Thursday, Apr 21, 2022

صفحه نخست » پژواک حقیقت فردا از دل تغییرات امروز، امیر امیری

Amir_Amiri.jpgنگاه کردن به آینه عقب خودرو برای یادآوری جایی که بتازگی بوده‌اید، استفاده نمی‌شود، بلکه برای ایمن ماندن از سوانح، جلوگیری از خطرات احتمالی، حرکت و هدایت مطمئن خودرو به سمت جلو است تا سالم به مقصد برسید. شاید متناقض به نظر برسد، اما نگاه به گذشته آینده محور است. نگاه به گذشته، اگر با اسارت در آن همراه نباشد، که نوع رایج در میان ایرانیان است، برای وارسی تجربیات به منظور بازشناخت آگاهانه نسبت به تصمیمات اشتباه و پیامدهای آن، می‌تواند حرکت به سوی آینده را کم دست اندازتر کند و اگر با ارزیابی انتقادی همراه باشد به عنوان ذخیره‌ای ارزشمند برای اقدام‌های آتی سیاسی ضروری است و ما را در برابر تکرار اشتباهات محافظت می‌کند و دستیابی به اهداف را امکان پذیرتر می‌سازد. وگرنه نامفید بودن در زمان حال، لاس زدن با گذشته و خیال‌بافی برای آینده، خطای بزرگی است که چشمان را بسته نگه می‌دارد و توان دیدن واقعیت‌ها و شکست‌ها از بین خواهد رفت.

در محیط پیچیدهای که سرعت تحولات در آن نهفته است و عوامل پیدا و پنهان بیشماری در بروز رخدادها اثرگذارند، طبیعتاً بایستی کنشگران میدان سیاست، یا چیزی که از آن باقیمانده است، بیش از پیش راهبردی و پویاتر بیندیشند تا بتوانند با شناسایی پیامدهای سیاستهای پیش رو، امکان انعطاف پذیری و تاب آوری در برابر رخدادهای آتی را داشته باشند، اما در عمل چنین نیست؛ وقتی واقعیت، معیار راهنما و اساس فعالیت‌های سیاسی نباشد و دستگاه فکری منسجم و بستری مناسب برای سیاست ورزی آماده نشده باشد، گرایش به مسائل زودگذر و حاشیه‌ای افزایش می‌یابد و به سبب گسست حافظه، فراموش می‌شود که دشواری‌های کنونی برآمده از عدم شناخت آینده‌ای بوده است که اینک زمان حال نامیده می‌شود.

از مهم‌ترین علل این گمراهی، نا آگاهی از منطق «روح زمانه» و نادیده گرفتن فضای فکری دوره‌ای معین برای تبیین دگرگونی‌های اجتماعی و تأثیر آن بر روش‌های سیاست ورزی است که سبب بسیاری از بدفهمی‌ها جهت کشف امکانات تفکر و سیاست شده است.

ناتوانی از درک توصیفی فرایندهای فکری و سیاسی عصر خود، احساسات را همچون بدیعیات به نظر می‌آورد و به سبب رسوب معیارهای منسوخ‌ شده و خو کردن به روش‌های ناکارآمد، قدرت تشخیص و تمایز مقوله‌ها از دست می‌رود و سرانجام، آن چه حاصل می‌شود پراکندگی ذهنی و آشفتگی فکری است که خود را بصورت جابجایی اولویت‌ها نشان می‌دهد.

هنگامی که اولویت بندی اهداف از چشم انداز ناپدید شود، ذهن، رقص کنان در عالم رؤیا و خیال، به جای پیشروی به جلو، مشق درجازدن صادر می‌کند تا جایی که توان درک درست منطق درونی رویدادها از دست می‌رود و بر محدودیتهای موجود اضافه می‌شود. نبود اولویت بندی در برنامه‌ریزی استراتژیک سیاسی (با برنامه‌ریزی اشتباه نشود) به نوبه خود باعث عدم تفکیک میان امور با اهمیت، فوری و مهم می‌گردد و تعامل حوزه سیاسی را با دشواری‌هایی روبرو می‌کند که مانع سیاست ورزی و در نتیجه، بی‌محتوا شدن هر چه بیشتر ارزش‌ها و واقعیت‌ها و جابجایی نظم با بی‌نظمی خواهد شد.

در این آشفته بازار سیاسی که هر کس مراد و تعریف خاص خودش را از اولویت دارد، آنهم بدون دقت لازم، که نه از چنان تعاریفی می‌توان سردرآورد و نه حتی خودشان آگاهی درستی از اولویت‌شان دارند، آیا می‌توان از مدافعان «فدرالیسم قومی»، «حکومت شورایی»، و از این دست مقولات، که اساساً تمام معیارهای «منافع ملی» و «امنیت ملی» را زیر سؤال می‌برند، انتظار تعامل و توافق در سطح کلان ملی را داشت؟

اگر تفاوت میان موضوعاتی که هم از لحاظ فوریت با اهمیت‌تر و هم از نظر زمانی ضروری تر هستند، درک نشود، همه کوشش‌ها صرف امور کم اهمیت و غیر مفید و مشکل زا خواهند شد. وظیفه کنشگر حوزه سیاسی پی بردن به فوریت و اهمیت اولویت‌های سیاسی، تعریف دقیق اهداف و شناسایی موشکافانه معضلات و اولویت بندی آن‌ها براساس تقدم زمانی و ضرورت است. بسیاری از موضوعاتی که در قلمروی سیاست به عنوان امور با اهمیت و قابل بررسی عنوان می‌شوند، با توجه به فضای فکری مسلط زمانه، اساساً توجیه عقلانی برای آن‌ها وجود ندارد، چه رسد به اینکه آن‌ها را مورد توجه و رسیدگی قرار داد.

اگر اولویت بندی نیازهای حیاتی در دستور کار سیاست قرار نگیرد توازن و تناسبی میان مشکلات اصلی و مسائل حاشیه‌ای برقرار نمی‌شود و هیچ تلاشی به نتیجه دلخواه نمی‌رسد و به جای آنکه نیروهای سیاسی معیارهای جهت دهنده به رویدادها را مشخص کنند، خودشان سرگردان به این سو و آن سو کشیده می‌شوند. شناخت درونی دشواری‌های ملی نیاز به ژرف اندیشی گسترده‌تری درباره اهداف و رسالت ملی و پیامدهای آن دارد که با غرق شدن در روزمرگی‌های بیهوده و جلسات و فعالیت‌هایی که انجام دادن یا ندادن آن‌ها هیچ تأثیر و اهمیتی ندارد، بدست نخواهد آمد.

برای زایش دوباره حاکمیت ملی و فراهم کردن مقدمات حاکمیت مردم، ابتدا باید سرزمینی داشت تا آنگاه بتوان با پیاده سازی فرهنگ سیاسی و حقوق عرفی مدرن، فضای رشد نهادهای تازه را برای پروراندن اهداف کلان ملی و رسیدگی به همه اولویت‌ها مهیا کرد. این رسالت ملی تنها با براندازی رژیم فاسد و از کار افتاده اسلامی و دستیابی به قدرت سیاسی ممکن و شدنی است، در غیر این صورت از راه دور و با دستان خالی دم زدن از اینگونه مسائل و طرح‌ها چیزی جز درجازدنهای همیشگی نیست. عجیب است، کسانی که هیچ برنامه و راه و روشی برای مبارزه و بدست گرفتن قدرت سیاسی ندارند، فهرست آرزوهایشان از همه بلندتر است!

بسیاری از آرزوهای مترقی انقلابیون مشروطه تنها هنگامی عملی شد که قدرت سیاسی در دستان توانای رضا شاه قرار گرفت و با کمک یاران وفادارش و دلسوزان وطن به بیشترینه آن آرزوها جامه عمل پوشاند. قدرت سیاسی باید از این منظر مورد توجه قرار گیرد.

ما در جهان بازاندیشی درباره بسیار چیزها بسر می‌بریم تا با بازنگری در آن‌ها، بتوانیم ماهیت حقیقی موضوعات را از نگاه تازه تری مورد بررسی قرار دهیم. راهکارهای کنونی برای غلبه بر جمهوری اسلامی ناکارآمدی خود را در طول این چهار دهه نشان داده است و می‌بایست با فرا رفتن از ترجیحات شخصی و ایستادن بر فراز واقعیت، با بازبینی در ارزش‌ها، روابط، و مناسبات سیاسی، راه و روش تازه‌ای اتخاذ کرد تا از «سیاست بازی مبتذل» به «سیاست ورزی خردمندانه» رسید.

تحول، امری انسانی هم می‌باشد که با تغییر در باورها، نگرش‌ها و ارزش‌ها، خود را با دگرگونی‌های محیطی همساز می‌کند تا با تغییر اولویت‌ها توان روبرو شدن با چالش‌های پیش رو را داشته باشد.

جمهوری فاسد اثنی عشری که دیگر نه تسلطی بر قلمرو سرزمینی دارد و نه از اعتباری برخوردار است و تنها انحصار قوه سرکوب را در اختیار دارد، حکومتی پایدار نیست و فرو خواهد ریخت.

بهتر است که کنشگران مطرح سیاسی این دوران آرامش پیش از طوفان را ابدی فرض نکنند و پیش از آنکه هجوم رخدادهای غافلگیرکننده بر سرشان ببارد از خواب گران برخیزند. در غیر این صورت با این سستی و بی اثری با امواج به هر سویی کشیده می‌شوند و سپس غرق خواهند شد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy