در یک روند انقلابی همه چیز به «مجموعهء فرهنگی ارزشها و باورهای اکثریت ملت در لحظهای که انقلاب شکل میبندد» مربوط است. و اگر چنین است، و اگر هم اکنون در افق تاریخ ایران رنگ و بوی انقلابی نوین آشکار شده، برای درک وضعیت و موضع گیری و اقدام، چارهای نیست تا دریابیم که محتوای مجموعهء خواستهای واقعی فرهنگی کنونی اکثریت مردم ایران چیست.
***
از نظر من تفاوت «انقلاب» با روند «تغییرات دموکراتیک» (=رفرماسیون یا دگرگون سازی، که ربطی به کوشش برای «اصلاح» خانهء از پای بست ویران ندارد) در آن است که با انقلاب شعلهای سوزاننده از درون فرهنگ و باورها و ارزشهای جامعهای که حاکماناش در جهت عکس آن فرهنگ عمل میکنند میجوشد و، بدون وجود فرصت دادن به تفکراتی بطئی و بلند مدت، همچون مرکبی میشود که هر کس بتواند به مدد آن فرهنگ بر آن سوار شود برنده نهائی خواهد بود.
حکومتی هم که از دل این تاخت و تاز بر میآید حداکثر نیم قرنی (یا سه چهار نسلی) لازم دارد تا یا نظامی را پایه ریزی کند که، با کوشش برای فراهم ساختن آزادی و آبادی جامعه، هر دم رشد کننده تر و زوال نایذتر میشود و یا - اگر از انجام وظایف برخاسته از ضرورتها تن بزند - ناچار است همهء ناهنجاریهای درونی خود را رو کند و سپس ناتوان و درمانده از میدان به در شود.
به عبارت دیگر، ریشهء هر انقلاب پیروز را باید در مجموعهء فرهنگی باورها و ارزشهای جامعهای که انقلاب در آن رخ میدهد جستجو کرد. رهبران هماهنگ با این فرهنگ نیز کسانی هستند که بر دوش همان مردم بقدرت میرسند و آنگاه، یا با متوقف کردن تحولات پیش روندهء فرهنگی و فرمان بازگشت دادن میکوشند تا جامعه را هرچه بیشتر در لجن فرهنگی ارتجاعی فرو برند و یا - بر عکس - آن قدر درایت دارند که، همگام با فروکش کرن شعلههای انقلاب، عصر نوینی از پیشرفت و شکوفائی همه جانبهء جامعه را رقم زنند.
پس در یک روند انقلابی همه چیز به «مجموعهء فرهنگی ارزشها و باورهای اکثریت ملت در لحظهای که انقلاب شکل میبندد» مربوط است. و اگر چنین است، و اگر هم اکنون در افق تاریخ ایران رنگ و بوی انقلابی نوین آشکار شده، برای درک وضعیت و موضع گیری و اقدام، چارهای نیست تا دریابیم که محتوای مجموعهء خواستهای واقعی فرهنگی کنونی اکثریت مردم ایران چیست.
در این راستا، و از نظر من، صریح ترین منزلگاههای فرهنگی منتشر در جامعهء کنونی، بخصوص در حوزهء زندگی نسل جوان و تعیین کننده - که همگام با مادران و پدرانش در کورهء ۷۰ سال مشروطه و ۴۰ سال مشروعه پخته شده - را میتوان چنین خلاصه کرد:
۱. اگرچه اکثریت هیچ جامعهای را گریز از ایمان به «ماوراء» و «وجود خالق» و «زندگی پس از مرگ» (که محموعاً «دین» و «دیانت» خوانده میشوند) نیست، اما بین این عوالم و آنچه «مذهب» نام دارد (و متشکل است از نیایشگاه و شریعت و نان خوران از راه تشبث به اینکه «مذهب» همانا پیاده شدهء «دین» است، یعنی «دینکاران» یا آخوندها) تفاوتی به فاصله زمین تا آسمان است. حکومت اسلامی در ۴۰ سال اخیر به نسل جوان و تحصیل کردهء ما آموخته است که «مذهب» ربطی به «دین» ندارد. دین باورهای شخصی آدمی است؛ مذهب اما یک سیستم پیچیدهء کنترل و آموزش است. پرداختن به دین در قلمرو عقیده و فلسفه انجام میشود در حالی که پرداختن به مذهب به سیاست و اقتصاد و مدیریت جامعه مربوط است. حاصل ۴۰ سال «حکومت مذهبی» پی بردن به این تفاوت است. آنها که هّم خود را در برانداختن «دین» صرف میکنند در واقع انرژی مبارزاتی خود علیه «مذهب» را صرف کاری میکنند که حاصل چندانی ندارد و تنها پیروزی مبارزه با نهاد فضول مذهب را به عقب میاندازد. در نتیجه، دستور کار نسل جوان ایران اخراج «مذهب» (یا هر ایدئولوژی شبه مذهب) از «حکومت» و «قدرت» است و محدود کردن اعوان و انصار آنها صرفاً به راهنمائی برای آخرت و نه اینجا و اکنون. جهان متمدن به این کار نام «سکولاریسم سیاسی» داده و، از طریق توجه به واقعیتهای فوق، توانسته است جوامع رنگارنگی را بوجود آورد که مردمانشان بصورتی اغلب صلح آمیز در کنار هم زندگی میکنند و خیالشان آسوده است که دینکاران هیچ مذهبی، همراه با اعوان و انصارشان، حضوری در قدرت ندارند و قادر نیستند تا ارزشها و روشهای مدیریتی غیر علمی خود را بر کل جامعه تحمیل کنند. از نظر من، گفتمان کنونی نسل جوان ایران در خواستاری حکومتی سکولار خلاصه میشود که مذهب را از حکومت اخراج و حق دخالت در امور اجتماعی را از دینکاراناش سلب میکند.
۲. با همهء تفرقه هائی که رژیم مذهبی و «امت مدارِ» اسلامی، از طریق خودی و ناخودی کردن و اعمال تبعیضهای مذهبی و فرقه گرایانه بر جامعه تحمیل کرده است، نسل جوانی که در عصر انقلاب ارتباطات چشم بر جهان گشوده، لاجرم معنای دو مفهوم «ملت» و «ملت مداری» را فهمیده است. فهمیده است که در دنیای کنونی «مرزهائی واقعی یا قراردادی» سطح کره زمین را تقسیم کردهاند و در درون هر قطعه (که کشور خوانده میشود) مردمی زندگی میکنند که «ملت آن کشور» خوانده شده و بطور مساوی صاحب آن سرزمین هستند و خودشان مدیران جامعهء خود را انتخاب یا عزل میکنند و برای حل و فصل مسائل خود با ملتها و کشورهای دیگر دست به ایجاد سازمان ملل و نهادهای «بین المللی» زدهاند. فهمیده است که حاکمان جامعه حقوق بگیران آنها هستند و مجری ارادهء آنان. آنها میدانند که «فرهنگ سیاسی» کنونی این سیستم را (که در آن ملت صاحب کشور است و مدیران جامعه را خود انتخاب و عزل میکند و آحاد و افرادش دارای حقوق مساوی شهروندی هستند و تبعیضات حقوقی در آن وجود ندارد) دموکراسی میخواند. دموکراسی مظهر وجود «یک کشور - یک ملت» و «حاکمیت ملت» (یا «حاکمیت «ملی») و حق تعیین سرنوشت ملی، و گزینش مدت مدار کل مدیران حقوق بگیر کشور است. و بدین لحاظ، از نظر من، «دموکراسی خواهی» برجسته ترین ویژگی مبارزات نسل جوان ایران است.
۳. همین تجربهء چهل ساله، به نسل جوان امروز نشان داده است که حکومت مذهبی فعلی، بخاطر گوهر ایستا و ضد انسانی خود (که مادر مخالفت با پیشرفت و توسعه و موافقت با بازگشت و ارتجاع در ظل حکومتی تمامیتخواه است) هر لحظه جامعه را از کاروان تمدن امروز بشری دورتر و منزوی تر میکند؛ و در حالی که جهان دیرگاهی است ورود خود به عصر و قرن نوینی از آزادی و رفاه را جشن میگیرد، این حکومت جامعهء امروز ایران را به فقر و مذلت دچار ساخته و، از طریق مخالفت با توسعهء همه جانبه و پایدار، به یأس و سرخوردگی مردم دامن میزند. پس نسل جوان گرفتار امروز ایران، بر اساس تجربهای بلند مدت، نمیتواند خواستار پیشرفت و توسعه و رفاه و آزادی نباشد.
۴. انزوای جامعه در عصر انقلاب ارتباطات هولناکترین اتفاقی است که ممکن است برای مردم یک کشور پیش آید. حضور تصنعی و فریبکارانه در مجامع بین المللی، ایجاد سرشکستگی بخاطر حضور مشتی بی سواد و بی کفایت و دزد و فاسد در حوزهء مدیریت جامعه، و غرور باختگی جهانی برای ملتی که خود یکی از اصلی ترین پایه گزاران تمدن بشری بوده است، دردی نیست که بتوان آن را بفراموشی سپرد و یا بدون خودباختگی و یأس به زندگی ادامه داد. نسل جوان با تمام وجود میکوشد که جز این باشد. با نقب زدن به یادمانهای باستانی، همچون کورش بزرگ و استوانهاش، تا انقلاب مشروطه و آرزوهای دور و دراز سکولار و دموکرات مندرج در آن، نسل جوان میکوشد تا هویتی درخور عضویت در جهان پیشرفتهء امروز را برای خود رقم زند.
۵. مردم ایران، بصورتی گریزناپذیر و طی زمانی بلند، کوشیدهاند تا از راههای مسالمت آمیز مشکلات را حل کرده، رهبران سیاسی - مذهبی جامعه را سر عقل آورده، و سیستم معیوب حاکم بر کشور را «اصلاح» کنند اما اکنون دیگر بر همگان آشکار شده است که خود سیستم، و نیز آدم نماهای گردانندهء سیستم، نه تنها تن به هیچ اصلاحی نمیدهند بلکه هر روز در لجنی که خود آفریدهاند بیشتر دست و پا میزنند و، همراه فساد و دزدی و بی اخلاقی خود، جامعهء مستأصل را نیز به قهقهرا میبرند. در نتیجه شعار بلافاصله و برخاسته از تجربهء نسل جوان، برانداختن کل این نظام و جانشین کردن آن با نظامی است که در جمیع جهات عکس این رژیم باشد. به عبارت دیگر، نسل جوان مشغول آفریدن «آلترناتیو»ی برای این رژیم است و زمانی که این نهاد شکل نهائی خود را بیابد روند تحولات اجتماعی وارد فاز نهائی مبارزه خواهد شد.
بر این فهرست میتوان بسیار افزود اما همین مختصر کافی است تا دریابیم که اجزاء گفتمانی خواستهای نسل جوان و کنونی ایران - که کلاً نه بخاطر تلقینهای صرفاً نظری، بلکه از طریق تحربهء دست اول زیستن در محیطی این چنین ناهنحار - به دست آمده چیست. و با اشراف بر این گفتمان است که برندهء محتمل مبارزه (اگر اتفاقی همچون کودتا و حملهء خارجی پیش نیاید) آن کسانی خواهند بود که بنای تشکیلاتی و رهبری اجتماعی خود را بر شالودهء این ادراک آشکار نهاده و پاسخگوی اینگونه نیازهای فوری و در عین حال آینده نگر باشند.
همچنین، به نظر من، آنچه را که در این گزارش گردآوری شده میتوان بعنوان معیاری برای درک «مشخصات بدیل رژیم کنونی» بکار برد و مجریان آن را از میان خیل فعالان سیاسی کنونی اپوزیسیون تشخیص داد و کمر به یاری رساندن به آنان بست تا کشورمان را از این بن بست دلشکن خارح کرده و در شاهراه تعالی و توسعه بیاندازند. به نظر میرسد که هر انتخاب دیگری راه را به ظهور ارتجاعی دیگر و بازتولید سیستم تمامیت خواهی ضد ملی اما با رنگی دیگر خواهد گشود.
قبرستانی که اول گاوداری و بعد زندان شد
ای عابر پیاده میدان انقلاب! غزل خداحافظی با ۵۷!