امیر موحد - رزمنده جنگ ایران و عراق / فعال اصلاحطلب سابق
در حاشیهی بحران ۱۲ روزهی اخیر، آنچه برای بسیاری از ما شوکهکننده و دردآور بود، نه فقط مواضع رسمی حکومت یا دستگاه تبلیغاتیاش، بلکه نوع واکنش بخشی از دوستان اصلاحطلب و نیروهای جمهوریخواه بود. کسانی که سالها از در مخالفت با حکومت درآمدند، اما در بزنگاههای حساس، عملاً در کنار همان ساختاری قرار گرفتند که خود منتقدش بودند.
در روزهایی که مردم ایران بهدرستی از کشیده شدن کشور به باتلاق یک جنگ نیابتی هراس داشتند، و نگران امنیت، اقتصاد، و آیندهی خود بودند، جریان حاکم و بلندگوهای رسانهایاش تلاش کردند با فرافکنی، افکار عمومی را به سمت دشمنی خیالی با اسرائیل و غرب منحرف کنند. آنچه ناراحتکنندهتر بود، اینکه برخی از دوستان اصلاحطلب نیز در همراهی یا سکوت، این خط تبلیغاتی را غیرمستقیم تأیید کردند.
گروهی که همواره دم از دموکراسی، آشتی ملی، و مخالفت با سرکوب و جنگ میزنند، ناگهان شروع کردند به اتهامزنی به منتقدانی که از زاویهای دیگر - ملی و سکولار - نگران کشیده شدن ایران به انزوای بیشتر بودند. آنها با برچسبهایی چون «هوادار اسرائیل» و «دشمن صلح» سعی کردند جریان ملیگرای طرفدار شاهزاده رضا پهلوی را تخطئه و تخریب کنند. گویی فرصت مناسبی یافته بودند تا یک رقیب جدی در اپوزیسیون را بکوبند و فضا را برای خود بازتر کنند.
حتی تا آنجا پیش رفتند که با روایتهای تحریفشده، شاهزاده رضا پهلوی را بهعنوان دعوتکننده از اسرائیل برای حمله نظامی به ایران معرفی کنند. تصاویری از دیدارهای رسمی و سیاسی شاهزاده با مقامهای غربی را در کنار عکسهای معروف مسعود رجوی با صدام حسین گذاشتند، و با این مقارنهی هدفمند، تلاش کردند در ذهن مخاطب ایرانی نوعی «خیانت تاریخی» را القا کنند. این پروژهی تبلیغاتی نه تنها غیرمنصفانه، بلکه توهین به شعور مردم ایران و حافظهی تاریخی آنان است.
این نوع رفتار، نه از سر استدلال سیاسی، بلکه بیشتر نشانهی نوعی ترس از دگرگونی واقعی در سپهر سیاسی ایران است. گویی برخی همچنان امید دارند در ساختار موجود جایی برایشان باز شود؛ اما انتصاب اخیر علی لاریجانی به دبیرخانهی شورای عالی امنیت ملی، ضربهی نهایی به این توهم بود. حاکمیت بار دیگر نشان داد هیچ تمایلی به استفاده از چهرههای اصلاحطلب و جمهوری خواه ندارد؛ نه در بحرانهای امنیتی، نه در مسیر آشتی ملی، و نه در آزادی زندانیان سیاسی.
وقت آن رسیده که این دوستان نیز بیندیشند: آیا حکومتی که حتی در بدترین شرایط داخلی و خارجی حاضر به شنیدن صدای آنان نیست، ارزش اینهمه ملاحظهکاری، سکوت، و مالهکشی را دارد؟
دوستان عزیز، اگر هنوز هم به آنچه میگویید باور دارید، اگر صلح، توسعه، رفاه، و دموکراسی را آرمان خود میدانید، بپذیرید که این آرمانها در حال حاضر، در صدای بخش بزرگی از نسل جوان ایران بازتاب یافتهاند؛ نسلی که از خشونت و ایدئولوژیزدگی خسته است، و آیندهای متفاوت و آباد برای ایران میخواهد.
اگر هدفمان یکیست، بگذارید اختلاف سلیقهها به گفتوگو منجر شود، نه به تخریب. و اگر راهمان جداست، بیایید دستکم به صداقت در موضعگیریها پایبند بمانیم.

بیش از ۲۰ استان در تاریکی، بیآبی و تعطیلی کامل