جنبش اجتماعی در ایران، در اعتراض به قتل انزجار برانگیز مهسا - ژینا امینی توسط گشت ارشاد جمهوری اسلامی، باری دیگر، اما به گونهای جدی، موجودیت این رژیم را، پس از چهار دهه دیکتاتوری و دینسالاری، سخت به زیر سؤال برده است. مسألهی چگونگی سرنگونیِ نظام و بدیلهای جانشینی، امروزه به چالش اصلی گروهها و کنشگران سیاسی، اجتماعی و مدنی تبدیل شده است. در زیر، من سعیمیکنم، به سهم خود و در ۷ نکته اصلی، ملاحظاتی را دربارهی اوضاع کنونی ایران و طرح ایجابی در میان گذارم.
----------------------------------------------------
۱- جنبش مردمی کنونی، حرکتی سیاسی، اجتماعی و مدنی با ویژگیها و تفاوتهایی نسبت به حرکتهای اعتراضی سالهای پیش در ایران است. مبارزات کنونی با اعتراض زنان به حجاب اجباری، با برداشتن و آتش زدن روسریها و بهطور کلی با شورش بخشهای گستردهای از آنان و به طور کلی از جوانان برای آزادی و رهایی از قید و بندهای دینی- اسلامی، که سرشار از تبعیضهای اجتماعی، جنسیتی، ملیتی... هستند، آغاز میشود. این اعتراضات خیابانی و مسالمتآمیز، بنا بر روال طبیعی هر جنبشی در شرایط دیکتاتوری، به سرعت سیاسی میشود، گسترده، همگانی و سراسری میگردد، قشرها و گروههای مختلف اجتماعی، و بهویژه اینبار از میان مردمان فرودست را در بر میگیرد و سرانجام شعار سرنگونی نظام را سر میدهد. یکی از ویژگیهای اصلی و متمایز این جنبش، نقش بسیار برجسته جوانان و نوجوانان در آن است، که از اقشار و طبقات و ملیتهای مختلف و از محلات مختلف در شهرها و شهرستانهای بزرگ و کوچک ایران برخاستهاند.
۲- جنبش کنونی، مانند اعتراضات اجتماعیِ سالهای پیش در ایران، و همانند بسیاری از جنبشهای بزرگ میدانی در یک دهه اخیر در سرتاسر جهان - برای آزادی، دموکراسی، برابری و علیه دیکتاتوری، ستم و تبعیض... - به گونهای خودجوش و خودانگیخته، بدون تشکل و سازماندهیِ از پیش تعیین شده و بدون رهبر و رهبری از بالا از سوی قدرتی، حزبی، فرقهای، پیشقراولی، پپیشتازی و یا لیدر فرهمندی - که این ویژگی، خود، یکی از جنبههای مثبت و ارزنده جنبشهای رهاییخواهانه امروزی است - انجام میپذیرد. اما مسأله و معضل اصلی جنبشهای اجتماعی کنونی در جهان و در ایرانِ امروز، همانا چگونگی خودتشکلدهی، خودگردانی، خودمدیریتی و خودمختاری جنبشی، جمعی و انجمنی از راه ایجاد مجامع عمومی و خودسازماندهی است. امری که با سرکوب پلیسی - امنیتی سیستمهای دیکتاتوری سخت بغرنج و مشکل میشود، اما غیر ممکن نبوده و تنها راهکار اساسی است.
۳- در این هنگامه، پرسش اصلی این است: آیا جنبش کنونی از فاز تظاهرات خیابانی، اعتراضات دانشجویی و برخی اعتصابات کارگری فراتر خواهد رفت و به اعتصاب عمومیِ زحمتکشان، کارکنان، کارمندان، معلمان، بازاریان و کسبه... تبدیل خواهد شد، که بتواند دستگاه سیاسی- اقتصادی رژیم را بر هم ریزد، و یا در زیر سرکوب پلیسی- امنیتی رژیم، این بار نیز جنبش مردمی فرو خواهد نشست؟ در این لحظه، پاسخی از پیش نمیتوان به چنین پرسشی داد، زیرا که ما با رویدادی خودجوش روبهرو هستیم و عوامل بسیاری همچنان نامعلوم میباشند. با این حال، یک چیز را از هم اکنون میتوان به جرات بیان کرد: حتا با پایان سرکوبگرانه جنبش کنونی، اوضاع سیاسی و اجتماعی در ایران به شرایط قبل از مرگ مهسا - ژینا باز نخواهد گشت. جنبش آزادیخواهانه کنونی تودههای متنوع و کثیری را در بر میگیرد و مرحلهی نوینی از رشد آگاهی و پیکار برای کسب آزادی در ایران را گشوده است. جنبش کنونی، اگر به نتیجه نرسد، شورشهای بعدی در فاصلهای کوتاه را نوید میدهد.
اما تداوم حضور مردم در صحنه و اعتراضات ممتد آنها میتواند نقشی تعیین کننده در پایان دادن به عمر رژیم ایفا کند. هر چه جنبش کنونی بیشتر ادامه و گسترش پیدا نماید و در برابر رژیم مقاومت و پایداری کند، انسجام دستگاه دولتی، پلیسی، نظامی و ایدئولوژیکیِ رژیم بیش از پیش متزلزل خواهد شد. در نهایت با پیدایش شکافها در درون سیستم و عدم امکان و توانایی قدرت حاکمه در سرکوب و ادامه حاکمیت و سلطهاش، شرایط شکلگیریِ یک آلترناتیو سیاسیِ دموکراتیک توسط خودِ جنبش در ایران و در پی آن فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی بیشتر فراهم خواهند گشت.
۴- اهمیت فوقالعاده مهم پایداری جنبش کنونی باز هم در این است که در جریان چنین تداومی، شرایط و امکان پیدایش یک «نقطه اتکا» جنبشی و مقاوم در جامعه میتواند فراهم شود تا با تکیه به آن و به دورِ آن، قدرتی مردمی، متشکل و منسجم بتواند شکل گیرد، خود را نمایان سازد و به رژیم تحمیل شود. به گونهای که سیستم دیگر توانایی سرکوب و نابودی جنبش را نداشته باشد. چنین نقطه اتکایی میتواند شرایط پیدایش «قدرت دوگانه» در ایران یعنی عروج آلترناتیوی جنبشی و دموکراتیک را فراهم آورد. به طور نمونه، این نقطه اتکا میتواند اعتصابی بزرگ در بخشی تعیین کننده از اقتصاد و حیات رژیم باشد که بتواند شرایط برآمدنِ قدرتی دوم، منسجم و پایدار در برابر قدرت حاکمه را فراهم سازد. در این رابطه، نمونه و تجربه تاریخیِ جنبش اعتصابی کارگران کارخانه کشتی سازی گدانسک و شکلگیریِ جنبش همستگی (solidarnosc) در لهستانِ زیر سلطه دیکتاتوری توتالیتر در سال ۱۹۸۰، میتواند قابل تأمل برای ما باشد. البته با این ملاحظه که شرایط ایرانِ امروز با لهستانِ آن سالها تفاوتهایی فراوان دارند و این که نمونههای تاریخی قیامها و انقلابها هیچ گاه تکرار نمیشوند. در ایران، اعتصابات عمومی در صنایع اصلی و حیاتی و یا اعتصاب عمومی و فراگیرِ فرهنگیان و دانشجویان و غیره... آیا نمیتوانند نقطه اتکایی متشکلکننده، امتزاج ساز و متحد کنندهی حرکتهای مختلف مردمی برای آزادی و دموکراسی شوند، تا به گردِ این گرانیگاه ثابت، پایدار و مقاوم، نیروی آلترناتیوی در مقابل قدرت حاکمه در جهت فروپاشی آن شکل گیرد؟
۵- امروزه، جنبش اعتراضی در ایران با رژیمی سر و کار دارد که یک قدرت بزرگ نظامی در خاورمیانه و در آستانه دستیافتن به سلاح اتمی است. رژیمی که نقش «خرده امپریالیسم» اسلامی در منطقه را ایفا میکند. جمهوری اسلامی امروز مورد حمایتِ تام و تمامِ دو قدرت هژمونیطلب و امپریالیستی روسیه و چین میباشد. همپیمان چین و بهویژه روسیه پوتین در جنگ تجاوزگرانهاش به اوکراین شده است. منافع گروههای اسلامگرا و تروریستی در خاورمیانه - از طالبان افغانستان تا حزبالله لبنان با گذر از یمن، عراق، سوریه و گروههای اسلامگرا در فلسطین... همه در این جهت عمل میکنند که رژیم جمهوری اسلامی چون یک قدرت بزرگ منطقهای و مدافع بنیادگرایی اسلامی حفظ شود. اینها همه شرایط و امکان یک سرنگونی آسان و سریع رژیم را دشوار میسازند. از سوی دیگر، قدرتهای دموکراتیک خارجی نقشی نمیتوانند و نباید به غیر از اعلام همبستگی با مبارزات داخل کشور و محکوم کردن سیاستهای سرکوب گرانه رژیم ایفا کنند. جنبش داخل کشور متکی به خود بوده و به راستی باید مستقل از نیروها و قدرتهای خارجی عمل کند. تنها وظیفه امروز جامعه مدنی و نیروهای دموکراتیک در جهان در قبال اوضاع امروز ایران، پشتیبانی قاطع آنها از شورش آزادیخواهانه مردم ایران است.
۶- گروهها و سازمانهای اپوزیسیون ایران در خارج از کشور، از هر دسته و گرایشی - که با اختلافها و تضادهایِشان کم نیز نیستند - چون در مجموع سالها از میدان اجتماعی، مبارزاتی و عملی در داخل کشور به دور میباشند، چون پایه اجتماعی چندانی در داخل کشور ندارند، چون به طور کلی دریافتی اقتدارگرانه از سیاست و کار سیاسی دارند، چون دولتگرا، قدرتطلب و بیش از همه به مسأله رهبری، رهبریت و تسخیر دولت و قدرت میاندیشند... در پیدایش، شکلگیری و رشد جنبشهای رهاییخواهانه و خودجوش امروزی در ایران، نقش قابل توجهی ندارند و نمیتوانند داشته باشند. اینان در خارج از کشور تنها میتوانند و باید امر پشتیبانی بینالمللی از جنبش داخل را فراهم آورند و گسترش دهند. هم چنان که امروزه ما شاهد یک همبستگی بیسابقه جهانی در کشورهای دموکراتیک با مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران هستیم. همکاری، همگرایی و اتحاد میان سازمانهای ایرانیِ نزدیک به هم در خارج از کشور، از سوی جریانهای جمهوریخواه دموکرات و لائیک، تنها در راستای امر پشتیبانی و سازماندهی همبستگی با جنبش داخل کشور میتواند معنا داشته باشد.
۷- طرح ایجابی. شورش کنونی در ایران، شعار «زن زندگی آزادی» را به پرچم نمادین خود تبدیل کرده است. این شعار مرکزی، ماهیت و هویت مبارزه کنونی علیه نظام جمهوری اسلامی را نشان میدهد: پیکار با زنستیزی و دشمنیِ این رژیم تئوکراتیک با زندگی در آزادی و آزادگی. این شعار در عین حال شعاری فمینیستی در اوضاع و احوال جهانی است که امروزه با نابرابری جنسیتی، اشکال مختلف خشونتها و تبعیضها علیه زنان، اقلیتها... رو به رو میباشد. این شعار در عین حال شعاری انترناسیونالیستی است چون مسأله آزادی در دنیای امروزی را طرح میکند. دنیایی که در آن، از هر سو، آزادیهای اساسی، دموکراسی، جمهوریت، حقوق بشر، حقوق ملیتها و اقلیتها، برابری و غیره بیش از پیش مورد حمله نیروهای استبدادگرا، خودکامه، نژادپرست، توتالیتر و پوپولیست راست یا چپ قرار میگیرند. از این رو میتوان به راستی درک کرد که چگونه شعار مرکزی خیزش کنونی در ایران مورد پذیرش و استقبال فراوان نیروهای فمینیست، دموکرات، آزادیخواه و ترقیخواهِ جهان قرار گرفته است.
با این حال، کنشگران رهاییخواه ایران موظفاند، همراه با شعار «زن زندگی آزادی» و در تکمیل ضروری و اثباتی آن، با این که این فرمول در عین حال جنبه ایجابی نیز دارد، شعارهای سیاس - اجتماعیِ ایجابیِ خود را در اوضاع کنونی مطرح کنند. میدانیم که جنبشهای آزادیخواهانه در کشور ما، همواره در صد سال گذشته، با همان سرنوشتی روبهرو شدهاند که جنبشهای میدانی امروزی در جهان مواجه میشوند. انقلاب ترقیخواهانه مشروطیت به استبداد سیاه پهلویِ پدر، جنبش ملی کردن صنعت نفت به کودتای سیاه پهلویِ پسر و انقلاب ضدپادشاهی بهمن ۱۳۵۷ به دینسالاری اسلامی و ولایت فقیه انجامیدند. کنشگران رهائیخواه ایران امروزه باید بر این حقیت تاریخی درنگ کنند که در سیاست، در مبارزات اجتماعی، تنها با نفیگرائی مطلق کاری از پیش نمیرود و نخواهد رفت. از این جاست که ضرورت اعلام موضع و خواستی ایجابی و اثباتگرا مطرح میشود. مبارزه در چهارچوب شعارهایی صرفاً نفیگرا از نوع «مرگ بر دیکتاتوری»، «نه به رهبر و شاه» و از این دست، گرچه ضروریاند، اما باید همراه و همزاد شوند با بیان اثباتیِ طرحی جایگزین، آشکار و ایجابی چون بَدیلی واقعی در برابر جمهوری اسلامی و آلترناتیوهای ارتجاعی و اقتدارگرای مشابه آن. مبارزه اجتماعی اگر همراه با طرح راهحلهایی ایجابی، ضدسلطه و مشخص نشود، تغییری در اوضاع به وجود نمیآورد.
امروزه، سه شعار دموکراتیکِ ایجابی ما چنیناند: نه به دیکتاتوری، آری به دموکراسی - نه به دینسالاری، آری به لائیسیته - نه به پادشاهی، آری به جمهوری.
دموکراسی یعنی توانایی مردمان در ادارهی امور خود، از تصمیم تا اجرا، با حفظ تکبودیها و ویژگیها، اختلافها و تضادهایِشان و این همه در همزیستی با هم. دموکراسی بدین معنا، اما ممکن نیست مگر از راه استقرار آزادیهای گوناگون چون آزادی بیان، اندیشه، عقیده، تشکل و تجمع. بهویژه آزادی ابراز مخالفت، اعتراض و اعتصاب؛ آزادی مطبوعات و رسانههای مستقل. دموکراسی، سرانجام، یعنی پلورالیسم و پایبندی به حقوق بشر. بدینسان، دموکراسی در معنا و مفهوم مورد نظر ما، یک دموکراسی مستقیم، رادیکال و مشارکتی است. و این همانا امر خودسازماندهی، خودگردانی و خودمدیریت اجتماعی است که با هر گونه سلطهی پادشاهی، حزبی، طبقاتی، نمایندگی و توتالیتر در تضاد قرار میگیرد. از جمله در تقابل کامل است با آن چه که تئوکراسی یا دینسالاری مینامیم. از این رو ست که لائیسیته را به منزلهی اصل دیگر طرح اجتماعی- سیاسی خود قرار میدهیم. در وضعیت ویژهی ایرانِ امروز، این اصل، که هم نظری و هم عملی است، دارای اهمیت و نقشی بسیار اساسی در ایجاد تغییرات بنیادی در کشوری چون ایران، پس از بیش از چهار دهه سلطهی مذهب و دینسالاری، است.
لائیسیته یا جدایی دولت و دین را ما در ۵ اصل تعریف و تبیین میکنیم: ۱- برابری همهی شهروندان، مستقل از اعتقادات دینی، غیر دینی یا ضددینیِ آنها. ۲- جدایی دولت و دین، بدین معنا که دولت (شامل سه قوای قانونگذاری، قضائی و اجرائی) دین یا مذهبی را به رسمیت نمیشناسد. دین رسمی وجود ندارد. در قانون اساسی، به دین، شریعت و کیش اشاره و ارجاع نمیشود. احکام دینی و شریعت اسلام مشروعیت و مرجعیت برای دولت (مجلس، قوهی قضایی و اجرایی) ندارند. دولت به نهادهای دینی یارانه نمیدهد. ۳- دولت در امور دینی دخالت نمیکند. نهادهای دینی و اعضای آنها مستقل از دولت میباشند. ۴- در لائیسیته، آزادی وجدان و عقیده تضمین میشود. دین و مذهب اموری خصوصی هستند. هر کس در ابراز عقاید دینی و اجرای فرایض دینی، به صورت فردی یا جمعی، آزاد است. این آزادیهای دینی از سوی دولت تضمین میشود. تبعیض دینی وجود ندارد. هر کس آزاد است که باورمند به دین یا مذهبی باشد و یا نباشد، یعنی طرفدار دین، بیدین یا ضد دین باشد. ۵- لائیسیته در بخش عمومی، چون در آموزش و پرورش (ملی/دولتی)، اجرا میشود. تبلیغ و ترویج دین در مدارس و نهادهای دولتی ممنوع است.
جمهوری یا «چیز عموم»، امر عمومی یا همگانی، در مقابل پادشاهی و سلطنت قرار میگیرد. جمهوریت یعنی این که سیاست، دولت، حکومت و به طور کلی ادارهی امور جامعه و کشور، اموری هستند که از آنِ همه میباشند. در جمهوری، کشورداری امری است که به همه تعلق دارد. در توانایی، تصاحب و کنترل عموم است و نه در انحصار فردی، دستهای، حزبی، طبقهای و یا نمایندگانی حتا منتخب. جمهوریت یعنی در عین حال استقلال سه قوای اجرایی، قانونگذاری و قضایی. جمهوریِ مورد نظر ما، سرانجام، برخلاف بسیاری از جمهوریهای امروزی، تمرکزگرا نیست و این به معنای عدم سلطهی یک مرکز یا دولت مرکزی بر مناطق، یک بخش یا استان بر بخشها و استانهای دیگر، یک ملیت بر ملیتهای دیگر... است.
-----------------------------------------------------------------
جمهوری اسلامی ایران، در ریر ضربههای سهمگین شورش اعتراضی مردم، امروزه در وضعیتی قرار گرفته که "سرنگونی رژیم" تنها یک شعار و آرزو نیست، بلکه میرود که به واقعیت تبدیل شود. زوال این سیستم را هم اکنون از هر روی، در گسترهی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، ایدئولوژیکی و غیره میتوان آشکارا مشاهده کرد. در چنین شرایطی، اُلیگارشی دینی- امنیتیِ حاکم از کمترین تکیهگاه اجتماعی در جامعه برخوردار است. اکثریت بزرگ مردم، در بیشماری و چندگانگیِشان، بهویژه در میان زنان و جوانان، با تظاهرات، اعتصابها و اعتراضات خیابانیِشان، به آشکارا و بدون ترس اعلام میکنند که خواهان برافتادن رژیم کنونیاند. رژیمی که به هر ترتیب، با تشدیدِ هر چه عمومیِ ترور و سرکوب، میخواهد حاکمیت و سلطهاش را با توسل به جنایت و کشتار ادامه دهد.
جنبش کنونی مردم ایران، تنها با اتکا به نیروی خود، با ادامه و گسترش نیروهای خود، با ایجاد یک نقطه اتکا که بر حول آن شریانهای مختلف مبارزاتی بتوانند جمع و همسو شوند، با تشکلپذیری خود توسط خود و به دست در خودمختاری، خودگردانی و خودسازماندهی... قادر خواهد شد با ایجاد قدرتی پایدار و مقاوم در برابر قدرت حاکمه، شرایط فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی را فراهم آورد. تنها وظیفه جریانهای جمهوریخواه و دموکرات خارج از کشور ایجاد یک همبستگی بینالمللی پایدار و گسترده با خیزش کنونی مردم ایران برای آزادی و دموکراسی است.
پس در این اوضاع و احوالِ سرنوشتساز در کشور ما، پرسش اصلی یعنی پرسش شکل زندگی مورد نظر و خواستِ ما در فردای پساجمهوری اسلامی، به گونهای مبرم و شتابنده مطرح میشود. امروزه، جریانهای گوناگونِ مخالف رژیم باید دیدگاههای خود را در این زمینه بیان و اعلام نمایند. به نوبهی خود، ما نیز در این جستار تلاش کردیم، دربارهی طرح جمهوری - دموکراسی - لائیسیته (جدایی دولت و دین) برای ایران، نکاتی را در خطوط کلی به گونهی ایجابی و اثباتی مطرح کنیم. به بیانی دیگر، آن چه که یک جمهوری لائیک و دموکراتیک مینامیم و برای تحقق آن مبارزه و تلاش میکنیم.
شیدان وثیق
پاریس