Monday, Jun 20, 2022

صفحه نخست » در باب رهبری و نظام آینده، رضا ناصحی

Reza_Nasehi.jpgامروزه با توجه به شرایط بحرانی حاکم بر کشور، مردم ایران بیش از پیش در جستجوی پاسخ به پرسشی حیاتی‌اند: آیا باید همچنان شاهد ویرانی‌های بیشتر و سرانجام فروپاشی و نابودی تدریجی کشور خود باشیم؟ چرا در حالی که اکثریت مطلق مردم کشور مخالف ویرانگران حاکم‌اند، سرآمدان جامعه و نیروهای سیاسی مدعی آزادیخواهی و دموکراسی به جای هماهنگی و وحدت قوا برای سرنگونی نظام اسلامی، نیروی خود را صرف تضعیف همبستگی ملی و پراکنده کردن نیروها می‌کنند؟

واکنش‌ افراد یا برخی گروه‌های سیاسی نسبت به پیام اخیر شاهزاده رضا پهلوی که ایرانیان داخل و خارج کشور را علیرغم اختلاف‌ها و تفاوت‌های موجود دعوت به اتحاد و همبستگی ملی کرده است، تأسف‌انگیز بود. طرفه آنکه بسیاری از اینان سال‌ها ست در خارج کشور، در کشورهای دمکراتیک زندگی می‌کنند، و قاعدتاً باید کم و بیش با سیاست و سیاست‌ورزی عقلانی آشنایی داشته باشند. واکنش‌های منفی و گاه پرخاش‌جویانه این جریان‌ها به جای پرداختن به محتوای کلام روشن رضا پهلوی، شخص او یا "انگیزه‌های پنهانی" او را هدف گرفته اند؛ پدیده‌ای که بیشتر نشان‌دهندۀ فقدان عقلانیت در امر سیاست و خامداوری‌هایی است که در نگرش بخشی از مخالفان نظام اسلامی همچنان حکمفرماست.

آنچه که در واکنش‌های گوناگون، چه موافق و چه مخالف، مشترک است محوری کردن بحث رهبر و رهبری است؛ اینکه زمام امور در دست کیست؟ در حالی که مسئله اصلی نوع حکومت و نظام سیاسی است، اینکه ما ایرانیان خواهان چگونه حکومتی هستیم؟ صورت مسئله که غلط طرح شود، الزاما پاسخ آن نیز خطا خواهد بود. این پرسش از یونان باستان تا به امروز ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است. از افلاتون که معتقد به پادشاهی فیلسوفان بود تا کمونیسم که طبقه کارگر و به اصطلاح نمایندگانش را شایستۀ حکمرانی می‌دانست، قرن‌ها در پی این پرسش نادرست رفته‌اند!
در حالی که پرسش درست در چند و چون حکومت است و نه در حکمران. ماهیت و محتوای نظام آینده چیست؟ و نه اینکه چه کسی در رهبری یا رأس آن نظام است. بنابراین، مسئله‌ای که باید هدف توجه مخالفان نظام اسلامی باشد، همانا ایجاد همبستگی ملی در جهت برپایی نظامی است بر اساس أصول جهانی حقوق بشر، آزادی اندیشه و بیان، آزادی تجمع و تشکل و حکومت قانوان برآمده از آراء مردم، جدایی دین از دولت و از قوانین کشور، برپایی مجلس مؤسسان و علیه هرگونه تبعیض. پس این پرسش که حکومت آینده به دست چه کس و یا چه کسانی باید باشد، أساساً پرسش غلطی است.
کارل پوپر تاریخ دراز این پرسش خطا را در کتاب "جامعۀ باز و دشمنانش" به خوبی باز کرده است؛ خطایی که به دیدۀ او، از یونان باستان تا پایان روزگار ما همچنان مطرح بوده است. مسئله اصلی این است که حکومت و جامعۀ مدنی از نظر حقوق و آزادی‌های اساسی، طوری سازمان یابد که حتی اگر برحسب تصادف و در شرایطی ویژه، فرد خود رأی و مستبدی با رأی مردم به قدرت رسید، نتواند آسیبی به حقوق و آزادی‌های افراد جامعه وارد کند. اصل، محتوای نظام است و نه شکل آن. در چهارچوب این نظام، منشاء قوانین ارادۀ آزاد شهروندان و نه مراجع و منابع فرااجتماعی و یا هرگونه ارجاعات دینی و آسمانی: حکومتی به انتخاب مردم و برای مردم؛ فارغ از اینکه شکل نظام، جمهوری باشد یا پادشاهی مشروطه، که پادشاه دخالتی در امر دولت منتخب مردم ندارد.
اگر نیروهای مخالف نظام اسلامی با چنین محتوایی برای نظام آتی توافق کنند، و تعیین شکل نظام را پس از بحث و بررسی کارشناسان و نمایندگان واقعی مردم، به رأی همگانی واگذارند، شاهد پیشرفت بزرگی در راه سرنگونی نظام اسلامی خواهیم بود. سخنان رضا پهلوی تناقضی با جمهوریت و جمهوریخواهی ندارد. مفهوم جمهوریت، نظر به محتوای نظام دارد و نه شکل آن. بسیاری از مدعیان جمهوریخواهی درک محدود و نادرستی از جمهوری دارند. از نظر آنان جمهوری یعنی اینکه سلطنت نباشد! در حالی که جمهوری بدون دموکراسی و لیبرالیسم سیاسی، همان چیزی است که در کشورهایی چون ایران و سوریه و عراق و بسیاری از کشورهای افریقایی دیده می‌شود. شاید علت این درک محدود از جمهوریخواهی در ایران در گذشتۀ سیاسی مدعیان جمهوریخواهی ما نهفته باشد؟ چرا که ااز یک سو، برخی از سرخوردگان و رانده‌شدگان از خمینیسم بی آنکه از جمهوری اسلامی گسسته باشند (حزب‌الهی‌های سابق، ملی- مذهبی‌ها و...)، و نیز برخی از سرخوردگان از کمونیسم اردوگاهی، بی آنکه از لنینیسم و استالینیسم گسسته باشند (توده‌ای، اکثریتی، روسوفیل‌ها و...)، یعنی با همان ایده‌های ضد دموکراسی به جمهوریخواهی روی آورده‌اند؟
اما جمهوری واقعی بدون دموکراسی و لیبرالیسم سیاسی امکان‌پذیر نیست. برای مثال، در فرانسه وقتی از جمهوریخواهی سخن به میان می‌آید، منظور طرفداری از دموکراسی و محتوای یادشده در بالاست، و هیچ ربطی به مخالفت با پادشاهی یا نظام سلطنتی ناموجود ندارد. مفهوم رپابلیکن (جمهوریخواه) در این کشور طیفی از سیاستمداران چپ و راست، یعنی هردو را در برمی‌گیرد. بی جهت نیست که نظام‌های موجود در انگلستان، هلند، سوئد، بلژیک، اسپانیا و امثالهم جمهوری‌تر از بسیاری از کشورهایی‌اند که عنوان «جمهوری» را یدک می‌کشند.
با وجود این، برخی جریان‌های سیاسی و یا مدعیان کارشناسی، جملگی با درکی محدود از جمهوریت، به دنبال آن پرسش غلط‌اند و بی آنکه به محتوای سخنان رضا پهلوی و نگاه او به حاکمیت مردم، به حقوق بشر و آزادی‌های اساسی بپردازند، او را در مقام پادشاهی مستبد و خودرأی می‌نشانند و متهم می‌کنند به «مصادرۀ قدرت»، «پوپولیسم»، «تمامیت‌خواهی»، «انحصارطلبی»، «رهبری فردی خمینی‌گونه»، «اعمال ولایت» و... جمله این واکنش‌ها، نه تنها طفره رفتن از پرداختن به محتوای سخنان اوست، بلکه بیشتر اتهام زدن است و نه انتقاد!
چرا که رضا پهلوی بر لزوم سازماندهی دموکراتیک جامعه و دستگاه دولت، بر أساس آزادی اندیشه و بیان، آزادی تشکل و تحزب، جدایی دین از قوانین کشور و ارگان‌های دولتی و رعایت حقوق بشر و آزادی‌های اساسی مردم، و بازیابی جایگاه ایران در جامعۀ جهانی، یعنی بر محتوای اصلی نظام آینده تأکید‌ داشته و تعیین شکل آن نظام را، جمهوری یا پادشاهی، به رأی آزادانه و آگاهانۀ مردم واگذار می‌کند. اگر مخالفت طرفداران نظام سوسیالیستی یا کمونیستی با این پیشنهاد، کم و بیش منطقی و فهم‌پذیر باشد، مخالفت مدعیان جمهوریخواهی با آن به هیچ‌وجه نه منطقی است و نه پذیرفتنی.
اما آنچه که در این واکنش‌ها مشترک است، این است که نشانی از میل به گفتگو، تبادل افکار و تفاهم در میان نیست. ما هنوز از فرهنگ گفتگو و مدارا، فرهنگ به رسمیت شناختن تفاوت‌ها، فرهنگ کار جمعی و یا ائتلاف‌های سیاسی بسیار دوریم. اگرچه از لزوم سرنگونی نظام اسلامی و یا همگرایی، همکاری و لزوم ایجاد وحدت در جبهه مخالفان نظام بسیار سخن می‌گوییم، اما کوچکترین گام عملی در این راه برنمی‌داریم.

معنای اپوزیسیون

در میان این واکنش‌ها برخی نیز از نفی اپوزیسیون سخن گفته‌اند! برای نفی کردن اپوزیسیون، نخست باید چنین چیزی وجود داشته باشد!
ما ایرانیان به غلط عادت کرده‌ایم که واژه‌ها و یا مفاهیمی را که در بستر تاریخی و فرهنگی دموکراسی‌های لیبرال به وجود آمده‌اند، بدون توجه به بار معنایی آن‌ها در شرایط به کلی متفاوت جامعه ایران به کار بریم. مفهوم اپوزیسیون، چنانکه نیم قرن پیش، واسلاو هاول به خوبی توضیح داده است، مفهومی‌ست در برابر پوزیسیون، یعنی نیرویی قانون و متشکل در برابر دولت مستقر. اپوزیسیون در این کشورها اگرچه در اقلیت است، اما از همۀ امکاناتی که پوزیسیون در اختیار دارد برخوردار است و آماده است چنانچه مردم آن کشور بخواهند، در انتخاباتی آزاد با رأی خود او را به اگثریت برسانند و با برکنار کردن حکومت موجود، او را در مسند پوزیسیون بنشانند تا زمام امور جامعه را به دست گیرد. در کشورهای استبدادزده‌ای چون ایران، به کار بردن چنین مفهومی مع الفارق است! چرا که در این کشورها به طور کلی حق حیات از اپوزیسیون سلب می‌شود. بنابراین، اگرچه در ایران میلیون‌ها نفر مخالف این نظام‌اند، اما هیچ امکانی برای به وجود آمدن اپوزیسیون در میان نیست.
حال باید پرسید، آیا مخالفانی که خود را به خطا اپوزیسیون می‌دانند، از وزن سیاسی و جایگاه خود در جامعۀ ایران آگاه‌اند؟ آیا ترازنامه‌ای از فعالیت‌های سیاسی خود، و در مورد برخی، از مشارکت و همدستی خود با نظام اهریمنی جمهوری اسلامی در دست دارند؟ آیا جمع‌بندی خود را که می‌تواند تجربۀ تاریخی آموزنده‌ای برای نسل‌های جدید باشد، در اختیار عموم گذاشته‌اند؟ آیا ارزیابی درستی از دوست و دشمن دارند؟ آیا رنج اندیشدیدن در طی کردن فاصلۀ "پاسداران را به سلاح سنگین مسلح کنید" تا جمهوریخواهی امروز را به خود هموار کرده‌اند که دیگران را به اندیشیدن و پرسش دعوت می‌کنند؟ آیا از فریادهای "اعدام باید گردد"، یا "ملی باید گردد" دیروزشان درسی گرفته‌اند که امروز درس آزادیخواهی و دموکراسی به دیگران می‌دهند؟
با تأسف باید گفت که شواهد چیز دیگری نشان می‌دهند. أحزاب و سازمان‌هایی چون حزب توده، اکثریت فدایی، جبهۀ ملی، اسلامی و غیراسلامی، هنوز پس از چهار دهه نقدی قابل توجه از نقش و جایگاه و کارنامۀ خود در جریان انقلاب و سپس در همسویی و همدستی با تبهکاران اسلامی ارائه نداده‌اند. هنوز پس از چهار دهه، به علل بنیادی همسویی و همدستی با اسلامگرایان و ریشه‌های خویشاوندی ذهنی با مرتجع‌ترین لایه‌های اجتماعی نپرداخته‌اند. این‌ پدیده را البته با احمق خواندن این و آن نمی‌توان توضیح داد. احمق خواندن به اصطلاح سرآمدان و کنشگران سیاسی، عمق فاجعه را تخفیف می‌دهد و راه دست یافتن به علل آن عقب‌گرد تاریخی، و به تبع آن، راه رسیدن به جامعه‌ای دموکراتیک و امروزی را می‌بندد.
شاید اندیشیدن دربارۀ عواملی چون ذهنیت اسطوره‌ای، ذهنیت آلوده به فرهنگ خرافه‌پرستی شیعی با نزدیک به هزار سال ترویج خرفتی، خویشاوندی ذهنی "روشنفکران" و جریان‌های سیاسی با ملایان، نفرت بیمارگونه از مدرنیت و جهان غرب و دموکراسی، و در یک کلام، اسارت ایدئولوژیک و باورهای ته‌نشین‌شدۀ مذهبی- سنتی، چشم‌انداز روشن‌تری در پیش نهد. شاید اندیشیدن در اینکه برای مثال، منی که هنوز دل در گروی نظام‌های فاسد روسی، چینی، کوبایی و ونزوئلایی دارم و از بام تا شام علیه دموکراسی و لیبرالیسم سیاسی سخن می‌گویم، چرا ترجیح می‌دهم در کشورهای دموکراتیک و لیبرال غربی کار و زندگی کنم؟ چرا؟ حکایت آن مسلمانانی است که به عشق محمد و کعبه‌اش در عربستان حاضر‌اند سر از تن کافران دیار کفر جدا کنند، و در عین حال آماده‌اند خطر مرگ را پذیرا شوند، دل به دریا بزنند و در دیار کفر پناه جویند؟ اندیشیدن در این تناقض‌ها شاید بتواند نخستین گام باشد. هرچند که ذهنیت اسطوره‌ای و غیرعقلانی، یا متوجه تناقض نمی‌شود، و یا بدان اهمیت نمی‌دهد! (در این زمینه نوشته‌های یدالله موقن و ترجمه‌های او از لوسین لوی برول، بسی آموزنده و کارساز است).
ایران در آستانه ویرانی کامل و نابودی است. تبهکاران اسلامی از آب و خاک، از انسان و انسانیت، از امنیت و رفاه، همه چیز را به نابودی کشانده‌اند. هر روز و هر ساعت بیشتری که عمر این نکبت اسلامی به درازا بکشد، ایران ما به ویرانی بیشتر و متلاشی شدن تمام و کمال نزدیک‌تر می‌شود. در این شرایط، چیزی که از نیروهای سیاسی و مردم آزادیخواه کشور انتظار می‌رود، وحدت و همگرایی هرچه بیشتر برای پاک کردن این لکه ننگ از تاریخ ایران و سرنگونی نظام اسلامی است. وحدت و همگرایی بر سر محتوای دموکراتیک نظام آینده، تنها راه حفظ استقلال و وحدت کشور است.
مردم ایران می‌خواهند مثل مردم سایر کشورهای پیشرفته در امنیت و آسایش زندگی کنند. جوان ایرانی از زن و مرد، می‌خواهد همچون جوانان سایر کشورها آزاد باشد، آزادانه تحصیل کند، آزادانه دست به آفرینش بزند، تأمین شغلی داشته باشد، دست دوستش را در خیابان بگیرد و جولان دهد، در اداره امور کشورش مشارکت ورزد، بنویسد و بخواند و شادی کند، و در یک کلام زندگی کند. انتخاب این زندگی، آلترناتیو این نظام مرگ‌اندیش و مرگ‌پرور است. آنچه امروز مردم ایران می‌خواهند، همانا اجزای پروژۀ سیاسی برای نظام جایگزین است. مسئله رهبری این آلترناتیو نیز به دست هیچ فرد یا گروه یا دست‌هایی پشت پرده ساخته نمی‌شود، بلکه در جریان حرکت جامعه و گام‌های پیروزمندانۀ جنبش مردمی به طور طبیعی به وجود خواهد آمد.
اگر با ادعا و تکرار آن ادعا می‌شد رهبر ساخت، درهمین بیخ گوشمان جریان اسلامی دیگری را می‌شناسیم که از چهل سال پیش سند مالکیت انحصاری تنها آلترناتیو را به نام خود ثبت کرده و به تأیید ژنرال‌ها، سناتورهای بازنشستۀ امریکایی و مقامات سابق هفتاد دو ملت نیز رسانده است. خیر، «رهبرسازی» کار فرد یا افراد نیست. بهتر آنکه به جای نگرانی‌های بی‌پایه از رهبرسازی (که تازه به معنای سرنگونی نظام اسلامی هم هست!)، به تقویت همگرایی در صف مخالفان نظام اسلامی پرداخته شود؛ امری که لازمۀ آن، پافشاری بر حاکمیت ملی و مردمی، جدایی دین از کلیۀ نهادهای دولتی، ایجاد مجلس مؤسسان قانون اساسی مبتنی بر حقوق بشر و نفی هرگونه تبعیض دینی، قومی، جنسی و عقیدتی، و در یک کلام، مشارکت فعال در بنیان نهادن چارچوب دموکراتیک نظام جایگزین است. اگر ایجاد فضای سالم برای گفتگو و تبادل افکار میان آزادیخواهان و هواداران نظام دموکراتیک، راه تفاهم و همبستگی ملی را هموار می‌کند، به عکس، ایجاد تنش در مناسبات میان نیروها و اتهام‌زنی‌‌های جلوه‌فروشانه و خودنمایی‌های فیلسوفانه، جز بی‌مسئولیتی و ضربه زدن به همبستگی ملی مفید فایده نخواهد بود. تفاوت‌ اندیشه‌ها و اختلاف سلایق را باید به رسمیت شناخت و در محیطی فارغ از کینه‌ورزی و رقابت‌های ناسالم با حفظ احترام طرف مقابل به بحث و بررسی گذاشت. آینده نشان خواهد داد که آیا ما ایرانیان توان ساختن جامعه‌ای آزاد و دموکراتیک را داریم؟ وقت آن است که با بهترین گفتار و کردار، شایستگی خود را برای برخورداری از زندگی بهتر و تقویت همبستگی ملی برای نجات کشور نشان دهیم.
سخن آخر اینکه قانون اساسی مشروطه، با حذف اصول ناهمخوان با اعلامیه جهانی حقوق بشر و دو میثاق بین‌المللی حقوق بشر، می‌تواند چارچوب معتبری برای دوران گذار به دموکراسی در کشور ما باشد. در این بستر قانونی، طیف‌های گوناگون فکری و عقیدتی در شرایطی آرام و دموکراتیک می‌توانند به بحث و بررسی آزاد در مورد قانون اساسی نظام آینده بپردازند و سپس با تشکیل مجلس مؤسسان منتخب مردم آن را رسماً به تصویب رسانند. ایرانیان می‌توانند و شایستگی آن را دارند که زندگی بهتری داشته باشند و همچون ملت‌های آزادی در امنیت و آسایش و در صلح و دوستی با جهانیان زندگی کنند.

رضا ناصحی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy