Thursday, Aug 4, 2022

صفحه نخست » آیا حسین بن علی بر حق بود؟ علیرضا موثق

Hossein.jpg۱) دکتر عبدالکریم سروش در یک فایل صوتی، نقدی را به دکتر شریعتی و ساده‌سازی ایدئولوژیک توسط مشارالیه وارد می‌کند و نقل به مضمون می‌گوید که زندگی ما «آدمیان متوسط» و «قهرمان‌های کوچک»، در عالم واقع، بسی پیچیده و طیفی‌ست و «صفر و صدی» و «سیاه و سفید» و «باینری» نیست و لذا ما یک واقعهٔ استثنائی و آمیخته با اسطوره و اغراق و یک تیپ ایده‌آل چون «کربلای حسینی» را نمی‌توانیم به زندگیِ روزمرهٔ خویش تعمیم دهیم و اینطور نیست که در جامعهٔ واقعی و امروزی، از بام تا شام با حسین و شمر مواجه باشیم؛ هر چند می‌بایست نیم‌نگاهی عبرت‌آمیز به واقعه کربلا داشته باشیم (ا۱).
در مقابل، دکتر حسن محدثی با این استدلال که ما نه تنها هر روز، بلکه هر لحظه در «دو راهی‌های زندگی» با «انتخاب‌هایی» مواجه هستیم، مدعای دکتر سروش را نقد می‌کند؛ انتخاب‌هایی مثل «مبارزه یا عدم مبارزه» با ظلم و فساد و یا «مشارکت یا عدم مشارکت» در ظلم و فساد و امثالهم (۲).

۲) در اینجا می‌خواهم در اصل قضیهٔ «حق بودن حسین بن علی» و در پیش‌فرض‌های شیعیان؛ از جمله در پیش‌فرض‌های دکتر علی شریعتی مناقشه کنم و از آنها در قالب چند پرسش، پاسخ و تأمل بطلبم. منتها در مقدمه اشاره کنم که «حق بودن» را در مانحن‌فیه، در خصوص حوزهٔ ارزش‌ها و امور ناظر به «باید و نباید»، به معنی «مطابقت با عدل زمانه» و «باطل بودن» را به معنی «مطابقت با ظلم زمانه» و نیز حقیقت را در حوزهٔ واقعیت‌ها و امور ناظر به «هست و نیست»، به معنی «مطابقت گزاره با واقع» تلقی می‌کنم و این گمان را مفروض می‌گیرم که در موضوع مذکور با مخاطب‌ام، توافق دارم. با این وصف:
اولاً) حسین بن علی، دقیقاً در کدام گفتار و کردار، «حق» بوده‌است؟ یعنی آیا تمام گفتارها و کردارهایش، «حق» بوده‌است؟ به عبارت دیگر آیا ایشان در تمام حوزه‌ها و در تمام آنات زندگی‌اش، اعم از حوزهٔ فردی و اجتماعی و دینی و فلسفی و علمی و سیاسی، حق بوده‌است؟ آنهم حقیقتی فراتاریخی و بدون لحاظ سیاق و کانتکست؟ یعنی در «هر زمینه‌ای»، الگویی برای تمام زمان‌ها و مکان‌ها بوده‌است؟ «مورد به مورد، چرا؟».
ثانیاً) در خصوص واقعهٔ کربلا به عنوان یک مصداق در زندگی حسین بن علی، می‌دانیم که یزید، مطابق ساز و کار و مقتضیات عرفی در زمانه و زمینهٔ تاریخیِ خودش و در آن بافت قبیله‌ای، حکومتی مشروع داشته است و عموم جامعه به اقتفای بزرگان قوم، با او بیعت کرده بودند. برای مثال و جهت وضوح بخشیدن به مراد و عینی‌تر شدن بحث، در اوایل انقلاب، اکثریت قاطع مردم، به هر دلیل، یا به خاطر جهل و جوگیری و خرافات مذهبی و یا از روی دلایل محققانه و سنجیده، به حکومت روح الله خمینی رأی دادند؛ حال، به چه دلیل، اقلیتی چون مجاهدین خلق یا چریک‌های فدایی اقلیت، حق داشتند که به اقتفای حسین بن علی، قیام کنند؟ (چه مسلحانه و چه غیر مسلحانه).
ثالثاً) فرض کنیم که در زمان و مکانی مشخص، از منظر «روش استیفای حق یا روش اصابت به حق» یا «روش نیل از وضع موجود نامطلوب به وضع مطلوب ناموجود»، ما در یک دو راهی باینری، مجبور به انتخاب می‌شویم. حال، چرا روش و انتخاب حسین بن علی در واقعهٔ کربلا درست بوده‌است؟ برای مثال، چه اشکالی داشت که ایشان به شکل تاکتیکی، با یزید بیعت می‌کرد و «جان و یا آزادی» خویش و زن و بچه و یاران معدودش را در آن صحنه به خطر قطعی نمی‌انداخت و از مجرای دیگری به مبارزهٔ سیاسی و یا اساساً به جای امر سیاسی، به کار فرهنگی می‌پرداخت؟ و از این طریق به جامعه خیر می‌رساند و در سیاست از این مجرا تأثیر می‌گذاشت؟
نقل است که گالیله، به جای پا فشاری بر حقیقت و اصطلاحاً «قیصربازی»، در دادگاه انگیزاسیون، با مسامحه حرف خود را پس گرفت و از گفتهٔ خویش، توبه کرد تا «جان و آزادی‌اش» را از خطر گیوتین و زندان برهاند. بعد، شخصی به او خرده گرفت و متلک انداخت و گفت: «بدبخت مردمی که تو قهرمان‌اش هستی» و او هم در پاسخ گفت: «بدبخت مردمی که نیاز به قهرمان دارد».
رابعاً) آیا دغدغه و انگیزهٔ حسین بن علی، صرفاً دفاع از حقوق و مصلحت مردم و دفاع از خیر و عدالت و اخلاق بوده‌است؟ آیا قیام ایشان، تنها «دلیل» داشته، و محصول «علت و دلیل‌تراشی» یا متأثر از آن نبوده‌است؟ آیا «ارادهٔ قدرت»، نقشی در آن قیام نداشته‌است؟ آیا این مدعا که حکومت از ابتدا حق علی بن ابی طالب بوده یا به طور کلی؛ جنگ قدرت در آن بافت قبیله‌ای و فرهنگی، نقشی در قیام حسین بن علی نداشته‌است؟ آیا سنخ روانشناختی حسین بن علی، نقشی در قیام او نداشته‌است؟ به عبارتی، اگر سنخ روانشناختی ایشان، شبیه به حسن بن علی (برادرش) و یا محمد بن عبدالله (جدش) بود؛ یعنی اگر نرم‌خوتر و میانه‌روتر و متعادل‌تر بود، آیا امکان نداشت که وارد مصالحه و نرمشِ قهرمانانه شود؟ چیزی کمابیش شبیه به صلح حدیبیه و یا بیعت حسن بن علی؟ و اگر چنین کرده بود، آیا الان شیعیان به شکل توجیه‌گرانه و پسینی، در وصف فضیلت و‌ شجاعت و حکمتِ منتسب به این رفتار، سخن نمی‌گفتند؟ ظاهراً شیعیان، «عدل و حق» را با مؤلفه‌های هویت‌بخش و اشخاصِ محبوب و متعلقِ «علاقه و ایمان مذهبی‌شان» می‌سنجند و نه بالعکس.
خامساً) واقعا یزید در ترازوی عرف حاکمان و حکومت‌ها، چقدر ظالم و فاسد بوده‌است؟ اساساً در عرصهٔ «سیاست» (یعنی علم کسب و حفظ قدرت سیاسی و یا علم مدیریت جامعه)، فساد اخلاقیِ سیاستمداران (اگر مسامحتاً داشتن سگ و میمون و خوردن شراب را هم جزء مفاسد اخلاقی تلقی کنیم)، در مقایسه با «داشتنِ دانش و مهارت عملی در تمهید امور جامعه و تولید سود عینی برای جامعه»، چه ارزشی دارد؟ به عبارت دیگر، مقولهٔ سیاست، شبیه به ازدواج نیست و به ما ربطی ندارد که حاکمان برای مثال، به همسرشان خیانت می‌کنند یا هم‌جنس‌گرا هستند؛ فقط و فقط اگر در حوزهٔ مدیریت جامعه و در ایجاد نظم و امنیت و رفاه و عدالت برای جامعه و در مدیریت بهینهٔ منابع اقتصادی جامعه، موفق عمل کنند. آیا مگر «سیاستمدار»، «روشنفکر» یا «معلم اخلاق در خانواده» است و قرار است نقش همهٔ مراجع اجتماعی را ایفا کند؟ چرا از منظر کارکردی و اخلاق نتیجه‌گرا و از منظر فایدهٔ جمعی در حوزهٔ نظم و امنیت و رفاه و عدالت؛ یعنی از منظر سیاسی، حکومتِ «شخصیت موجهی به لحاظ اخلاقی و فردی» چون علی بن ابی طالب (که فوق اش، حسین بن علی به مرتبهٔ ایشان در مملکت‌داری می‌رسید)، بهتر از

ارجاعات:
۱) سخنان دکتر عبدالکریم سروش:
https://t.me/NewHasanMohaddesi/1244

۲) سخنان دکتر حسن محدثی:
https://t.me/NewHasanMohaddesi/1245



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy