتی قطر، که از نظر درآمد سرانه سالانه در مقام دوم جهانی قرار دارد، در سال جاری برای استفاده از نرخ بهره پایین، وارد بازار جهانی وام‌گیری شده است.

آقای خامنه‌ای نمی‌داند، یا نمی‌خواهد بداند، که وام خارجی نوعی رای اعتماد به نظام سیاسی موجود در هر کشور است. اگر جمهوری اسلامی نمی‌تواند وارد بازارهای بین‌المللی سرمایه شود، علت را باید در بی‌اعتمادی جهانی به آینده نظام خمینی‌گرا جست‌و‌جو کرد. بیژن زنگنه، وزیر نفت پیشین در جمهوری اسلامی، اعلام کرده بود که ایران برای حفظ تولید نفت خود در سطح پایین کنونی، نیازمند حداقل ۳۰۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خارجی است. با این حال، به‌رغم نرخ رسمی بهره در جمهوری اسلامی که پنج برابر نرخ بهره در بازار سرمایه اروپایی است، کسی حاضر نیست به ایران وام بدهد.

این تصور که با ظهور منجی «برجام»، سیل سرمایه‌های خارجی به ایران سرازیر خواهد شد، از یک دید کودکانه است و از دیدی دیگر، مهلک برای آینده میهن ما. ادامه این انتظار پوچ به امید فردایی سرشار از نعمت، به‌معنای فدا کردن زندگی یک نسل دیگر از ایرانیان است.

اگر ایران، امروز، دارای یک دولت «نرمال» ‌بود، عاقلانه‌ترین راه بستن پرونده «برجام» و نجات کشور از سقوط به تحت‌الحمایگی بود.

با پذیرفتن «برجام»، جمهوری اسلامی می‌پذیرد که یک گروه غیرقانونی، یعنی ۱+۵، می‌تواند در تایید یا تکذیب حقوق قانونی ایران نظر داشته باشد. جمهوری اسلامی همچنین می‌پذیرد که هر یک از اعضای گروه ۵+۱ می‌توانند هرگاه که بخواهند تعهدات خود را نادیده بگیرند، همان‌طور که همگی در پنج سال گذشته چنین کرده‌اند بی‌آنکه هزینه‌ای بپذیرند، در حالی که ایران فقط با یک ادعای تخلف از تعهداتش، با مجازات‌های سنگین‌تر روبه‌رو می‌شود.

«برجام» زنجیری است که استعمار نو، با همکاری عوامل مزدور یا نادان داخلی‌اش، به پای ایران افکنده است تا عمق و بعد حرکت ایران را در بسیاری از زمینه‌های اقتصادی، بازرگانی، علمی، فنی و نظامی در کنترل داشته باشد. «برجام» نسخه دیپلماتیک جهان‌بینی کلبیون است که بر اساس آن، انسان مانند سگی است قلاده به گردن که هرگز نمی‌تواند از حدود تعیین‌شده فراتر برود.

رهبران جمهوری اسلامی با پذیرفتن «برجام» در واقع گروه ۱+۵ را به‌جای سازمان ملل متحد، به‌عنوان مرجع عالی قوانین بین‌المللی پذیرفته‌اند و بدین‌سان، بدعتی گذارده‌اند که بر اساس آن، گروه مورد بحث می‌تواند در هر زمینه‌ که بخواهد ایران یک «پاریا» معرفی کند، پاریایی که می‌باید با مجازات‌های استثنایی، به مسیر موردنظر استعمار نو کشانده شود.

ادعای امیرعبداللهیان مبنی بر نبودن یک متن نهایی برای «برجام» جدید، اگر راست باشد، خبر خوبی است‌ــ هم برای ایران و هم برای نظام قانونی بین‌المللی، و خبری بد برای طراحان استعمار نو که می‌کوشند ۱+۵ را، به‌رغم اختلاف‌ها و حتی تنش‌های درونی آن، به‌صورت یک «پولیت‌بورو» خودساخته بر دیگران تحمیل کنند.

جای «برجام» در زباله‌دان تاریخ است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy