انقلاب سیمرغ ایران را به طبقه و قومیت و جنسیت و زبان و باور یا دین خاصی محدود کردن، محکوم کردن آن به شکست است.
انقلاب سیمرغ ایران، سیمرغ شاهنامه، انقلابی است که نه بر اصل تضاد و دگر باشی یعنی خودی و غیر کردن، که بر اصل یگانگی و یکدلی و توحید ایرانی و عبور از مرزهایی که قدرت، رسم و از آن پاسداری میکند، بنا شده است.
اینگونه شد که سیمرغ ایران با سبکبالی و با نفسی تازه و با پرزدنی، از البرز کوه پر کشید و از تمامی مرزهای ساخته شده توسط قدرت عبور کرد و جداییهای ساخته شده از ایدئولوژیها و باورهای قدرت و زور مدارانه را چون تار عنکبوتی در هم درید و ایرانیان اینگونه متوجه شدند که:
«ما تجزیه شده بودیم خبر نداشتیم، تازه داریم ترکیب میشیم.» (۱)
اصل ثنویت غربی و اثر آن بر فرهنگ ایرانی
اندیشه غربی و فلسفه غربی، در کلیت خود بر اصل ثنویت فلسفه یونانی بنا شده است و بنا بر این بر اساس خودی و غیر خودی کردن یعنی دگر باشی و در نتیجه ایجاد رابطه تضاد قرار گرفت:
- اینگونه است که در رابطه قدرت و تضاد، زن در برابر مرد قرار میگیرد و در موضع فروتر و زن را مسخر مرد میکند.
- اینگونه است که عقل در برابر احساس قرار میگیرد و آخری در موضع فروتر و احساس مسخر عقل میشود.
- اینگونه است که عقل در برابر بدن قرار میگیرد و آخری در موضع فروتر و عقلانیت تجریدی با نفی بدن، انسان را تجزیه میکند.
- اینگونه است که انسان، به نخبه و عوام تقسیم میشود و یکی نقش رهبر به خود میگیرد و یکی نقش پیرو و اینکه بعضی برای رهبری و بعضی برای اطاعت خلق شدهاند. بعضی برای اربابی و بعضی برای رعیتی.
- اینگونه است که انسان در برابر طبیعت قرار میگیرد و طبیعت دشمنی تصور میشود که باید تسخیر و استثمار شود.
- اینگونه است که جامعهای به خود نقش نژاد برتر را میدهد و در پی سلطه و استثمار نژادهای "پست تر" میشود.
- اینگونه است که کار در برابر سرمایه قرار میگیرد و ایدئولوژیهای حاصل از آن هر یک در نفی و محو کردن دیگری حضور خود را میجوید.
- اینگونه است که...
اثر علوم و اندیشه و ایدئولوژیهای حاصل از آن در غرب، که تضاد را ذاتی همه پدیدهها وعامل حرکت و تکامل میشمارد و بنا بر این روابط قدرت را "طبیعی" و اجتناب ناپذیر میپندارد، بخصوص در میان بسیاری از تحصیلکردههای ما که بیشترین نظرات و باورهای خود را مستقیم از دانشگاههای غربی و فلسفه یونان و بدون بررسی آنها از دیدِ اندیشه و فرهنگِ موازنه عدمی سیمرغ ایرانی گرفته و میگیرند، سبب شده است نگاهها و صداهایی انحصار گرایانه بگوش برسد.
- یکی از یک طرف، انقلاب ۱۴۰۱ را منحصرا انقلاب زنانه میداند. (۲)
- دیگری سعی در فروکاستن آن به قومیتی خاص میکند و جنگ بر سر اسم مهسا و ژینا راه میاندازد و
- دیگری آن را به دین و باوری خاص محدود میکند.
در حالیکه اصل اصیل اندیشه و جهان بینی ایرانی مبتنی بر موازنه بر مبنای عدم زور، در ورای تمامی مرز بندیها، انسان را و جوهر ذاتی انسان و حقوق آن را میبیند و پیامش پیام وصل است و نه فصل:
تو برای وصل کردن آمدی/ نی برای فصل کردن آمدی
جنبش انقلاب سیمرغ بر چنین جهان بینی و نوع نگاه یگانه و بر مبنای موازنه عدمی و نفی کاربرد زور است که، جامعه ایران را بر علیهِ، تضاد و تلاشی ناشی از تمرکز و تلاشی و جداییِ ضحاکیان زمان به جنبش در آورده است، تا اینگونه ایران را از استبداد تاریخی و وابستگی به تمرکز و قدرت بازپس گرفته و در استقلال در تصمیم و آزادی ایرانیان و وطن، ایران را از ورطه هلاکت و نابودی نجات بخشند.
سیمرغ به عنوان نماد و بر آیند زندگی هزاران ساله اقوام ایرانی با یکدیگر، نماد اتحاد و یگانگی و دوستی و همکاری است.
سیمرغ به هنگام باز گرداندن زال به سام، سه پر از بال خود را به او میدهد تا در هنگام نیاز آن را آتش بزند.
اولین پر زمانی آتش زده میشود، که زن، به عنوان نماد زایش و زندگی و در هنگام زایش حیات، دچار خطر میشود و اینگونه سیمرغ به یاری زال و زایش نسل پهلوانان مدافع ایران و ایرانی میشتابد و بر خلاف روش معمول، مانند رومیها، که سزارین با مرگ مادر و تضاد و حذف زن، چرا که زن قابل خرج کردن بود همراه میشد، سیمرغ ایران هم نوزاد را نجات میدهد و هم مادر را، چرا که زندگی از زندگی است که زاده میشود و نه از مرگ.
پر دوم نیز زمانی آتش زده میشود که رستم، به عنوان نماد دفاع از استقلال ایران در برابر انیران، در مقابل اسفندیار، نماد تجاوز و تضاد و آتش افروزی انیران، دچار سختی میشود و اینگونه سیمرغ راه شکست دشمن متجاوز و آتش افروز را به رستم نشان میدهد.
پر سوم را حکیم فردوسی، که فیلسوف قدرت و پویایی قدرت و چگونگی مهار و حذف قدرت بود، را در بیرون از شاهنامه و در عمیق ترین دهلیزهای ناخود آگاه ایرانیان قرار میدهد تا هر زمان که حیات ایران و ایرانی به خطر بیافتد، آتش زده شود. با نگاهی دیگر، در واقع، پر سوم همان شاهنامه است که از عمق دهلیزهای روان فرودسی و زمانی که کیان وطن را در از خود بیگانگی در خطر دیده است، برخواسته است.
پر سومی که با سخنان اولین منتخب تاریخ ایران در رویارویی با صدام و آتش افروزان متجاوز همراهش آتش زده شد تا آتش و آتش افروزان را در مقابله یگانه نیروی هوایی ایران مستقر در پایگاه وحدتی به نابودی بکشد.
پر سومی که حال و بار دیگر و در وضعیتی که استبداد تبهکار مذهبی ایران را در وضعیت مرگ و زندگی قرار داده بود، با قتل غریبانه مهسا، دختر ایران، آتش زده شد و جوانان ایرانی در همبستگی روز افزونی با نسل قبل از خود، زندگی را، در مبارزه برای نفی زور و برابری و استقلال و آزادی فردی و جمعی انتخاب کردند.
زندگیای که تولد خود را در میراندن استبداد تاریخیِ مبتنی بر روابط زور و موازنه مثبت میبیند، استبدادی که مادران و پدرانشان، ستون پایه سیاسی آن را در سال ۵۷ ویران کردند، و حال نسل ۴۰۱ مصمم به ویران کردن ستون پایه فرهنگی آن یعنی روحانیت ذوب شده در قدرت شده است، و اینگونه در مرگِ مرگ است، که جنبشهای ۱۳۰ ساله ایرانیان برای رهایی از استبداد تاریخی و رها شدن از آقا بالا سرها، و استقرار جمهوری شهروندان ایران، با نفی روابط سلطه و زور مدارانه راه پیدا میکنند.
ولی سیمرغ ایران، تنها زمانی پیروزی ایرانیان را بر اهریمن استبداد ممکن میکند و آنگاه به آشیانهاش در اوج البرز کوه باز میگردد، که ایرانیان در تمامیت خود از مرزهای ساخته شده قدرت و روابط زور مدارانه، و با تکیه بر روابط برابر و مستقل و آزاد، بطور کامل عبور کرده و با پذیرفتن حق اختلاف و حق اشتراک در دوستی و یاری، ضحاکیانِ بیگانه با یگانگی و برابری و استقلال و آزادیِ حاکم بر ایران را از وطن برانند.
(۱)
این پیام از ایران دست بدست میگردد:
تجزیه؟!!
نمیبینی دیگه پرسپولیسی و استقلال نداریم؟
دهه شصتی و هفتادی و هشتادی نداریم؟
طرفدار پاپ و راک و سنتی نداریم؟
دختر و پسر نداریم؟
ترک و رشتی و کورد و لر و عرب و فارس یا هر جای دیگه نداریم؟
همه ایرانیم، ایران
ما تجزیه شده بودیم، خبر نداشتیم.
تازه داریم ترکیب میشیم.
(۲)
شعار «زن زندگی آزادی» که در کردستان متولد و جنبش انقلابی ایران آن را جهانی کرد، در شعر شروین حاجی پور، مکمل خود را در «مرد، میهن، آبادی» یافت. با وجودی که این مکمل قابل نقد است ولی منشاء ظهور آن به همان فرهنگ سیمرغ ایرانی باز میگردد که نه «فصل» را که «وصل» را هدف قرار میدهد. اتفاقا، اسلاوی ژیژک، فیلسوف معروف چپ متوجه تفاوت فمینیسم غربی با فمیبیسم نشات گرفته در فرهنگ و روان ایران شده بود و در پیامش به ایرانیان از جمله گفت:
«(فمینیسم غربی) از زنان میخواهد روی هویت ویژه خودشان تمرکز کنند. هویتی که اغلب مردان را بیرون میگذارد و حتی علیه آنهاست. در حالیکه در مبارزه شما در ایران، دقیقا همان اعتراض فمینیستی است که از همان اول شامل حال مردان هم میشد.... و.»
https://www.radiozamaneh.com/733268/
روسری در نقش درفش کاویانی، محمد جعفری