Thursday, Oct 20, 2022

صفحه نخست » چرا برلین؟ ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_3.jpgسه روز دیگر بزرگترین همایش ایرانیان در حمایت از خیزش عظیم و تاریخی جوانان و مردم ایران درشهر برلین صورت خواهد گرفت.

اما چرا برلین برای چنین همایش بزرگی انتخاب گردیده است؟

چه رابطه‌ای بین این دعوت تاریخی و این شهر وجود دارد؟

چه رشته‌های عاطفی و تاریخی‌ست که برلین را به این جنبش عظیم جاری در ایران پیوند می‌دهد؟ به خیزش جوانانی که با شعار «زن، زندگی، آزادی» آغاز گردیده است؟

من دلیل این انتخاب از طرف دعوت‌کنندگان را نمی‌دانم اما به‌ درستیِ این انتخاب احسن می‌گویم و به پپیشنهادکننده آن آقای حامد اسماعیلیون، درود می‌فرستم چرا که از نظر من شهر زیبای برلین با رشته‌های زیادی به تاریخ معاصر ایران متصل بوده و بخشی از تاریخ مبارزات ایرانیان را از دیروز تا امروز در خود دارد. رشته‌هایی که تا امروز کشیده می‌شوند.

صدواندی سال از تجمع روشنفکران دوره مشروطیت و روشنفکران بعد آن در سیمای «حلقه برلینی»‌ها می‌گذرد. مجموعه‌ای از تأثیرگذارترین نخبگان سیاسی و فرهنگی دوران پس از مشروطیت در بیداری ایرانیان. از حسن تقی‌زاده تا حسین کاظم‌زاده ایرانشهر. از محمد قزوینی تا محمدعلی جمالزاده. از ارانی تا پورداوود و ده‌ها چهره معروف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی وهنری دیگر.

روشنفکرانی که با عشق به ایران نشریه بیداری‌بخش «کاوه» به سردبیری حسن تقی‌زاده سیاستمدار تجددخواه را منتشر ساختند. «کاوه» معتقد بود که انحطاط ایران در عرصه علمی، فرهنگی و حتی اخلاقی باعث شده است که کشور ما «صد هزار فرسنگ» از ملل متمدن اروپا عقب بماند. نشریه کاوه «سنت» و مظاهر آن را به چالش می‌کشید و با پرسش جدی از سنت، در صدد بود مبانی نظری نوسازی جامعه ایرانی را محقق سازد.

یک قرن و اندی از آن سال‌ها که بخش روشنفکری جامعه، سنت و مظاهر آن را به چالش کشیده بودند می‌گذرد. پرداختن به این صد سال و آنچه بر سر ایران‌زمین گذشت در مجال این نوشته نیست.

تلخ است باوراین‌که هنوز مسئله اصلی این خیزش جوانان جنگ سنت است و مدرنیته. تلخ است اعتراف به این که هنوز بخش بزرگی از جامعه قادربه بریدن ناف خود از مذهب، از سنت، از ایدئولوژی‌هایی که زمان عقب‌ماندن و سکت‌بودن آن‌ها را در عمل نشان داده، نیستند. هنوز نمی‌توانند قبول کنند که این نسل دیدی واقع‌بینانه‌تر به تحولات اجتماعی، تحولات فرهنگی ناشی از تحولات علمی و تکنولوژی دارد. هنوز قادر نیستند دریابند که فاصله این نسل با نسل‌های قبلی خود یک فاصله فرهنگی ناشی از دسترسی نسلی است به داده‌های عصر جدید که ما با آن بیگانه‌ایم.

هنوز قادر نیستند درک کنند که شعار«زن، زندگی، آزادی» شعار حزبی با پرچم‌های ایدئولوژیک طبقاتی نیست. زیبایی این جنبش، این شعار در سنت‌شکنی آن در متلون بودن شرکت‌کنندگان آن است.

قبول احترام به فردیت هر انسان. قبول این‌که هرانسان بر فکر خود و بربدن خود اختیار دارد. قبول این‌که هر کس فقط و فقط صاحب یک رأی است. هیچ ژن برتر، هیچ جایگاه موروثی، هیچ چهره حزبی، مذهبی، قومی و قبیله‌ای صاحب یک رأی بیشتر نیست. قبول این‌که مبارز بودن این یا آن فرد در گذشته ملاک نیست. ملاک نقش و تأثیرگذاری او در جنبش کنونی است.

رشته‌های فکری که سنت‌شکنی و نوآوری و تجددخواهی این نسل را با ویژگی‌های زمانی خود از کسانی که هنوز قادر به فرارفتن از چهارچوب حزبی و سازمانی خود نیستند. هنوز نمی‌توانند زن را بدون روسری در خود جای دهند. هنوز روسری و تفکر بسته سازمانی مشخصه آن‌هاست جدا می‌کند. مانع از وصل شدنشان به نسل کنونی و به روشنگران «حلقه برلینی»‌ها می‌گردد.

در این همایش عظیم اگر به‌دقت نگاه کنیم باید این منورالفکران سده آغازین قرن بیستم را در کنار خود ببینم. با تقی‌زاده با کاظم‌زاده ایران‌شهر هم‌قدم شویم.

دومین رشته ارتباطی در برلین را ببینیم. این‌که چگونه جنبشی که با نام مهسا امینی دختر کُرد گره خورد و به خون‌خواهی او از کردستان آغاز شد. نخست سرزمین ایران را در نوردید. نام دختر ایران گرفت. سپس از مرزهای ایران فراتر رفت و جهان را به حمایت خود کشید. بعد سی سال بار دیگراین جنبش اعتراضی چگونه با نام فاجعه میکونوس در برلین به‌هم پیوند می‌خورد.

به یادمان می‌آورد. ابعاد جنایت عظیم صورت گرفته در برلین را که توسط تروریست‌های حکومت اسلامی صورت گرفت. جنایتی تلخ و ناجوانمردانه که طی آن سه تن از رهبران حزب دموکرات کردستان، دکترصادق شرفکندی، همایون اردلان، فتاح عبدلی و یکی از فعالان صلح و حامی پناهندگان، نوری دهکردی، به رگبار بسته شدند.

جنایتی که ابعاد آن دادگاه میکونوس را به یکی از طولانی‌ترین و تاثیرگذارترین دادگاه‌ها تبدیل کرد. پنج سال به‌طول انجامید. در نهایت رأی به زندان ابد شدن دو متهم اصلی کاظم دارابی، تبعه ایران و عباس راحل، تبعه لبنان داد و دو متهم دیگر با زمان‌های کمتر داد. خامنه‌ای، رفسنجانی، ولایتی و فلاحیان را به آگاهی مستقیم ازاین جنایت برنامه‌ریزی شده متهم کرد.

روز بیست‌ودوم اکتبر بار دیگر دادخواهی ده‌ها هزار ایرانی مهاجر به اجبار ترک وطن کرده است نسبت به جنایت‌های جمهوری اسلامی که برلین و برلینی‌ها هنوز خاطره آن جنایت را در ذهن خود دارند.

نهایت برلین یادآور فروریختن دیواری است که سال‌ها نماد مستبدانه تفکری بود که زیر عنوان جامعه سوسیالیستی و عدالت اجتماعی و آزادی را قربانی کرده بود.

بین یک شهر دیوارکشیده و ملتی را از یکدیگر جدا ساخته بود.

دیواری با ملات ایدئولوژی کمونیستی؛ دیواری که نهایت فروریخت و با فروریختن خود ویرانی پنهان شده در بطن جامعه را نشان داد.

نشان داد که هیچ دیواری که خودی و غیرخودی را در دو سوی خود قرار دهد. اساس خود نه بر آزادی انسان از هر ایدئولوژی محدودکننده در قالب یک طبقه یا امت قرار دهد، پایدار نخواهد ماند. سه مؤلفه‌ای که می‌تواند ارتباط دهنده ده‌ها هزار ایرانی به تاریخی و دیدگاه‌هایی باشد که ما امروز سخت به دانستن آن‌ها نیازمندبم.

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy