بیژن صف سری - ویژه خبرنامه گویا
فرزانه ایی می گفت وقتی دل به درد می آید، اشک ناخوانده مهمان می شود، وآنگاه لحظه بیداری است، لحظه فریاد بی پرواست و اکنون گویی رسیده است آن میوه کالی که طعم خوش ازادی دارد و عقربه های زمان بر نشانه ای استوار گردیدند تافریاد اعتراض جان به لب رسیدگان مردم این کهنه دیار، همچون ناقوسی برای ازادی باشد تا آنانکه به غلط می پندارند، با سحر و افیون باورهای به دور ازحقیقت رستگاری، می توان مردم ازاده را در بستر ظلم خواب کرد، بدانند ایرانی بیدار است و میل ازادی دارد
بی تحلیل و نظر کارشناسانه اصحاب سیاست، هم اکنون می توان دریافت که جنبشی فراگیر همه مرزبوم ایران را فرا گرفته کافی است به رغم قطع اینترنت و با همه وسواس عمله سانسور، به اخباری که هر روز ازیک گوشه این اب و خاک به جهان درز پیدا می کند، نگاه کنید، با یک رج به اخبار اعتراضات خواهید دانست که آغاز پایان همه تاریکی ها فرا رسیده است، ظلمتی که طی چهل و چند سال با نام حکومت دین، تاریکی را براسمان مردم این کهنه دیار تحمیل کرده بود و طلوع خورشید ازادی را حرام می خواند.
بی شک یکی از بزرگترین نشانه های زوال امروز نظام جمهوری اسلامی ، بی ارج و قرب شدن رهبری نظام، یعنی شخص آسد علی خامنه ای است. این بی رنگ شدن وجهه رهبری، بیش از انکه نتیجه تلاش دشمنان ایشان ونظام باشد، همتی بود که خود او وهم کسوتانشان(روحانیت) و یاران و طرفداران شان، برای به زوال کشیدن این نظام و ایضا روحانیت داشته اند.
می گویند حاکمی به مردمان تحت سلطه اش می گفت: صادقانه مشکلات خود را بگویید. حسن نامی نزد حاکم رفت و گفت: گندم و شیر که گفتی چه شد؟ مسکن چه شد؟ کار چه شد؟ حاکم گفت: ممنونم که من را آگاه کردی، همه چیز درست می شود. یکسال گذشت بازحاکم به مردم گفت: بیائید صادقانه مشکلتان را بگویید. اما این بارکسی چیزی نگفت، کسی نگفت گندم و شیر چه شد، کار و مسکن چه شد... تنها آنچه در میان مردم زمزمه می شد این پرسش بود که "حسن" چه شد؟ حال حکایت امروز ملت ایران با رهبری نظام است که نه تنها در صدد دلجویی از مادران و پدران داغ دیده چون "مهسا امینی " ها نیست بلکه نمی گوید "حسن" های پرسشگری که در طول چهل و چند سال حاکمیت نظام اسلامی بر این اب و خاک ، همگی یا به اسارت کشیده شدند و یا مفقود و سر به نیست شدند ، کجا هستند؟ ، طرفه آنکه قبه پیشوای دین و رهبریتی که در مقابله با داد خواهی ملت، همواره فرمان کشتار و سرکوب را می دهد، برای همیشه فرو می ریزد و می شکند آنچنانکه در قیام امروز ملت ایران بنا بر آخرین اخبار،شخص رهبری نظام فرمان سرکوب اعتراضات مردم جان به لب رسیده این اب و خاک را به گماشتگان خود در سپاه پاسداران داده است.
سیر نزول روحانیت شیعه در ایران
اگر باور کنیم که واقعه سال 57 بنا به ادعای حاکمان امروز، انقلاب روحانیت بوده، آن گفته معروف از زنده یاد کسروی به یاد مان می اید که می گفت "سر زمین ایران یک دوره زمامداری به روحانیت شیعه بدهکار است چرا که در تمامی تحولات یکصد و پنجاه ساله این سر زمین، روحانیت نقش بسزایی داشته اما همیشه در حسرت هم بستری با عروس عجوزه قدرت بوده است". وعاقبت با وقوع ماجرای 57 که به اشتباه انقلاب نام گرفت ، این آرزوی دیرینه روحانیت تحقق یافت، اما پس از چهل و چند سال اکنون، این دوره تاریخی رو به پایان است چرا که این قشر دین فروش نه تنها در اداره امور کشوری چون ایران عاجز بودند بلکه با ایجاد تزلزل در باور های دینی مردم، دیگر آن شان و جایگاهی که نزد مردم داشتند از دست داده اند و دیگر هرگز چنین فرصتی را بدست نخواهند آورد وبی شک این یعنی بزرگترین شکست در تاریخ روحانیت خواهد بود.
پس از انقلاب رابطه مردم با روحانیت، با توجه به سابقه تاریخی این قشر از جامعه، انتظاراتی که بعنوان یک باور، نسبت به انجام رسالتی که ازاین مردان خداجوی در بین مردم وجود داشت تغییر یافت؛ خاصه که پس از انقلاب روحانیت رسما به سه گروه روحانیت حاکم، روحانیت پویا و روحانیت خاموش تقسیم بندی شد؛ طرفه آنکه در محاوره ها و حتی نوشته ها هم این تقسیم بندی، مصطلح و رایج است.
بی شک چنین تفکیکی که پیش از انقلاب در فرهنگ مردم این آب و خاک وجود نداشته و همه از طلبه گرفته تا مرجع تقلید، روحانیت خوانده می شدند، حاصل عملکرد چهل و چند ساله جامعه روحانیت شیعه در ایران است.اما حتی خود (روحانیت) بعد از واقعه 57 ،نسبت به انتخاب راه روش سیاسی و تلقی که از حکومت دینی داشته ـ اقدام به ایجاد گروه بندی های سیاسی از قبیل روحانیت مبارز، روحانیون خط امام و چندین گروه و دسته جات دیگر کرد و هریک از اعضای شاخص روحانی این گروه ها، در نزد مردم، بیشتر به نام گروه هایی که در آن عضویت دارند شناخته می شوند؛ که این خود نیز می تواند یکی از دلایل وجود رقابت در بین روحانیون برای کسب بیشتر قدرت دانست
حکایت امروز روحانیت در این آب وخاک بی شباهت به حکایت ارسطو، معلم اول نیست، که درباره او گفته اند "انه نبی ضیعوه"، یعنی پیامبری که عاقبت از فریب قدرت ضایع و تباه شد و این گفته بنا بر قول روحانیت شیعه، خود از احادیث نبوی است.
اما با همه جولان ها ی این قشر دین فروش ، امروز اعتراضات گسترده ملت ایران گواه بر بی کفایتی های این قشر و رهبری است که مشروعیت خود را نه از مردم بلکه همچون پیامبران از آسمان می داند؛ پیامبری که بزرگترین اختلاس ها در طول تاریخ این کهنه دیار و چپاول از بیت المال مسلمین زیر سایه حمایت او از دزدان زیر دست خویش صورت گرفته است. حال با چنین اوصافی ازرهبرونظامی که به رغم از دست دادن مشروعیت خود در نزدآحاد ملت ایران و در شرایطی که از نگاه جامعه بین المللی بعنوان برهم زننده نظم جهانی خوانده می شود این سوال جایز است که از رهبری این نظام رو به زوال پرسیده شود : "اقای خامنه ای کی می روید؟ " آیا با وجود تحقق نیافتن هیچ یک از سه اصل پایداری نظام که بارها از زبان خودتان شنیده شد و همواره لق لقه زبانتان است ، ایا وقت آن نیست تا به حکم شرافت انسانی و یا فرامین خدایی که دم از اطاعت او می زنید با برچیدن بساط ظلم خود ازاین سرزمین که همه ساکنانش از درایت نداشته شما و زیر دستانتان به روز سیاه نشسته اند، آنها را به حال خود واگذارید؟ آیا حکما باید با به خاک و خون کشیدن ملت و یا تحمیل جنگی دیگر با بیگانگان، ماموریت خود را در ویران کردن این کهنه دیار تمام کنید؟ آقای خامنه ای باور کنید دوران نسق گیریتان تمام شد،وقت رفتن است، کی می روید؟
آغاز پایان روحانیت