سینمای ورشکسته با ستارههای میلیاردر
«کاش هنرمندان حرف دوست خودشان محمد عمرانی را گوش بدهند و تا دیر نشده است و هست و نیست خود را به باد ندادهاند و دنبال سوراخموش نگشتهاند، از سر میز بلند شوند و صحنه را ترک کنند»
مصطفی عزیزی -
موضوع بالارفتن دستمزد بازیگران شناختهشده که این روزها مطرح است، در عمل پس از جنبش اعتراضی علیه تقلب در انتخابات سال ۸۸ که به «جنبش سبز» موسوم شد و پس از سرکوب آن، صورت گرفت. این افزایش قیمت نخست از طرف اختلاسگران و دورزنندگان تحریم شروع شد. اینها با معیارهای تورمی آن زمان، ۱۰۰میلیارد تومان وام میگرفتند و پنج،شش میلیارد آن را خرج فیلم و سریال خانگی میکردند تا توجیه اخلاقی برای کار خود بتراشند و از گزند دستگیری مصون بمانند و اگر حکمی علیهشان صادر شد، هنرمندان صاحبآبرو وسط بیفتند و از آنان دفاع کنند.
ظهور محمد امامی و سید محمدهادی رضوی (داماد محمد شریعتمداری، وزیر وقت تعاون، کار و رفاه اجتماعی) و بابک زنجانی و چند نام کوچک و بزرگ دیگر در همین دوره اتفاق افتاد.
نکته دیگر این بود که تلویزیون آنچنان بیآبرو شده بود که کمتر کسی حاضر بود با آن همکاری کند، مگر با قیمتهای بسیار بالا و بینندگان سریالهای تلویزیونی مانند بیننده بقیه قسمتهای صداوسیما بهطور چشمگیری پایین آمده بود، اما از آنجا که بودجه تلویزیون به شیرهای نفت وصل بود، بههرحال چند سریالی هم در آن دوره ساخته شد.
راهبرد جمهوری اسلامی در آغاز حذف کامل غیرخودیها و ساختن سینماگران مسلمان و «پیرو خط امام» بود؛ برای همین، محسن مخلمباف و مجید مجیدی و فرجالله سلحشور و کمال تبریزی و چند نام دیگر گرد هم آمدند سینمای متعهد به جمهوری اسلامی را راه انداختند، اما با گذشت زمان، بین خودشان انشقاق پیش آمد و «جنبش سبز» مهر نهایی را بر این انشقاق زد و از آن پس، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که بخش وسیعی از صنعت را در اختیار داشت و چند روزنامه و نشریه هم زیر پروبالش بودند، با تاسیس «سازمان هنری رسانهای اوج» در آغاز دهه نود خورشیدی، با بودجه بیحسابوکتاب، نظامیان وارد سینما و بسترهای نمایش خانگی شدند و با دستمزدهای بالا، بازیگران ستاره و کارگردانانی که برایشان پول و شهرت از شرافت و هنر مهمتر بود، وارد این عرصه شدند و آنان که اندک هنری هم داشتند، بیشتر بودجه گرفتند و رشد کردند.
عملا سهم بازیگران در بودجه فیلمها به حدود چهل تا پنجاه درصد رسید که این میزان هم به نحو درستی توزیع نشده بود و اکثر بودجه به یکی، دو بازیگر ستاره و مشهور میرسید و بقیه به چند بازیگر نسبتا ناشناس یا شناختهشده در نقشهای فرعی تعلق میگرفت و کارگردانان خوب میتوانستند از بازیگران برجسته تئاتر که قبل از ستارهشدنشان دستمزد پایینی دارند، بازی بگیرند و سطح بازیگری فیلمهایشان پایین نیاید و البته متاسفانه برخی که وضع مالی خوبی داشتند و عاشق بازیگری هم بودند، حتی برای بازی در فیلمها در نقشهایی که دیده میشدند، پول هم پرداخت میکردند. این دوران هم به سر آمد.
از دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ و ساقطکردن هواپیمای مسافربری اوکراینی و کشتار کرونا و حذف جناح اصلاحطلب که در بزککردن حکومت استاد بودند و آمدن بیسوادترین و ناکارآمدترین مردان جمهوری اسلامی بر سر کار، سرانجام با تلنگری جامعه گُر گرفت و انبار باروت منفجر شد. اکنون انقلابی که با رمز مهسا امینی آغاز شد، دیگر نه با تهدید قابل کنترل است نه با تطمیع.
بسیاری از بازیگران علنی به کشتار مردم اعتراض کردند، برخی از زنان بازیگر عکس یا فیلم بیحجاب خود را انتشار دادند و کسانی مانند مسعود کیمیایی موضع سریع قاطع گرفتند و بازیگرانی مانند محمد عمرانی با صدایی گرم و دلنشین از انقلاب دفاع کردند. کار به جایی کشید که مهران مدیری و امین حیایی هم موضوع را گرفتند و از سر میز بلند شدند، پیش از آنکه هر چه اندوخته بودند، ببازند. بازیگرانی که سالهاست در خارج از کشور حضور دارند و در اتفاقات داخلی ایران دخالت نمیکردند، ناگهان زبان به اعتراض گشودند؛ از نازنین بنیادی تا گلشیفته فراهانی از زر امیرابراهیمی تا شبنم طلوعی همه شروع کردند علیه جمهوری اسلامی سخن گفتن و پرفورمنس اجراکردن.
اکنون بازیگران که چهرههایشان روی پرده سینما یا صفحه تلویزیون میرود و تماشاگران با آنها ارتباط عاطفی برقرار میکنند، دستمزدهای خود را بالا بردهاند و دستمزدی که طلب میکنند به ارقام نجومی چند میلیارد تومانی افزایش پیدا کرده است. برخی که توان و قدرت نهگفتن را ندارند، رقم دستمزد خود را بهطور غیرمنطقی بالا میبرند و ممکن است نه هم نشنوند. اکنون بیش از ۶۰درصد تا ۷۰درصد بودجه فیلمها شامل دستمزد هنرپیشههای درجه اول و ستاره (سلبریتی) است که از این مبالغ نجومی، بیش از ۷۰ درصد دستمزد ستارگان است.
سینما بهعنوان صنعت، مانند هر کالای دیگری قیمتش در عرضه و تقاضا تعیین میشود و از این روی، جنبههای زیادی در نظر گرفته میشود تا عوامل پرفروششدن فیلمها ارزیابی شود، اما در کشورهای دیکتاتوری ایدئولوژیک چیزی که اهمیت اساسی دارد، پیشبرد ایدئولوژی و فرهمندی رهبر و شخص دیکتاتور است. وقتی جمعیتی در خیابان با رکیکترین کلمهها از «رهبر» یاد میکند و یا دین و ایدئولوژی حاکم را به تمسخر میگیرند، دیگر چیزی از آن حکومت نمیماند.
در پنجاه روز گذشته، چنین وضعیتی حاکم بوده است. سینماها تقریبا تعطیل است. جشنهای «مهر سینمای ایران» راه انداختند و «شورای راهبردی اکران» در استانهای مختلف کشور مصوب کرد برای دو هفته بلیت سینماها نیمبها شود که یک هفته آن گذشته و هیچ تغییری در وضعیت سینماها صورت نگرفته است.
ازسوی دیگر، ایرانیان خارج از کشور که تاکنون در گروههای چندصد نفری اعتراض میکردند، حالا در سراسر جهان در گروههای چند دههزار نفری به خیابان آمدند و سیاستمداران غربی را وادار کردند دست به تحریمهای دیپلماتیک گسترده بزنند و هنرمندان کشورهای مختلف و چهرههای مشهور از راجر واترز گرفته تا ژولیت بینوش و دهها ستاره سینما و موسیقی فرانسه، ازجمله با بریدن موی خود، از انقلاب مردم ایران حمایت کردند.
اعتصاب کارگران در داخل و تحریمهای ساختارشکن در خارج از ایران و افزایش دستمزد نیروهای سرکوبگر، همه و همه دست به هم دادند تا انبان حکومت تهی شود.
بهعبارت ساده، دیگر مثل سابق پول بادآورده دست سپاه پاسداران نیست که بتوانند فیلمهای ضررده بسازد و سینمای نفتی و ایدئولوژیک ورشکسته شده است؛ نه بیننده در داخل دارد، نه دیگر تزریق پولهای بادآورده به آن موثر است.
هنرمند دلیری مانند توماج صالحی با یک گروه نظامی ۷۰ نفره و با ادوات جنگی ربوده میشود و زیر بدترین شکنجهها قرار میگیرد و فیلم آن را پخش میکنند تا موجب رعب و وحشت شوند، اما نتیجه عکس میگیرند و عزم مردم برای سرنگونی ظلم و فساد فزونی میگیرد. کاش هنرمندان حرفِ دوست خودشان، محمد عمرانی، را گوش بدهند و تا دیر نشده است و هست و نیست خود را به باد ندادهاند و دنبال «سوراخ موش» نگشتهاند، از سرمیز بلند شوند و صحنه را ترک کنند.
از عشق و حال، تا خدمت به نظام