مقالهای تحت عنوان " آیا ایران به این واقعیت پی برده است که جام زهر تلخ نیست؟ " از حسن المصطفی پژوهشگر سیاسی عربستان سعودی در تاریخ دوم مرداد ماه ۱۴۰۱ برابر با ۲۴ ژوئیه در ایندیپندنت فارسی منتشر شده که خبرنامه گویا هم آن را بازنشر کرده است. احتمالا این مقاله آنهم تحت این عنوان بخاطر آن نوشته و منتشر شده است که بزودی ایران و عربستان سعودی مذاکرات مستقیم و علنی خود را در عراق از سر گرفته و گام هایی برای برداشتن موانع گذشته و موجود از سر راه روابط دیپلماتیک فی مابین بر میدارند. تحلیل و نتیجه گیری نویسنده مقاله در رابطه با جنگ ایران و عراق و بحرانهای منطقهای حاصل از آن در دهه ۸۰ میلادی قابل قبول است، از طرفی تاکید ایشان بر اتخاذ سیاست گفتگو و مذاکره و حسن نیت برای تعمیق روابط ایران با کشورهای عربی هم قابل ستایش است. اما یک نقد جدی در متن این مقاله بر ایشان وارد است و آن هم نقشی است که وی به آقای هاشمی رفسنجانی در خاتمه جنگ ایران و عراق داده است، تعریف و تاکید او بر نقش رفسنجانی برای خاتمه جنگ، نشان از عدم آگاهی و شناخت او از مناسبات سیاسی و پنهان در درون حاکمیت جمهوری اسلامی در دهه ۸۰ میلادی است. از آنجا که این بنده در دوران جنگ مسئول اداره کل عراق در حوزه امنیت خارجی بودم و طبعا تا حدی در جریان مناسبات و اطلاعات آشکار و پنهان آنچه که در دوران جنگ اتفاق میافتاد قرار داشتم و قاعدتا نظرات و سیاستهای اجرائی فرماندهان و مسئولانی که درگیر جنگ ایران و عراق بودند را میدانم توجه خوانندگان گرامی را به دو نکته در نقد مقاله حسن المصطفی جلب میکنم:
۱- تا آنجا که من اطلاع دارم شماره قطعنامه معروفی که منجر به خاتمه جنگ و پذیرش آن از سوی رهبران ایران و عراق شد ۵۹۸ بود که به اشتباه در مقاله به کرات ۵۸۹ نوشته شده است. احتمالا شاید در ترجمه چنین خطائی صورت گرفته باشد. به هرحال آخرین قطعنامه سازمان ملل ۵۹۸ بوده است.
۲- نویسنده در این مقاله آقای هاشمی رفسنجانی را در آن زمان به صفاتی چون " فراست، واقع گرایی و وفاداری " ستوده است و تاکید میکند که این یار وفادار آقای خمینی بود که به تنهایی نقش موثری در پایان دادن جنگ ایفا کرده است!! (یعنی قبولاندن پذیرش قطعنامه به آقای خمینی) تصور میکنم که نویسنده این مقاله یعنی آقای حسن المصطفی متولد سالهای دهه هشتاد میلادی باشد و این نظریه را از لابلای اسناد و مدارک سالهای ۹۰ میلادی در رابطه با آقای هاشمی بدست آورده باشد که در آن سالها رفسنجانی به خاطر داشتن پست ریاست جمهوری تلاش وافری در نزدیکی ایران و عربستان به کار برد تا سیاست تنش زدایی منطقهای و جهانی را به نام خود ثبت و ضبط نماید!. تا آنجا که بنده به یاد میآورم در سال ۸۵ میلادی آقای تورگوت اوزال نخست وزیرو بعدها رئیس جمهور فقید ترکیه برای پادرمیانی به ایران آمد و در میان شخصیتهای سیاسی، رفسنجانی یکی از آنها بود که سفر تورگوت اوزال را جدی نگرفت، درست بعد از این سفر بود که تعدادی از کارشناسان سیاسی و اطلاعاتی و نظامی در حوزه مسائل عراق که بنده هم جزئی از آنها بودم، گزارشی به مسئولین کشور ارائه دادیم که با توجه به عدم کسب پیروزی در جبهههای جنگ از سال ۸۳ میلادی یعنی بعد از عملیات رمضان که متاسفانه بعد از هر پیروزی یک شکستی به ما تحمیل میشد رسما پیشنهاد بررسی پایان جنگ به مسئولین ارائه شد و نکته جالب اینکه وقتی فرماندهان نظامی این گزارش را به آقای خامنهای که در آن زمان رئیس جمهور بود بطور حضوری ارائه میدادند ایشان قبل از پایان گزارش میگوید: چرا این گزارش را به من میدهید، این من نیستم که میجنگم بلکه آقای رفسنجانی است که میجنگد گزارش را به ایشان بدهید" و در ادامه جنگ این رفسنجانی بود که با همدستی برخی از فرماندهان سپاه و در راس انها محسن رضایی عملا بر طبل جنگ میکوفت تا شعار آقای خمینی مبنی بر " راه قدس از کربلا میگذرد" را جامه عمل بپوشاند!! اگر بخواهم انصاف را در این نوشته رعایت کنم، تنها کسی که تمام قد و بطور جدی به گزارش کارشناسان جنگ اهمیت داده و با ادامه جنگ با آن شرایط مخالفت میکرد آقای منتظری بود که به تدریج نظراتش در ذهن آقای خمینی موثر افتاد. در پایان این نوشتار یادآوری میکنم که آقای رفسنجانی جزو سیاستمدارانی در درون حاکمیت بود که جنگ را به نفع حکومت برای حذف تمام مخالفان حکومت و البته مخالفان خود در درون جناحها میدانست که به خیال او مانعی برای قدرت بلامنازع وی بعد از آقای خمینی بودند که شرح و تفصیل آن در این مقال نمیگنجد.
داوود نمینی