دکتر مصدق به چنین جبههای به گستردگی سراسر ایران باور داشت. او هر کاری را فراخور سعادت مردمان میهن ما انجام میداد. جبهه به معنای پیشانی، رو، چهره، رج یا رستهای که روبروی رسته دیگر است، به بزرگان ایل هم جبهه میگویند. جبهه معناهای گوناگونی دارد اما مهمترین معنای آن همانگونه که نوشتم با ملت کار دارد و آن جایگاهی است گسترده که همهی ملت را در خود جا میدهد. جبهه یعنی بزرگان ایلها، گروهها و همهی مردمان ایران. جبهه ملی هم یک حزب نیست بلکه جایگاه همهی حزبها، گروهها، رستهها، ایلها، دینها، مذهبها و هر چه از این دست، است.
دکتر مصدق در روزگاری که شمار شهرنشینان خرده بورژوا (خرده بورژوا با واژهی بورژوا اشتباه نشود!) بسیار اندک بود و هنوز بورژوازی وابسته گسترش نیافته بود، جبهه ملی را پایه گذاری کرد. در آن روزگار مالکان و خانها قدرت فراوانی داشتند و در ایران خرده بورژوازی هم قدرت اقتصادی چندانی نداشت. طبقهی بورژوازی در اقتصاد ایران به آن معنایی که مارکس گفته است، هرگز پدید نیامده است. جبهه در ایران مفهومی است در ارتباط با ملت نه با سرمایه داری. تا ایران به استقلال دست نیابد ایجاد و وجود چنین جبههای در برابر دشمنان ملت ایران ضروری است. گاهی دیده میشود که چپها و چپ گراها، حتا جبهه ملی در ایران را نمایندهی بورژوازی ملی مینامند که این درست نیست چون در ایران ما بورژوازی ملی نداشتهایم و نداریم.
فرهنگ لاروس دربارهی واژهی بورژوا چنین مینویسد: «در سالهای پیش از پیروزی و فرمانروایی ترکها بر روم و اروپا (تا پیش از ۱۴۵۳ میلادی)، به مردمان دارا و پولدار که در برجها یا شهرهای دارای دروازه و دیوار زندگی میکردند، بورژوا یا برج نشین میگفتند.» پس از آن که مارکس مانیفست حزب کمونیست را نوشت (۱۸۴۸ میلادی) واژهی بورژوازی به ادبیات مارکسیستی راه یافت. دربارهی واژهی بورژوازی فرهنگ لاروس مینویسد؛ «یک واژهی مارکسیستی است، به طبقهای گفته میشود که در دوران سرمایه داری، ابزارهای تولید را دارا میباشد و طبقهی حاکم به شمار میآید.»
ایران هرگز مانند کشورهای اروپایی به دوران سرمایه داری دست نیافته است. کشور ما حتا در دوران روشنگری هم دارای اقتصادی مانند قرون وسطا در اروپا نبوده بلکه روابط تولیدی در ایران روابط ارباب و رعیتی بوده است. با انجام اصلاحات ارضی رابطهی ارباب و رعیتی با دخالت سرمایههای خارجی به بورژوازی دلال تغییر کرد و با حکومت اسلامی، دلالی و رانت خواری و دزدی همهی اقتصاد حکومتی را فراگرفت.
بورژوازی وابسته هم در ایران استقلال سیاسی و ملی نداشته و ندارد و کارش بیشتر وارد کردن سازههای نیمه کاره و سر هم بندی کردن آن هاست. خودروسازیهای فیات، ایران ناسیونال، جیپ، سایپا، کرمان موتور و تراکتور سازیها را دلالهای وابسته به سرمایه داریهای خارج از کشور میچرخانند.
سرمایه داری جهانی با دخالتهای سیاسی بازرگانی و گاهی نیز نظامی رشد سرمایه داری ملی کشور ما را دگرگون کرده است و سرمایه در ایران تنها کار دلالی و رانت خواری را انجام میدهد و در دوران حکومت آخوندها دلالی، رانت خواری و دزدی شیوهی همیشگی داد و ستد در ایران شده است. پول رایج در ایران ارزش اقتصادی چندانی ندارد و بیشتر این دلار و طلا است که در بازار ارزش داد و ستد دارد. تارنمای یورونیوز مینویسد که نرخ دلار در ایران در یک قرن گذشته ۲۹۰۰۰ برابر شده است. کشوری که پول و اقتصاد ملی درست و متعارف ندارد حکومت ملی هم ندارد. حکومت ملی در کشورهای مستقل مانند فرانسه و آلمان معنا دارد. با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سعادت و رفاه ملت ایران هم همراه با دکتر مصدق و حکومت ملی به اسارت سرمایه داری جهانی در آمد.
بارها از دهان دشمنان سعادت ملت ایران شنیدهایم که دکتر مصدق حزب درست نکرد. کسی که معنای جبهه و جبهه ملی را نمیداند، میتواند بگوید دکتر مصدق حزب نداشت یا حزب درست نکرد. او در نزدیک به بیست و هشت ماه نخست وزیری خود در کردار و نه در سخن نشان داد که رهبر ملی و نخست وزیر همهی ایرانیان است. او همیشه گزارش کارهای خود را از راه رادیو به همهی مردمان کشور ما میداد. او ملت ایران را ولینعمت خود (خداوند آنچه ما داریم، سرور، بزرگ...) میدانست. در هفتاد سال گذشته حکومتهای دیکتاتوری دست نشانده و اربابان آنها همیشه کوشیدهاند تا نام و کردار ارزنده و بی مانند دکتر مصدق را از مردمان میهن ما پنهان نگه دارند. شوربختانه کتاب خوانها، دانشجویان و دانشمندان کشور ما هم خود کمتر کوشیدهاند تا دکتر مصدق را درست دریابند و به ملت ایران درست بشناسانند. کشوری که اقتصاد و حکومتش وابسته به بیگانگان است فرهنگ ملی هم ندارد.
بیش از یک ماه است که مردمان میهن ما در سراسر ایران کوچه به کوچه کو به کوی به پا خاسته و با حکومت آخوندی ساخته و پرداختهی انگلیسها به مبارزه پرداختهاند. این مبارزهی سراسری یک مبارزهی جبههای و یک مبارزهی به راستی ملی است. شعار این مبارزه؛ زن، زندگی، آزادی از مرزهای ایران فراتر رفته است. سرود آزادی؛ کار شروین حاجی پور به زبانهای گوناگون در سراسر جهان نوشته و خوانده شده است. از انقلاب مشروطیت تا به امروز ملت ایران برای رسیدن به حق حاکمیت ملی هزاران هزار کشته داده است و تا روزی که ملت ایران به پیروزی نرسد این مبارزه و این جبهه بر جای خواهد ماند. دکتر مصدق دربارهی قیام سراسری ملت ایران در سیام تیرماه ۱۳۳۱ چنین گفته است: «روز سیام تیر در تاریخ مبارزات مُمتد ملّت ایران فراموش نشدنی است، زیرا در این روز تمام افراد ملت، از هر طبقه و مقام، در مقابل تحریکات اجانب، یکدل و یکزبان، قیام و اقدام کردند و تا به مقصود نرسیدند از پای ننشستند. در این روز تاریخی عدّهای از گرامیترین فرزندان ما به افتخار شهادت نائل شدند و با خون پاک خود نهال آمال ملت را آبیاری کردند تا به همّت آیندگان، روزی بارور و سایهگستر شود و ملّت ایران از نعمت امن و آسایش و استقلال واقعی و آزادی حقیقی برخوردار گردد...».
کشته دادن، سرود نوشتن، آواز خواندن، مقاله نوشتن، سخن رانی کردن، نفرین کردن، آفرین گفتن و... کاری از پیش نمیبرد. باید اندیشمندان، خردمندان و کسانی که به پایندگی کشورمان عشق میورزند با خردورزی همگانی راهی برای رهایی کشورمان از زیر یوغ استعمارگران و نوکرانشان پیداکنند. باید از راهی جلوی کشتار مردمانی که در خیابانها از بین میروند گرفته شود. در خرداد سال ۱۳۹۸ چهارده زن و مرد از خود گذشته با نوشتن نامهای به خامنهای خواستار کناره گیری او و انجام انتخابات آزاد شدند. دست زدن به چنین کاری در ایران مانند خودکشی است. دریغ آن که میلیونها ایرانی در خارج از کشور از این کار بزرگ سیاسی آنچنان پشتیبانی نکردند که امروز به کشته شدن مهسا (ژینا) امینی اعتراض میکنند، چرا؟
در یک ماه گذشته در بسیاری از کشورها در سراسر جهان هم میهنان ما برای اعتراض به حکومت اسلامی به تظاهرات پرداختهاند. ما باید در شهرهای جهان انجمن هایی برای رایزنی با هم میهنانمان برپا کنیم و با یکدیگر به خردورزی بپردازیم. با پیوستن این انجمنها به یکدیگر راه رهایی پیدا خواهد شد، اما ما به دلیل نفوذ مزدوران دشمن در میانمان، نمیتوانیم به یکدیگر بپیوندیم و نمیتوانیم خردورزی کنیم.
امروز مردمان ما کوچه به کوچه، کو به کو، روز و شب اعتراض میکنند و کشته میدهند. آنها در زیر باران گلوله و نارنجک در میان خون و آتش فرصت ندارند خردورزی کنند. مردمان اندیشمند و خردمندان ما هم در ایران اجازه ندارند حزب و یا انجمن داشته باشند. اما میلیونها ایرانی در سراسر جهان اگر به خرد و خردورزی باور دارند باید کنگره هایی برای خردورزی برپاکنند. با این که در ایران حکومت اسلامی درهای آزادی و دموکراسی را به روی ملت ایران بسته است، سندیکاهای کارگری و صنفی از زندان و شکنجه و کشته شدن نهراسیده و نمایندگان خود را برگزیدهاند. نمایندگان کارگران، معلمان، کارمندان، پیشه وران و رستههای گوناگون اجتماعی که در تظاهرات و اعتراضات جانفشانی میکنند، توانستهاند جای سازمانهای حزبی و سیاسی را در ایران بگیرند و با باور و پشتیبانی همگانی روبرو شدهاند. خرد همگانی از خردورزی این گونه سازمانهای صنفی و سندیکایی پدید خواهد آمد. کنگرهای از نمایندگان این سندیکاها، انجمنها و رستهها، راه رهایی ملت ایران است.
منوچهر تقوی بیات
از حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران (همسازی ملی جمهوری خواهان)
اهداف و روشها و مراحل جنبش مردم ایران (۱)، ژاله وفا
ای مادر سرسپید، رامین کامران