Monday, Jun 20, 2022

صفحه نخست » در وفاداریِ خالصانه به سنت عملیات تروریستی سیاهکل با رمز داس و چکش، نمی‌توان به دیگری درس دموکراسی یاد داد، نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami_3.jpgواقعیت را به دو گونه می‌تواند دید یکی از دریچه تنگ ایدئولوژیکی و دیگری از قوه فکرِ بدون قید و بند. آدمیِ به اعتقاد رسیده خویشتن فردی‌اش را تحت هیچ شرایط قرار نمی‌دهد تا به اعتقادش خدشه وارد گردد. چونکه دست شستن از ملجاء اعتقادی، فکرِ تنهایی رعشه بر اندامش می‌افکند. یک مثال از واقعیت ملموس: فدائیان خلق در همه طیف‌هایش در یک چیز متفق القولند و آن چیزی نیست جز افتخار به عملیات چریکی - بخوان عملیات تروریستی-. قداست این عملیات، آن حلقه مشترک الحسی است که آنها را از تنهایی خویش می‌رهاند. تنها شدن با فرد شدن متفاوت است. در اینجا منظورم از "تنها شدن" یعنی از اصل آن "ملجاء" یا "حلقه مشترک الحسی" خارج شدن بی آنکه فردِ تنها شده از خود مایه فکری یا ادبی یا هر چیز دیگر داشته باشد تا آن را عرضه بدارد. فکرِ همین بیمایگی و بیهودگی باعث می‌شود تا فرد خود را در همان "ملجأ" تسلیم و تعریف کند. اما "فرد" بی قید و بند و آزاد را نمی‌توان با چنین "تنها شدنی" یکی دانست. چونکه چنین فردی مسئول و دارای نبوغ منحصر بفرد خود است؛ خواه در زمینه تولید فکر، خواه سیاسی و خواه ادبی و غیره و ذالک. تولید فکری یا سیاسی یا ادبی فردِ آزاد، حلقه‌ای می‌شود در پیوست به حلقه اجتماع و جامعه. پس چنین فردی نمی‌تواند خویش را "تنها" که بار معنایی انزوا دارد، حس کند.

بهروز خلیق یکی از کسانی است که نوشته‌هایش از سطح نوشته‌های خانه تیمی و همان ملجاء نامبرده فراتر نمی‌رود. وی برای خدشه ناپذیر کردن آن ملجاء، پنبه را طوری در گوشش فرو کرده تا هیچ ندا جز ندای ملجاء فدایی نشنود. و چون چیزی در چنته ندارد و نمی‌تواند در قامت فرد آزاد ظاهر گردد، از ترس "تنها شدن" مجبور است بر قبور بانیان عملیات تروریستی سیاهکل که مرکز و ملجأ معنوی فدائیان و حزب چپ است رقص و پایکوبی کند. اینکه با بستگی به چنین "ملجأ معنوی" چگونه می‌توان از "کیسه خلیفه"، لفظ و صفت دموکرات را به خود بخشید و دیگری را نماینده "حکومت اقتدارگرا" القاء کرد و از اینطریق معیار خودخواسته‌ای در خصوص معنای دمکرات، تعیین کرد "الله اعلم"!!!

بهروز خلیق در مقاله خود با عنوان "کلامی با دوستان مدافع همکاری جمهوری خواهان با آقای رضا پهلوی و حامیانش"، با بیان برخی اقوال رضا پهلوی، می‌نویسد: " پایگاه اصلی آقای رضاپهلوی سلطنت طلبان هستند" و اینها هم "نیروی حکومت اقتدار گرا" و اندرز می‌دهد که "جای نیروهایی که برای دمکراسی مبارزه می‌کنند، در صفوف جمهوری خواهان دموکرات و سکولار است" وی در ادامه از رضا پهلوی اینطور نقل قول می‌کند؛ "اپوزیسیون واقعی خود مردم ایران هستند و وقت خود را برای دستیابی به توافق با اپوزیسیون تلف نخواهد کرد، او معتقد است که اپوزیسیون و همکاری آنها نه راه حل، بلکه بخشی از مشکل هستند" و نتیجه می‌گیرد که "این رویکرد متفاوت از رویکرد قبلی اوست".

همه اینها نشان می‌دهد که بهروز خلیق به دلیل بستگی‌اش به ملجأ فدایی در قالب حزب چپ، الزاماً بایست به چیزی امساک بجوید تا میان فدایی چپ با سایر نیروهای سیاسی غیر چپ خط مرز روشن کشیده باشد! وی آگاه و ناآگاه چشمش را بر تغیر نیروهای سیاسی حاضر در صحنه ایران می‌بندد تا نتیجه مطلوب خود را بگیرد. به چه حقی شما رضاپهلوی را با سلطنت طلبی یکی القاء می‌کنید؟ برای همین چند رفیق فدایی باقی مانده خود توضیح دهید که کجای سند "پیمان نوین" ادعای سلطنت طلبی می‌کند؟ یا کجای کنفرانس مطبوعاتی تازه‌اش برایتان تداعی سلطنت طلبی بوده؟ شما که خود را "اپوزیسیون" جمهوری خواه معرفی می‌کنید، پیش از آنکه بتوانید گام مؤثر در واژگونی این حکومت دینی که سد عمده آزادی و دموکراسی است بردارید این سد از سوی مردم شکسته خواهد شد و این همان نکته ایست که انفعال شما را برجسته می‌کند. به چه دلیل دیگران باید وقت خود را با چنین نیروهای منفعل تلف کنند؟ اصلاً شما کجای کار هستید که بایست بعنوان اپوزیسیون روی‌تان حساب باز کرد؟ جز تفرقه اندازی از طریق سلطنت طلب و جمهوری خواه خواندن این و آن کار دیگری بلدید؟ رویکرد تازه آقای رضا پهلوی باز می‌گردد به یأس بسیاری از مردم نسبت به انفعال و لغزندگی شما "اپوزیسیون" در راه سرنگونی این حکومت اسلامی. همه سخنم در باره رضا پهلوی اینست که وی منتسب به یک جریان سیاسی سکولار است که برای ایجاد نظام سیاسی بورژوا- دموکراتیک و رفاه و آسایش تلاش می‌کند. شما در بستگی به سنت چریک‌ها و پاسداشت عمل آنها، معیارهای جدید جامعه و تحول شخصیت‌های متنفذ را از این دریچه تنگ و تاریک اعتقادی می‌بینید و نه بواسطه تشخص فرد آزاد و ناوابسته به مرجع و ملجأ. واقعیت را باید در اصل وجودی‌اش دید و نه به میل شخصی و اعتقادی خود. شما فدائیان خلق در همه طیف‌های آن از آنجائیکه اعتقادتان زیاد است مجال زایش و بالش فکر را از خودتان سلب کرده‌اید. یعنی اعتقادتان زیاد، فکر و فکر سیاسی‌تان کم است اگر نخواهیم بگوییم اصلاً فکر سیاسی صحیح ندارید.

نیکروز اعظمی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy