قرآن، دین و آیینهای خرافاتی بی پایه همچون بختک بیش از هزار و چهار صد سال است که گریبان ملت ما را رها نمیکند. در روزگار ما استعمارگران به کمک آخوندها و مردمان نادان هر روز به ترفندی ما را با این خرافات میفریبند و همواره مردمان میهن ما را از آگاهی و پیشرفت باز میدارند. هر کجا که میخواهیم سخنی بگوییم تا به بگوش هم میهن مان فرو برود باید گواه بیاوریم که سر دشمنی با باورهای دینی آنان را نداریم. خسرو گلسرخی در بیدادگاه شاه بین اسلام و مارکسیسم سرگردان است. او برای دفاع از درست بودن راه خویش سخن خود را چنین آغاز میکند:
این استعمار
این جامه سیاه معلق را
چگونه پیوندیست
با سرزمین من؟
او سپس برای فرار از تیر تکفیر تودههای ناآگاه خود را مارکسیت لنینیست و پیرو اسلام مینامد. این جامهی سیاه استعمار و دین اسلام است که او را بین دانش و دینی که ریشه در خرافات و نادانی دارد معلق و سرگردان کرده است.
دکتر مصدق در بیدادگاه نظامی حکومت دیکتاتوری شاه در هفتم آذر ماه ۱۳۳۲، اشهد خود را گفت. او با گفتارهای استوار و درست خود نشان داد که آن دادگاه نظامی نمایشی و بی پایه است. دادگاهی فرمایشی که پس از یک کودتای نظامی انگلیسی - آمریکایی برپاشده بود و به فرمان بیگانگان نخست وزیر قانونی کشور را در دادگاه نظامی به محاکمه کشیده بود. دکتر مصدق در سرتاسر محاکمه، آن بیدادگاه، رییس، دادستان و ارتش حکومت را به مسخره گرفت. برابر قانون اساسی ایران، شاه حق دخالت در کارهای اجرایی کشور را نداشت. شاه هرچه کرده به فرمان اربابان خارجیاش و با زور سرنیزه و کشتار بوده است. او همراه با آخوندها دشمن آگاهی و بیداری مردمان کشور ما بود. دکتر مصدق در آن دادگاه با مدرک نشان داد که دادستان خودش در نامهای نوشته است که صلاحیت قضایی ندارد. همانگونه که خامنهای خودش گفته است صلاحیت رهبری ندارد. این که دکتر مصدق در دادگاه اشهد خود را گفته است دلائل بسیاری دارد. نخست آن که به نظامیهای ترسو و بادکنکی شاه بفهماند که او از مرگ نمیهراسد یعنی پیشاپیش، بالاترین حکم ممکن آن دادگاه را که مرگ باشد بی اثر کرد. دوم آن که به مردمی که استعداد آن را داشتند که عکس خمینی را در ماه ببینند درس ایران دوستی بدهد. دکتر مصدق در آن دادگاه میگوید من از همه چیزم میگذرم چون «... وطنم را در جلو چشمم دارم.» (جلیل بزرگمهر، مصدق در محکمه نظامی، تهران انتشارات نیلوفر ۱۳۶۹ صفحه ۴۱۳) *. سوم آن که اگر اعدامش کنند بهانهای باشد برای همان مردمی که خود را مسلمان میدانند تا در برابر حکم دادگاه نظامی اعتراض کنند. و...
برای آن که خوانندگان بدانند که من هم مانند آنها یک روز بچه مسلمان بودم در اینجا گواه میآورم که نام خانوادگی من تقوی بیات است و در سرتاسر ایران و کشورهای همسایه، بیاتها مسلمان و شیعه بودهاند و هستند. نام پدرم شکرالله و نام پدر بزرگم عبدالله و پدر عبدالله که یک خان معمولی میهن دوست بوده تقی نام داشته و نام خانوادگی تقوی بیات از آنجا سرچشمه گرفته است. شما و من هم مانند ٪۹۹ از ایرانیان تنها به نام و برابر آمار مسلمان هستیم. شمار بسیار بزرگی از ایرانیان کتاب آسمانی خود قرآن را نمیتوانند بخوانند چون عربی است. آن هایی هم که میخوانند چیزی از آن در نمییابند و تنها برای ثواب و مزد آخرت آن را طوطی وار میخوانند.
من برگردان فارسی قرآن را خواندهام و هنگام خواندن بسیار شگفت زده شدم که چگونه یک میلیارد و هشت میلیون مسلمان در جهان در سدهی بیست و یکم میلادی، باور داشته باشند که میتوانند برابر حکم قرآن همنوعان خود را به دار بکشند، دست و پایشان را ببرند و یا اموال آنان را غارت کنند، زن و بچهی آنان را اسیر و بردهی خود سازند؟ تنها مردمان نادان، خرافاتی و پریشان روان میتوانند با بمب خودشان و صدها انسان دیگر را بکشند. شاید هم به دستوراتی عمل میکنند، مانند آنچه که در آیه ۳۳ سوره مائده آمده است:
إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ...
«همانا کیفر آنان که با خدا و رسول به جنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نباشد که آنها را به قتل رسانده، یا به دار کشند و یا دست و پایشان به خلاف یکدیگر بِبُرند و یا به نفی و تبعید از سرزمین (صالحان) دور کنند. این ذلت و خواری عذاب دنیوی آنهاست و اما در آخرت به عذابی بزرگ معذّب خواهند بود.»
آنان که در زمین فساد میکنند یا آنان که خدا و رسول را باور ندارند چندین میلیارد هستند، آیا میشود همهی آنان را به دار کشید؟ در قرآن آیات فراوانی هست که بر مسلمانان و پیروان اسلام حکم میکند که کفار را بکشید. در ایران حکومت اسلامی هزاران جوان میهن دوست و با استعداد را که سرمایهی کشور بودند به نام محارب با خدا اعدام کرد. به دختران کم سن و جوان و زنان در ایران به حکم آیههای قرآن تجاوز و آنان را تیرباران کردند. مردمان متعصب و بی سواد و کسانی که قرآن را نخواندهاند و به معنای آن نیاندیشیدهاند چشم و گوش بسته خود را مسلمان میدانند، هر جنایتی را به نام اسلام انجام میدهند. بارها آخوندها گفتهاند و هنوز هم میگویند که:
وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ کِتَابَ اللَّهِ... آیه ۲۴ سوره نساء
ترجمه خرمشاهی: «و [همچنین] زنان شوهردار، مگر ملک یمین [کنیز]تان، این فریضه الهى است که بر شما مقرر گردیده است، و فراتر از اینان بر شما حلال گردیده است که با صرف اموال خویش، پاکدامنانه و نه پلیدکارانه، آن را به دست آورید، و آنانکه [به صورت متعه] از آنان برخوردار شوید، باید مهرهایشان را که بر عهده شما مقرر است، بپردازید، و در آنچه پس از تعیین [در مدت یا مهر تغییر دهید یا] به توافق رسید، گناهى بر شما نیست، که خداوند داناى فرزانه است.».
آخوندها و مقلدان آنان که کورکورانه به دروغها و سخنان پوچ آنها باور دارند کشور ما را در این چهل و چند سال ویران کردهاند. خمینی با زبانی عوامانه، معنای واژههای روزانه را هم وارنه و بی معنا به مردمان ما الغاء میکرده است. او میگفت احکام صدر اسلام مترقی است. چگونه احکام کهنهی ۱۴۴۳ سال پیش میتواند مترقی باشد، او به دستور اربابانش معنای مترقی را هم وارونه جلوه میداد. کهنه را مترقی میخواند، ترقی و پیشرفت با کهنه پرستی نمیتواند یکی باشد. او به دستور بیگانگان با همین حرفها مردمان کشور ما را فریب داد و امروز پس از ویرانی کشور، جنگ و کشتارهای فراوان، گرانی و فساد، هر روز آنان که خمینی را رهبر و امام مینامیدند، در خیابانها فریاد میکشند: «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه، تمومه ماجرا» و پشیمانی خود را از اسلام و مسلمانی ابراز میکنند.
خمینی گفت: «... نه، ما میخواهیم تمام قواعد اسلامی همان طور که در صدر اسلام بوده است در ایران تحقق پیدا بکند و ما ارائه بدهیم به دنیا که اسلام این است؛ اسلامِ مترقی این است؛ احکامِ مترقی اسلام این است.» (صحیفه امام جلد ۹ صفحه ۵۰) عوام چون معنای اسلام مترقی را نمیدانستند و نمیدانستند که قواعد اسلامی صدر اسلام همان کشتار و دست و پا بریدن و برده داری است، به دنبال آن دجال به سوی سیاهی و نابودی رفتند.
عمهای داشتم که هر ماه رمضان سی جزء قرآن را میخواند اما معنای آن را نمیدانست. عموی من مسلمان معتقدی بود به مکه هم رفته بود و لقب حاجی را هم یدک میکشید، قرآن هم میخواند اما من از او تفسیر یا تعبیری از قرآن نشنیدم. یکی از پسران عمویم مجید نام داشت. در خانه هر وقت ما میخواستیم به شوخی قسم بخوریم، به قرآن مجید اینا، قسم میخوردیم. مسلمانی ما ایرانیان بیشتر در گزارشهای آماری دیده میشود.
بانویی را میشناختم که میگفت؛ در ده که بودیم ملا باجی میگفت دخترها و زن هایی که خواندن و نوشتن یاد بگیرند در آن دنیا به بهشت نخواهند رفت. هنگامی که به او میگفتم این حرف هادروغ است میگفت به قول ملاباجی؛ «اگر قیامت دروغه و اگر شب و روز دروغه، این حرفها هم دروغه». دختر این خانم که درس خوانده و دانشگاه رفته بود هم هرگز از باورهای دوران کودکیاش و اندیشههای خرافی ملا باجی رهایی پیدا نکرد. استعمار پانصد سال است که زنان کشور ما را در تاریکی، نادانی و واپس ماندگی نگه داشته است. همکاری داشتم در دانشگاه که رییس یک گروه دانشگاهی و خیلی هم متعصب بود و در زمان دیکتاتوری شاه، زنش را که چادری نبود وادار کرده بود که چادر به سر کند. این همکار دانشگاهی و مسلمان ما قرآن را نخوانده بود و نمیدانست که در قرآن چه چیزهایی نوشته شده است. وقتی برای او از قرآن نقل میکردم باور نمیکرد و چندین بار ناچار شدم شماره آیه و سوره را به او بدهم و از او خواهش کنم برود در قرآن آنها را جستجو کند.
اما همهی کسانی که قرآن را خواندهاند و میخوانند و دربارهی آن به ژرف اندیشی پرداختهاند، کورکورانه آن را نمیپذیرند. یکی از نزدیکان ما که قرآن را خوب خوانده بود و بیشتر آیههای آن را از بر میدانست به من میگفت که ما را فریب دادهاند. آیههای قرآن جهان شمول نیست و آن را برای فهم مردمان قراء اطراف مکه و مدینه نوشتهاند. او آیه هایی مانند آیه ۹۲ از سوره انعام آیه ۱۲۰ سورهی توبه آیه ۷ از سوره شُورَىٰ (شورا) و بسیاری دیگر از آیههای قرآن را گواه میآورد که این کتاب به زبان عربی و تنها برای فهم مردمان اطراف مکه و مدینه نوشته شده است. او میگفت اگر این کتاب از سوی خدایی که به همهی امور جهان آگاهی دارد نوشته شده بود (آیه ۳۸ سوره فاطر؛ خداوند از غیب آسمانها و زمین آگاه است و آنچه را که درون دل هاست میداند!!! و یا، الله اعلم به حقایق الامور و...) میباید چنین خدایی از این پیشرفتهای علمی و اکتشافاتی که ما امروز به آنها دست یافتهایم هم چیزی میگفت.
کسی نمیدانداین قرآنی که در دست مردم است آیا قرآن محمد است؟ یا قرآن عثمان و یا قرآنی است که حافظان قرآن آن را به میل و سلیقهی خود نوشتهاند؟ و یا آیا همهی قرآنهای مسلمانها در جهان یکی است یا نه؟ چرا قرآن و تفسیر آیت الله برقعهای را حکومت اسلامی به دستور خمینی خمیر کرد و دیگر چراها؟ من در اینجا به آنها نمیپردازم تنها از حافظ کمک میگیرم که میگوید:
«گر مسلمانی از این است که حافظ دارد آه اگر از پی امروز بود فردایی» (حافظ خانلری غزل ۴۸۱)
او در این بیت با ناباوری، فردای قیامت را با "اگر" و رندانه زیر پرسش میبرد. به یاد بیاوریم که او قرآن را بهتر از هر مسلمانی میدانسته و شاید در جهان کمتر مسلمانی قرآن را با چارده روایت از بر میدانسته است. چارده روایت را هم چهارده و هم چهل روایت، میتوان خواند. حافظ بارها بهشت، مسلمانی، شیر و شهد و وعدههای فردای قرآن را به طنز میگیرد و رد میکند. او دل خونینی از شیخ، فقیه، مفتی، زاهد، منبر و مسجد و نادانی باورمندان به قرآن خدا دارد. او میگویدای کسی که به دل خونین حافظ چنگ انداختهای مگر تو نمیدانی که من در سینهام قرآن را از بر دارم؟ پس با من ستیز مکن و بیشتر از این دل مرا خونین نکن:
ای چنگ فرو برده به خون دل حافظ فکرت مگر از غیرت قرآن خدا نیست؟» (غزل ۶۹ دیوان حافظ قزوینی غنی)
یک بار دیگر واژهی "ور" یعنی "و اگر" را همانگونه رندانه در برابر از بر دانستن قرآن به کار میبرد. او فریاد رس دیگری را میشناخته که هنوز هم مصداق دارد و آن عشق است، عشق به آدمی، او میگوید: "عشقت رسد به فریاد " نه آن قرآنی که من از بر دارم!
«عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت» (خانلری غزل ۹۳)
منوچهر تقوی بیات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* «... قبل از اینکه به جواب تیمسار محترم مبادرت کنم باید عرض کنم: اشهد ان لا اله... یعنی آنجایی که حق در کار باشد، با هر قوهای مخالفت میکنم؛ از همه چیزم میگذرم. نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر دارم؛ هیچ چیز ندارم مگر وطنم را در جلو چشمم دارم. [در این موقع مصدق به گریه افتاد] رسول اکرم فرمودهاست: «قُم فَاستَقِم» ــ بایست و مقاومت کن. البته نفرمودهاست: «بدون مطالعه مقاومت کن. وقتی دیدی موضوعی بحق است بایست و مقاومت کن.» حالا من پیروی از مولای خودم را که در یک عمر کرده میکنم؛ و تا نفس دارم، دنبال عقیده صحیح خود هستم...[۲۰۴]
سه بیشرمی باور نکردنی در سه سطح، احد قربانی هناری