در یادداشتی با عنوان "میان پرده خدمت و خیانت" از قول ماکیاول فهرستی از خدمتکاران و خیانکاران به دولتها و شهریاران را با هدف حفظ و حراست از قدرت شرح دادم. ماکیاول نه با هدف خیرخواهی مردم، بلکه با هدف خیرخواهی دولتها با هر نوع ساختار سیاسی، پیشنهاد میدهد، افراد چاپلوس، مدیحهسرا و موافق دولت، بدترین مشاوران شهریار هستند. آنها همواره اخبار ، گزارشها و تحلیلهایی وفق خوشایند شهریار ارائه میدهند، و از این نظر، شهریاران بهتر است مشاوران خود را از میان افراد مخالف و منتقد برگزیند، تا اخبار، گزارشها و تحلیلهایی برابر با امور واقع به او ارائه دهند، خطرها را به موقع گوشزد کنند، تا مبادا شهریار از اقدام به موقع محروم شود. اضافه کردم، کسانی که به رهبری جمهوری اسلامی گزارش میدهند، همه چیز بر وفق نظام است، تا او بزرگترین خطای استراتژیک زندگی سیاسی خود را مرتکب شود و بگوید: مردم از اول انقلاب بیشتر حامی نظام و انقلاب شدهاند، در حالی که برای یافتن یک موافق با نظام موجود، باید در هر کوی و برزن (در سراسر کشور) روزها بگردید تا یک نفر را بیابید، نه تنها به او خدمت نمیکنند، بلکه بدترین خیانتکاران به شخص خود رهبر هستند. در چهل سال گذشته بارها زنگ خطر در سپهره سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران نواخته شد و هیچ گوش شنوایی نیافت. اکنون پیرو همان یادداشت قصد دارم تا تصویری از جنبش اجتماعی مردمان ایران در روزهای اخیر و در سالهای اخیر را، در مقایسه با انقلاب بهمن ماه 1357 ارائه دهم، تا اگر گوش شنوایی هست، لااقل این یک صدا را که از مهلکترین و بلندترین زنگهای خطر است با نوش جان به گوش بسپارند. هر چند اطمینان دارم که این بار نیز با مدد گرفتن از عقل توجیهگر و با هزار یک حیل، سعی دارند تا از شنیدن این زنگ خطر که در سود آنها نیز هست، خودداری ورزند.
کم نیستند افرادی از دولت و حکمرانان که در انقلاب شرکت داشتند. خوب است حکمرانان جمهوری اسلامی تعدادی از این افراد را که از روز اول، یعنی از اواخر تابستان ۱۳۵۶ در جنگ و گریزهای خیابانی، که نقطه شروع انقلاب بود، دعوت کنند و آنها خاطرات خود را برای کارگزاران نظام شرح بدهند. نگارنده این یادداشت در ایام انقلاب، هم در جنگ و گریزهای شهر اهواز حضور داشت و هم در تهران. از فوت مرحوم مصطفی خمینی، و بعد ماجرای نشست شبهای گوته توسط کانون نویسندگان ایران، و سپس تظاهرات تبریز به خاطر مراسم فوت مصطفی خمینی، که نخستین جرقههای انقلاب بودند، از آن زمان تا قبل از برگزاری راهپیمایی عید فطر در شهریور ماه سال ۱۳۵۷، جامعه شاهد یک رشته تظاهرات انقلابی پراکنده و گسترده در اغلب شهرهای ایران بود. در بسیاری از شهرها هم اتفاق خاصی روی نداد. نگارنده تقریباً در جزئیات این تظاهرات و درگیریها و جنگ و گریزها حضور داشت. اولین باری که در سال ۱۳۵۶ به مناسبت چهلم کشته شدگان تبریز در جمع هموطنان تظاهرات کردیم، تعداد چهل و پنجاه نفر از مسجد حسینه اهواز بیرون آمدیم و به طرف خیابان پهلوی حرکت کردیم. پس از شعارهایی مثل "سلام بر شریعتی و درود بر خمینی"، به طرف سینماها حرکت کردیم و با شکستن شیشههای چند سینما و بانکی که آن حوالی بود، با مداخله چند پاسبان متفرق شدیم. برگزاری چهلم کشته شدگان به یک سنت تبدیل شده بود، چهل روز بعد، اگر اشتباه نکنم این بار به بهانه چهلم کشته شدگان قم و برگزاری مراسم، راهی خیابان شدیم. در اواخر سال ۱۳۵۶ درگیریها و تظاهرات خیابانی به چند شهر کشیده شد. از این زمان به بعد با پخش و انتشار اعلامیههای مرحوم خمینی، روز به روز تظاهرات و درگیریهای خیابانی تشدید میشد. در تمام درگیریهای خیابانی که بعدها در نقاط مختلف هر شهر صورت میگرفت، مجموع افرادی که در تظاهرات و جنگ و گریزهای خیابانی شرکت میکردند، در هر شهر بیش از چند صدنفر و گاه چند ده نفر بیش نمیرسید. در آبان ماه ۱۳۵۷ وقتی از سربازی فرار کردم، برای مخفی شدن به تهران آمدم. در تهران همه روزه در تظاهرات و جنگ و گریزهای خیابانی حضور داشتم. در منطقه نارمک تهران تا مسیر انقلاب، جاهایی بودند که تقریباً محل اجتماع تظاهرکنندگان بود. در این مسیرها تا زمانی که جنگ و گریز وجود داشت، جوانان انقلابی حداکثر در دستههای چند ده نفره با پاسبانها و گاه با سربازانی که از ارتش برای سرکوب و کنترل گسیل میشدند، به جنگ و گریز خیابانی میپرداختند. برداشت قطعی من این بود و هست، تا زمانی که جنگ و گریزهای خیابانی وجود داشت، کل جمعتی که در بعضی از شهرها با پلیس درگیر میشدند، در شهرهای کوچک از چند ده نفر و در شهرهای بزرگ از چند صدنفر تجاوز نمیکرد. در شهر تهران هم اگر بخواهیم با همان چشم انداز به جمعیت نیروهای انقلابی نظر بیاندازیم، در کل شهر شاید جمعیتی بیش از دو و سه هزار و حداکثر پنج هزار نفر نفر نمیشدند. از عید فطر ۱۳۵۷ که فکر کنم نخستین راهپیمایی نیروهای طرفدار انقلاب شروع شد، از آن زمان که تقریباً خطر برطرف شد و سرکوب از دستورالعمل رژیم شاه کنار گذاشته شد، مردمان شهرها در گروههای چند ده هزاری و بعضا چندصدهزار نفری و حداکثر در اربعین ۱۳۵۷ در تهران بیش از یک میلیون و نیم میلیون نفر شرکت کردند. دو نکته با اهمیت در این مقدمه کوتاه وجود دارد:
۱- تا زمانی که تظاهرات در تمام شهرها به صورت جنگ و گریز بود، جمعیت شرکت کننده که عمدتاً جوانان انقلابی بودند و یا دوستانی که تحت تأثیر این جوانان بودند، در بهترین وضعیت در کلان شهر تهران، بیش از ۵ هزار نفر نبودند.
۲- وقتی خطر درگیری و جنگ و گریز از میان رفت تودههای مردم به صفوف انقلابیون پیوستند. هر چند تعداد بسیاری از همین مردمان معمولی که سابقه انقلابی و اپوزسیونی نداشتند، در بعضی از حوادث مثل ماجرای ۱۷ شهریور تهران و یا چهارشنبه سیاه اهوار، کشته شدند (اصطلاح شهید را بکار نمیبرم، چون قصد دارم ارزیابی جابندارانه و ارزشی نداشته باشم).
اما بحث دیگری که اینجا باید به آن پرداخت، حجم مقاومت و سرکوب توسط رژیم شاه در دوران انقلاب بود. در تمام تظاهراتی که اینجانب در لحظه به لحظه انقلاب حضور داشتم، با تعدادی معدودی به اندازه انگشتان دو دست، پاسبانهای "پیزوری" و در بعضی از جاها سربازانی بودند که از گروهانهای مختلف ارتش به خیابان گسیل شده بودند، و اکثریت آنها انگیزه چندانی برای سرکوب نداشتند. چیزی به نام کماندو و لباس شخصی و غیره وجود نداشت. کل نیروهای گارد شاهنشاهی که وظیفه دفاع از شخص شاه را برعهده داشتند، و متشکل از افراد بسیار وفادار بودند، عددی نبودند، و در هیچ شهری برای سرکوب وجود نداشتند. چند تا تیر و طرقه مشقی و گاز اشک آور و باتون، این همه ابزارهای سرکوب رژیم شاه بود.
اما برگردیم به اعتراضات و جنبشهای اجتماعی در ایران، در تمام اعتراضات در بیش از یکصد شهر ایران، جمعیتهای شرکت کننده از صدها نفر در شهرهای کوچک و هزاران نفر در شهرهای بزرگ حضور دارند. اگر بخواهیم حقیقت را آنچنان که هست بازگوییم، توجه شما را به چند نکته جلب میکنم.
۱- در اعتراضات ۱۳۸۸ که از خرداد تا آذرماه ادامه داشت، نگارنده این یادداشت دستکم به خاطر مطالعات خود، در اغلب روزها لحظه به لحظه در خیابان حضور داشت. تخمین اینجانب و بعضی از دوستان و همکارانی که در محدوده خیابان فردوسی تا انقلاب، از جمهوری تا ولیعصر حضور داشتند، جمعیت به چند ده هزار نفر میرسید. در همان زمان وزیر کشور گفت تعداد جمعیت تظاهرکننده در سراسر کشور ۴۱ هزار نفر و روزنامه کیهان نوشت، جمعیت تظاهر کننده در تهران ۶۰۰۰ نفر بیشتر نیستند. هر چند روزنامه کیهان اگر یک تخصص داشته باشد، تخصص در جعل و دروغ است، و سعی کرده جمعیت تظاهرکننده را تا دهها و صدها برابر تخفیف دهد، اما آن روزنامه و وزیر کشور فراموش کردهاند بدانند، جمعیت راهپیماییهایی که در کمال امنیت و آسایش بیرون میآیند، با جمعیتی که در جنگ و گریزهایی خیابانی و مردمی که جان خود را در کف دست گرفتهاند، به دلایل زیر زمین تا آسمان تفاوت دارند:
۲- حکمرانان چنان گوشهای خود را به کری زدهاند، یا پردههای گوش آنان چنان به زنگارهای ایدئولوژک پیله بسته است، که دقت نمیکنند، در حرکت اعتراضی سال ۸۸ حجم نیروهای پلیس که شهر را به کنترل خود در آوردند، و از آن زمان تا کنون هرگاه با جنبش اجتماعی مواجه میشویم، از صدها موتور سوار، از نیروها و یگانهای ویژه ارتش گرفته تا نیروهای سپاه و بسیج، از نیروهای و یژه کماندویی نیروی انتظامی گرفته تا لباس شخصیها، از نحوه و تنوع مسلح شدن آنها، با کلاه کاسکت، بدون کلاه کاسکت، با جلیقه و بدون جلیقه، با لباس شخصی، با باتونهای برقی، با شوکر، با زنجیرهایی که توسط لباس شخصیها حمل میشود، با گاز فلفل (که در یکجا در سال ۸۸ برای پادرمیانی، توی صورت من و همسرم پاشیدند)، از تعداد ماشینهایی که فقط هیبت آنان ترسناک هستند، از دالانهای عریض و طویلی که نیروهای کماندو در مراکز شهر ایجاد میکنند، که گاه برای عبور باید از این دالانها رد شد، همه و همه در اندازهای هستند که بدون خوردن چند قرص آرامش بخش محال است نزدیک تراکم این نیروها شد (که در یک مورد در سال ۸۸ شاهد بودم، چگونه یک دختر خانم وقتی با یک فاصله دور از نیروهای نظامی میخواست به منزل خود که در همان حوالی بود بازگردد، داشت از فرط ترس سکته میکرد). بعد میگوئید چندهزار نفر بیشتر نبودند؟ اصلا این چه هنری است که ادعا شود به تظاهرات خاتمه دادیم و یا چند صدنفر بیشتر نبودند؟ اگر هنر است و میخواهید هنر بیشتر به خرج دهید، خوب است با فانتوم و اف ۱۵ و با تجهیزات زرهی و خمپارهاندازه و تیربارهایی که روی پشت بامها نصب میکنید، شهر را به تصرف در بیاورید و بعد بگوئید، تعداد تظاهرکنندگان و مخالفان نظام چهار نفر بیشتر نبود. لابد آن چهار نفر هم دیوانه بودند. حالا این حجم از کنترل و سرکوب را مقایسه کنید با چند پاسبان پیزوری دوران شاه که برای سرکوب و کنترل تظاهرات راهی خیابانها میشدند.
۳- اکنون برای چندمین روز است که سراسر ایران مردم به بهانه قتل ناجوانمردانه مهسا امینی، علیه نظم موجود قیام کردهاند. قیام آنها درست یا نادرست، حق یا ناحق، دخلی در این تحلیل ندارد. قضاوت را به تعلیق در میآوریم تا اگر نه حکمرانان، بلکه سیستم اطلاعاتی که قاعدتاً باید چشم و گوش نظام باشند و تحلیل درست از اوضاع داشته باشند، این حقیقت را بدانند که: هم تعداد جمعیت و هم کثرت شهرها، و هم میزان شجاعت و نترسی که جوانان به خرج میدهند دهها برابر، و متقابلاً حجم کنترل، سرکوب و ارعاب، صدها برابر بیشتر از دوران انقلاب است. اینکه کشور در آستانه انقلاب است یا خیر، چه موافق انقلاب باشیم و چه مخالف، واقعیت منتظر ذائقه ما نمینشیند. مقایسهها از حقیقت امر گزارش میدهند. به غیر از حجم غیرقابل تصور و غیرقابل قیاس کنترل و سرکوب، حجم و گستردگی جمعیت و بیباکی جوانان و کثرت شهرها، چندین برابر قیام مردم در انقلاب سال ۱۳۵۷ است. برای کسانی که بیش از چهل سال تمام عمر خود را از جوانی و بعضاً نوجوانی در ساختار قدرت سپری کرده و معتاد به قدرت شدهاند، پندار وهم است که گفته شود، "از خدا بترسید و یا به روز قیامت هشدار داد"، که اگر ذرهای به اندازه دانه یک خردل گمان چنین پنداری میرفت، بایدشان میگفت، به همان دلایلی که انقلاب کردید و خود را مشروع برای حکمرانی میدانید، و به صد دلیل ارجح، با این قیام، در مقایسه با آن قیام، مشروعیتی برای ادامه حکمرانی ندارید. اما بهتر است به زبان ماکیاولی بگوییم: هیچیک از قواعد حکمرانی، حتی در فلسفه بقاء قدرت، جز ابزار کنترل و سرکوب بیشتر، باقی نمانده است. به خاطر حفظ خود و پرهیز از گسترش خشونت غیرقابل کنترل در کشور، به هوش باشید که آینده دیر نیست. سوم خرداد ۱۴۰۱