۱
خامنهای در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه در ۷ تیرماه ۱۴۰۱ با بیشرمی باورنکردنی گفت:
علت سربلندی و پیروزی حیرتآور ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی در برابر حوادث بزرگ و تلخ سال ۱۳۶۰، ایستادگی و تلاش و نهراسیدن از دشمنان بود و این سنت الهی در همه دورانها قابل تکرار است و باید بدانیم خداوند سال ۱۴۰۱ همان خداوند سال ۱۳۶۰ است.
معنی این اظهارت این است، تظاهرات گسترده مردم خواب دیکتاتور را آشفته کرده است. مردم معترض دشمن هستند. آنها مثل ۱۳۶۰ به تظاهرات آرام میلیونی شلیک میکنند. جوانان و نوجوانان را به جوخههای اعدام میسپارند.
۲
حسین طیبیفر، جانشین نماینده خامنهای در سپاه پاسداران در ۱۱ تیرماه ۱۴۰۱ بیشرمانه گفت که سپاه «باید دست روی ماشه» داشته باشد:
باید نیروهایی تربیت پیدا کنند تا بدون ترس و واهمه دست روی ماشه داشته باشند تا از دستاوردهای انقلاب اسلامی و مبانی ارزشی و اعتقادی دفاع کنند.
معنی این اظهارت این است، رژیم میخواهد جلادان بیاحساس و بیوجدانی تربیت کند تا از انقلابی که نه دستاوردی دارد و نه هیچ مبانی ارزشمند در مقابل مردم آزاده ایران که در آخرین انتخابات به این رژیم نه گفتند ودر خیابانها با همبستگی خواستار گذر از این رژیم شدند، بدون عذاب وجدان شلیک کنند.
روی دیگر سکه این است که انسانهای آزاده و شریفی در ارتش و سپاه نمیخواهند در کشتار برادران و خواهران خود شرکت کنند و "ترس و واهمه" دارند.
۳
آخوندی متحجر محمد مهدی فاطمی صدر با بیشرمی که فقط از یک آخوند مفتخور که تمام عمرش روی سفره مردم نشسته است، در توییتی نوشت:
این دخترهای مستفرنگ کف خیابان و کافه را چه طور میتوان ملتزم و محجب کرد؟ همآن طور که پدران گبرشان را کف دشت و مزرعه مسلمان کردیم...
برای معنی این حرف باید یک نقل قول تاریخی کنم. در «تاریخ زینالاخبار» نوشته ابوسعید گردیزی (نوشته شده در سال ۴۲۸ هـ.خ.) می خوانیم:
پس سلیمان بن عبدالملک [هفتمین خلیفه اموى]، خراسان یزید بن مهلب را داد، دیگر باره و یزید پسر خویش مخلد را به خلیفتی خویش به خراسان فرستاد و یزید خود بر اثر او بیامد، هم اندر سنهی سبع و تسعین [۶۷] و وکیع بن ابیسود را بگرفت و کارداران قتیبه بن مسلم را شکنجههای بسیار کرد و خواستههای ایشان بستد و مال بسیار از آن روی جمع کرد و از مرو سوی گرگان رفت، اندر سنهی ثمان و تسعین از راه نسا، از جانب دژآهنین و گرگان بگشاد و چون بازگشت، گرگانیان دیگر مرتد شدند. پس یزید بن المهلب دیگر باره لشکر بساخت و به گرگان رفت. مردمان گرگان اندر کوه گریختند و یزید از پس ایشان اندر کوه شد و دوازده هزار مرد از ایشان بکشت و سوگند خورد که تا به خون گرگانیان آسیاب نگرداند و آرد نکند بدان آسیاب و از آن نان نپزد و بدان نان چاشت نکند، از آنجا نرود. و چون مردم همی کشتند و خونهایشان همی بفسرد [دلمه میشد] و از جا نمی رفت. پس یزید را گفتند، بفرمود تا آب افکندند و آسیاب بگشت و آرد کردند و از آن آرد نان پختند تا او بخورد و سوگند خویش راست کرد و شش هزار برده از گرگانیان بگرفت و همه را به بندگی بفروختند و فتحنامه نوشت سوی سلیمان بن عبدالملک بفتح گرگان و گفت: "این ولایت را از گاه شاپور ذوالاکتاف کس نگشاد و کسری پسر هرمز و عمر بن الخطاب و هر کس قصد کردند بر همه بسته بود، کس را دست بدین ولایت نرسید و اکنون امیرالمؤمنین را گشاده گشت." (زین الاخبار، تصحیح عبدالحی حبیبی، ص ۲۵۱)
این نمونهای از برخورد رحمانی مسلمانان با پدران و ماداران ما بود. حال آخوند متحجر ما را به آن روز تهدید میکند. معنی این حرف آخوند حرف دل بسیاری از روحانیون در قدرت است این است که آنها خود میدانند هیچ پایگاه و مشروعیتی ندارند. جوانان و نوجوانانی که در مدارس حکومت اسلامی تربیت شدهاند پیشگامان پرافتخار جبهه مبارز برای سرنگونی رژیم هستند و با برداشتن حجاب اجباری و شادی، رقص و پایکوبی جوانانه لرزه بر پایههای رژیم خونخوار و متحجر افکندند و آنها را به چنین تهدیدهای بیشرمانه و زبونانه واداشتند.
مردم غیور ایران، این اظهارات نشان میدهد، مبارزه شما پایههای رژیم را لرزاند. روحانیون که ایران را ویران کردهاند، برای حفظ قدرتشان بر این ویرانه، خود را برای سرکوبی خونین آماده میکنند. به این خونآشامها، فرزندان عمر، حجاج، یزید و خالد بن ولید، فرصت بیشتر ندهید. بیش از پیش در سازمانهای خود متشکل شوید، در یک اتحاد ملی و سراسری، در یک اتحاد سیاسی، صنفی و مدنی، دست روحانیون را از قدرت کوتاه و ایرانی آزاد، دموکراتیک، سکولار، آباد، مرفه با شهروندان صلحجو و با عزت و احترام بسازید.
احد قربانی هناری