چه سور و ساتی در باغ اتابک
چه هلهلهای!
گِرد بریان کردن تمام قد ستارخان
برای شکستن پایش دعوت شد
دربدرکردنش در تهران
تا نایستد با آن دو پا
محکم و استوار
بر خاک وطنی که جانانه دوست میداشت
که لوله میکردند
تا میدان توپخانه
تا قزاق
تا سفیر روس وانگلیس
تا سپردن دست گرگ و روباه
با تمام قوای خود
«در تشیید مبانی حرّیت و استردادِ حقوقِ مغضوبهیِ ملت»
آمادهام جان به کف!
از دستخط آخرش
کنار بالشی که «پا شکسته» اما نه «شکسته عزم»
سر بر آن مینهاد
ستارخان!
نامش تیری
که در گوش ولنگاران میترکید
ستارخان!
اُبهتی
که در کوچهی «لال مانی گرفتگان» گام بر میداشت
ستارخان
ازخانه زرتشت وزیده بود
در کوچههای امیر خیزان
یک به یک باز میکرد دخمههای شهررا
آزاد میشد روح تبریز
مینشستند فوج فوج
به زندگی بازگشتگان
باغ طوطی امروز هم تکرار همان صداست
جامه ذلّت نیست بهرما
در بَر کنیم زربفت آزادگی را
آیا حسین بن علی بر حق بود؟ علیرضا موثق