وقتی جوانمردی از اطلاع داشتن از تفکرات میلیون ها نفر سخن گفت، به خودم گفتم ماشاءالله ایشان چه تشکیلات عریض و طویلی در اختیار دارد که می تواند از نظر میلیون ها نفر با خبر باشد.

بعد که ایشان از شنیدن صدای پای فاشیسم، در آینده سخن گفت، باز بر میزان تعجب ام افزوده شد و گفت ام ما امروز زیر نعلین های آخوندها که فاشیست هم نیستند بلکه بد تر از فاشیست و مسلمان سیاسی هستند جیغ و ر.. مان در آمده آن وقت ایشان که نمی دانم در کجای قسمت تحتانی نعلین ها قرار دارد، صدای پای فاشیسم را همین جا زیر نعلین در آینده ای که معلوم نیست کی باشد دارد می شنود، و به ایشان و گوش های تیز ایشان مرحباها گفتم.

حرف های دیگری هم زده شد که اگر بخواهم به آن ها بپردازم، مقاله تبدیل به جزوه بلکه هم کتابچه شود پس فقط به این موضوع می پردازم که «هخای ثالث»، وقتی از این که در دوران انقلاب جزو کسانی بوده که ریش نداشته سخن گفت من دیگر سر م را زیر آب سرد نگه داشتم تا سی پی یوی داخل جمجمه ام ذوب نشود که مگر بچه ای که زمان انقلاب سه سال داشته، و ده سال بعد یعنی در سال ۶۷ هم ۱۳ سال داشته و تازه سال ۷۰، شانزده سال اش شده، چه هورمونی در بدن داشته که می توانسته ریش داشته باشد، اما چون از اول همه چیز را در مورد حکومت نکبت بلد بوده، از گذاشتن ریش خودداری کرده است!

دیگه هیچی دیگه! از یک طرف حکومت، و از طرف دیگر هخاهای حکومتی، ما را آخر عمری دیوانه ی کامل نکنند، باید خدا را شکر کنیم!