آقای تهرانی، لطف کرده و کوششی را برای انتقاد از مقاله اینجانب که تحت عنوان: «وحدت؟! مگر در انقلاب با ضد انقلاب - پهلوی طلب- می شود وحدت کرد؟(1)
منتشر شده بود به عمل آورده اند. (2) که از این بابت از ایشان تشکر می کنم.
در آغاز بگویم که یکی از روشهای پهلوی طلبان در ترور اندیشه و شخصیت این است، که مخالفت با پهلویسم را به کینه شخصی داشتن کاهش می دهند و اینکه مخالفت امثال اینجانب با سلطنت پهلوی نه به علت دیکتاتوری و سرکوب و خفقان و وابستگی به قدرتهای خارجی و فوج رانتخواران خانواده پهلوی و رانتخواران سلطنتی و...، بلکه به علت کینه شخصی! می باشد. این مانند این می باشد که طرفداران ولایت مطلقه فقیه، مخالفت امثال اینجانب با رژیم خمینی و خامنه ای را نه به علت ماهیت فاسد، جنایتکار و خائن رژیم، بلکه به علت کینه شخصی به این آقایان کاهش دهند! چرا که بکار گیری این روش هم صورت مسئله را پاک می کند و ترور اندیشه و شخصیت را موثر.
نه خیر آقای خدیوی، تهرانی، شخصا هیچوقت اهل کینه و نفرت نبوده ام (نفرت، مانند حسادت و طمع، سمی است که روان و روح انسان را بیمار می کند.) و مسئله و مبارزه من، شخصی نیست. بلکه قضاوت و داوری و مواضع سیاسی اینجانب تنها . تنها از منظر استقلال و آزادی و مردمسالاری در وطن و حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی وطن و مردم وطنم می باشد و هر فرد و هر جریان و هر سازمانی که این اصول را نقض کند، امثال اینجانب و رهروان خط مصدق را در برابر خود خواهد یافت. هیچ بر خوردی هم شخصی نیست و به محض اینکه در عمل سیاسی این اصول را اصول راهنمای خود بگردانند، ما با آغوش باز از نها آنها استقبال خواهیم آآنها استقبال خواهیم. چرا اصل برای ما وطن ماست و تولد عدالت اجتماعی در وطن است و رشد آن و آزادی اش و استقلالش و مردمسالاری اش و بس.
با این توضیح به لب کلام و نظر ایشان در مقاله می پردازم و آن اینکه آقای رضا پهلوی را فردی دارای:
« شخصیت نجیب، فرهیخته و صمیمی»
توصیف کرده اند و در ادامه فرموده اند:
«... ایشان را سرمایه بزرگی برای اپوزیسیون سیاسی رژیم ارتجاعی حاکم بر کشور میدانم که بیشترین شانس را برای رهبری یک انقلاب سکولار دموکراسی ایرانیان دارند. »
بنا بر این فکر کنم از طریق «راستی آزمایی» لازم است نگاهی کوتاه به زندگی سیاسی آقای رضا پهلوی بیاندازیم:
الف. ایشان در سال 1359 خود را شاهنشاه ایران اعلام و به نام شاهنشاه قسم یاد کرده اند. حال سوال این است که در این عمل سیاسی این «شاه خود خوانده» آیا هیچ نشانی از توصیفات آقای خدیوی تهرانی به چشم می خورد؟ آیا در این اعلام، مردم که قرار است ستون پایه نظامی دموکراتیک باشند، کوچکترین نقشی داشته اند؟ به بیان دیگر، در این عمل "شاه خود خوانده"، چه نشانی از فرد دموکرات سکولار و فرهیخته و نجیب را می یابید؟ ایشان نه تنها ژن خود را از دو کودتاچی بر ضد انقلاب مشروطه و عامل قدر ت خارجی شدن دارند، بلکه با این قسم خوردن به صدای بلند اعلام می کنند که مانند آن دو کودتا چی، مردم و نظر و رای آنها را به پشیزی به حساب نمی آورند.
ب. فکر کنم قبل از پرداختن به موارد دیگر، به مورد آخر بپردازم:
ایشان در مصاحبه اخیر خود با روزنامه البلاد بحرین گفته اند که رژیم رفتنی است و بعد از اینکه ایشان قدرت را در دست گرفتند وارد «پیمان ابراهیم» خواهند شد:
«رضا پهلوی: آینده ایران به یک نسل جدید تعلق دارد؛ نسلی که از فقر، فلاکت و سرکوب کاملا مشهود در سراسر "محور مقاومت" رژیم در منطقه، خسته شده است. رژیم این محور را در تقابل با موفقیت چشمگیر "اتحاد پیشرفت" که بارزترین نمونهی آن "پیمان ابراهیم" است، رهبری میکند. پرداختن به جزئیات امکانات و فرصتهای عظیم پس از پیوستن ایران به این اتحاد، از حوصله این مصاحبه خارج است.» (3 )
در این گفتگو، همانطور که خواهیم دید، ایشان این وضعیت را برای خود تصور می کند:
- در رژیم آینده، ایشان، مانند پدر و پدر بزرگ، برای خود قدرت اجرایی قائل می باشند و اینگونه نیست که همچون خانواده های سلطنتی اروپا، برای خود، تنها نقش دکور و سمبلیک قائل باشند که کارش افتتاح این مرکز و آن کارخانه است.
- ایشان از هم اکنون نمایندگان منتخب مجلس را همانند پدر و پدر بزرگ فاقد اختیار می دانند و آلت دست خود. چرا که در مجالس نظامهای دموکراتیک، (از جمله قانون اساسی مشروطه.) این از حقوق اولیه و اصلی مجلس است که در مورد وارد شدن و تصویب کردن موافقتنامه ها با دولتهای خارجی بحث و گفتگو کرده و رای بدهد.
- ایشان از قبل خواهان آن قانون اساسی هستند که به اعلیحضرت همایونی چنان اختیاری بدهد که سر خود و بدون نظر مجلس وارد موافقتنامه های خارجی شود.
- ایشان از قبل خواهان دولتی هستند که وظیفه اش اجرای فتواها و دستورات ایشان می باشد و ایشان می باشند که تصمیم می گیرند و این دولت و مجلس است که باید تنها نقش سمعاً و طاعةً را بازی کند.
- در چنین وضعیتی البته که رسانه های آزاد هم نمی توانند وجود داشته باشند. چرا که در زمانی که مجلس و دولت حق اظهار عقیده را نداشته باشند، به تبع، رسانه ها هم باید همان نقشی را بازی کنند که رسانه ها و خبر نگاران درباری در زمان پدر و پدر بزرگشان بازی می کردند.
به بیان دیگر، آقای رضا پهلوی که شما ایشان را اینگونه: « شاهد تلاشهایشان برای استقرار آزادیها و دموکراسی در ایران هستم.» توصیف می کنید، از آنجا که فرد با هوشی نیست و فاقد ذکاوت سیاسی، دم بدم شخصیت واقعی خود را لو می دهد. در واقع در اینجا حتی ضرب المثل مثل «دم خروس را باور کنم یا قسم شما را» کار بردی ندارد چرا که ایشان با این سخنان، خود خروس را بر شانه گذاشته است و آقای خروس به قوقولی قو قو مشغول است و با صدای بلند می گوید برای خود نقش «دیکتاتور سوم» را قائل می باشد. یعنی دیکتاتور سومی که مانند دیگر دیکتاتورها، مجلس و دولت مطلوبشان مجلس و دولتی که نوکر حاکم هستند و نه نوکر بادنجان است که «رل مرده» را بازی کرده و ایشان مانند پدر و پدر بزرگ، «مرده شور» آن بوده و هر کار که خواستند با این بدن بی اختیار انجام دهند.
حال از این بگذریم که سواد و شعور سیاسی این انسان «فرهیخته» شما آنقدر زیاد است است که نمی داند که پیمان ابراهیم را داماد ترامپ با هدف ایجاد ائتلافی از اسرائیل و استبدادهای نفتی منطقه بر ضد ایران ایجاد کرد و چنین هدفی مانند این است که بعد از سقوط شوروی، روسیه بخواهد عضو پیمان ناتو شود!
باز هم از این بگذریم که با شکست ترامپ، این پیمان از آنجا که با مخالفت شدید افکار عمومی مردم عرب روبرو شده بود، خیلی محترمانه بایگانی شد و مشغول خاک خوردن است و این آقای «فرهیخته" شما هنوز این را هم نمی داند.
رضا پهلوی در مصاحبه با فوکوس آلمانی: «بنا به قانون» شاه ایرانم.
ج. آقای رضا پهلوی در مصاحبه با سایت معروف فوکوس آلمان، خود را شاه قانونی ایران معرفی کرده بودند. زنده یاد محمد امینی مقاله ای نوشت و اینکه چگونه شد شما که تا حال خود را شهروند معمولی توصیف می کردید حال خود را شاه قانونی ایران می دانید؟
ایشان اطلاعیه ای خطاب به سایت فوکوس منتشر و اینکه در ترجمه دچار اشتباهاتی شده اید و آنها را تصحیح کنید. آقای محمد امینی با سایت فوکوس تماس گرفته و نظر فوکوس را در باره اطلاعیه جویا شد. فوکوس پاسخ داد که چنین چیزی را دریافت نکرده و هیچ اشتباهی در ترجمه رخ نداده است و نوار مصاحبه را در اختیار دارد.
اینگونه معلوم شد که ایشان اطلاعیه را با هدف فریب مردم ایران و فقط به فارسی منتشر کرده بود و اگر نبود کوشش آقای امینی، ایشان در فریب دادن مردم موفق شده بودند.
بعد از آن اینجانب دنبال کار را گرفته و چندین مقاله به فارسی و انگیسی منتشر و خواستار توضیحات شدم. ایشان به ناچار در مصاحبه ای در یکی از تلویزیون های پهلوی طلب گفت که وکلای ایشان از سایت فوکوس در برلین به دادگاه شکایت کرده اند. دوباره مقاله ای منتشر و از ایشان خواستم که نام دادگاه را ذکر کرده تا به دادگاه رفته و از زمان انجام دادگاه برای بررسی به شکایت مطلع شوم (بنا بر قوانین قضایی آلمان، لیست تمامی شکایتها با دادگاه در دسترس عموم است.) از آنجا که حداکثر زمان رسیدگی به شکایت در آلمان شش ماه بود، حدود هشت ماه بعد از مصاحبه ایشان، باز مقاله ای منتشر و خواستار پاسخگویی شدم و پاسخی داده نشد. پاسخی داده نشد و معلوم شد که داستان شکایت کردن هم دروغی بیش نبوده است و از جمله دروغهای سلطنتی می باشد. هموطنان، تمامی رفرنسها ( 4)و مقالات را در این دو تحقیق می توانند ( 5) بیابند.
پس در اینجا مسلم شد که « شخصیت نجیب، فرهیخته و صمیمی» آقای رضا پهلوی شما، دروغگو و فریبکار هم تشریف دارند.
دستور ریگان برای سرنگونی رژیم و شاه کردن رضا پهلوی و نقش ایشان
د. گزارش کمیسیون تاور (6) که بعد از افشا شدن افتضاح «ایران گیت/ایران کنترا» بوسیله کنگره آمریکا تعیین شد. در گزارش 550 صفحه ای خود از جمله به برنامه سازمان سیا اشاره می کند. برنامه ای که بدستور رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا برای سرنگونی رژیم خمینی و باز گشت سلطنت به ایران تدارک شده بود.
در راستای این برنامه، ماموران سازمان سیا، آقای رضا پهلوی را (در مکالماتشان، ایشان را با تمسخر «بچه شاه/Baby Shah» صدا می کردند.) را جلوی دوربین تلویزیون گذاشته و متنی 11 دقیقه ای را بدست ایشان داده تا از روی آن بخواند. پیانی که عنوان آن: «من بر خواهم گشت.» بود. (7 )
از جمله اطلاعاتی که در کتاب «گزارش کمیته تاور« آمده است، جزئیاتی از حمایت مالی و ... از بخشی از اپوزیسیون رژیم ایران است که دولت آمریکا برای به محاق بردن رابطه محرمانه با رژیم ایران ناچار شد فاش کند. یکی از مهمترین اطلاعات فاش شده، »هک شدن فرکانس اختصاصی تلویزیون ایران در شبکه جهانی توسط سیا برای پخش پیام ۱۱ دقیقه ای رضا پهلوی می باشد که در پاراگراف دوم از صفحه ۳۹۸ این کتاب۲ آمده است:
« در تعطيلات آخر اين هفته۳، پيام ۱۱ دقيقه اى فرزند شاه با هک کردن فرکانس اختصاصی تلویزیون ایران در شبکه جهانی، بر روى موج تلويزيون ايران انداخته شد و پخش گرديد. به گزارش طرفداران خانواده شاه، پخش اين برنامه، موج اعتراض در تهران و بقیه نقاط را برانگيخت. "مقام ايرانى" از سام۴ پرسيد چگونه است كه از سويى به ما مى گوييد انقلاب ايران را بمثابه يك امر واقع قبول داريد و از سوى ديگر دست به اينگونه كارها مى زنيد؟» ( 8)
ایشان هنوز هیچ توضیحی در مورد گزارش رسمی کنگره آمریکا نداده اند و البته خبر نگاران درباری رسانه های وابسته نیز هیچ سوالی از ایشان در اینمورد نمی کنند که چرا اسباب دست قدرت خارجی برای دخالت نظامی در وطن شدید؟
البته آقای احمد علی منصور انصاری، که در آن زمان از نزدیکترین ها به ایشان بودند، می گویند که قرار بر این بوده که در مرحله اول، جزیره کیش را ناوگان آمریکا به تصرف خود در آورد و نقشه آن را به آقای رضا پهلوی داده بود. ایشان اضافه می کنند که وقتی رضا (پهلوی) نقشه را باز کرد و متوجه شد که در صورت اجرای برنامه، ایشان را به جزیره کیش خواهند برد. اولین سوالی که از ایشان کرده بود نقشه چگونگی فرار از جزیره بود.
پول گرفتن آقای رضا پهلوی از آمریکا، اسرائیل و عربستان.
ه. آقای اردشیر زاهدی در مصاحبه با آقای لیمونادی، آقای رضا پهلوی را متهم به دزد بودن می کند و اینکه از سازمان سیا و اسرائیل و عربستان پول می گیرد:
«...هر دو شون پول بگیر هستند. برای من چه فرق میکند دزد، دزد است. میخواهد از این پنجره بیاد، میخواهد از آن در. اونی که از عرب پول میگیره، اونی که از سیا پول میگیره، اونی که از اسرائیل پول میگیره، هر کدوم یه اسمی ام دارن، اینا هیچکدوم برای آینده ایران بدرد نمیخورن. آینده ایران، آینده ایران جوانان ایران...» ( 9)
ولی واقعیت پول گرفتن از دولتها و در این مثال از دولت اسرائیل آنقدر برای آقای رضا پهلوی نجیب و فرهیخته عادی است که آن را صریحا در مصاحبه با تلویزیون کانال 10 اسرائیل در خواست پول گرفتن می کند که باعث تعجب مصاحبه گر اسرائیلی می شود و از ایشان سوال می کند که آیا اینکار (پول از اسرائیل گرفتن.) برای شما مشکلی ایجاد نمی کند، ایشان پاسخ می دهد ( شما بدهید) و من این شانس/ریسک را می کنم/ I take my chance (10)
کسب اجازه رضا پهلوی از جان مک کین:
و. آقای رضا پهلوی برای اینکه به هواداران خود نشان دهند که رابطه ای نزدیک با سیاستمداران آمریکا دارند، تیمی فیلمبردار و گزارشگر را با خود به کنگره آمریکا برده بودند تا در برابر دوربین با بعضی از اعضای کنگره ملاقات کرده و عکس بگیرند. مهمترین شخصیتی را که ملاقات کردند، آقای جان مک کین معروف بود که خواستار حمله نظامی به ایران شده و قبلا ترانه«بمب، بمب، بمب» را خوانده بود. جان مک کین حتی نپذیرفته بود که با ایشان در جایی نشسته و عکسی بگیرد و فقط به ایشان اجازه دیدار سرپایی و چند دقیقه ای را داده بود. روانشناسی زیر سلطه آقای رضا پهلوی، حتی متوجه این رفتار تحقیر آمیز نشده بود. این کافی نبود، در برابر دوریین، از ایشان در مورد امری داخلی کسب تکلیف کرده بود و اینگونه شدت شخصیت حقیر و نوکر مآب خود را به نمایش گذاشته بود. گونه ای که حتی مک کین هم تعجب کرده بود که چگونه و اینقدر علنی از او کسب تکلیف می کند.
رضا پهلوی:" سناتور اگر ممکن است من سؤال آخر را بپرسم. در ارتباط با همان مسائلی که دربارهشان بحث کردیم. در آینده و ایرانی متفاوت چه شرایطی برای اعضای دستگاههای نظامی، اعضای سپاه پاسداران، چه پیامی برای آنها با توجه بهعنوان تغییر صلحآمیز موردنظر دارید؟ ( 11)
رضا پهلوی: « معمولا یک کودتا از پایین به بالا اتفاق می افتد و نه از بالا به پایین.»
در اینجا باید اذعان کنم که علت اصلی پاسخ اینجانب این است که همیشه اینگونه فرصتها را غنیمت دانسته تا از آن برای روشنگری و اطلاع رسانی هر چه بیشتر استفاده کنم. چرا که به تجربه در یافته ام که جامعه ملی و بخصوص نسل جوان بیش از هر چیز قربانی تحریف و جعل و دستبرد در تاریخ قبل از انقلاب و نیز سالهای اول انقلاب می باشد و البته تا زمانی که رابطه ای شفاف و خالی از تحریف و جعل بر قرار نشود، پاسخی در خور و روشن و واضح به سوال چه باید کرد، یافت نخواهد شد. چرا که آینده همیشه، از دو طریق در گذشته است که اتفاق می افتد:
- یکی از طریق ساختارها و نهادها و ارزشها و نرمها که جامعه در طول تاریخ خود در خود ایجاد کرده است.
- دیگری از طریق روایت و داستانی که از گذشته از ذهن و حافظه جامعه ملی قرار می گیرد. در واقع کوشش رژیم خیانت، جنایت و فساد حاضر و جریانهای مخالف ولی هم جنس رژیم، مانند پهلوی طلب ها، برای در اختیار در آوردن تاریخ گذشته، از طریق جعل و تحریف، بر خورد بر سر تاریخ مرده گان و رفتگان نیست. (دوستی تاریخ را غیبت کردن بر سر مرد گان توصیف می کرد.). بلکه بر سر آینده می باشد. چرا که نیک می دانند که آن جریانی که روایت گذشته را از آن خود کند، آینده را نیز از آن خود کرده است.
ولی در این بین و در بین بر خوردهای جریانهای قدرت طلب و استبدادی، قربانی اول، «امور واقع» ی می باشد که رخ داده است و دستبرد در آن سبب آسیب رساندن به حافظه تاریخی «جامعه ملی» و در نتیجه حافظه تاریخی اش دچار اختلال می شود.
اینگونه خلائی ایجاد شده که جریانهای در پی قدرت، در پی پر کردن آن بر می آیند. نمونه اخیر آن پهلوی طلبها می باشند که تا قبل از خیزش انقلابی مهسا، که همیشه بر ضد انقلابات ایران دست به کودتا زده بودند ( کودتای 29 اسفند 1299 و 28 مرداد و 22 خرداد 57. در 22 بهمن به کمک ژنرال هایزر و دکتر شاپور بختیار که به فروپاشی ارتش منجر شد و اینگونه سازمانهای مسلح استالینیست که خود را لنین های ایران می دانستند، با این حساب که می توانند دولت و حکومت را تصرف کنند، جنگ داخلی را در کردستان وگنبد و... شروع کرده و اینگونه به یکی از عوامل اصلی باز سازی استبداد در بعد از انقلاب، که خود هم یکی از قربانیان ان شدند، یاری رساندند.) ولی حال و یکشبه، آقای رضا پهلوی که کودتا را:
«معمولا یک کودتا از پایین به بالا اتفاق می افتد و نه از بالا به پایین.» ( 12)
می دانند، حال انقلابی شده اند. در واقع باید گفت که بنا بر تعریف و باور ایشان، انقلاب در حال انجام، نه انقلاب که در واقع کودتاست و اگر جنبش را انقلاب توصیف می کنند، چیزی نیست جز بازی سیاسی. چرا که برای ایشان:
« معمولا یک کودتا از پایین به بالا اتفاق می افتد و نه از بالا به پایین.»
و این دقیقا همان چیزی است که در ایران در حال اتفاق افتادن است و این همان چیزی است که آن را به عنوان «اسب تراوای پهلوی طلبها» توصیف کردم تا اینگونه وارد قلعه انقلاب شده و انقلاب را از درون ویران و کودتای خود را به نتیجه برسانند.
علائم آن را بیشتر هموطنانی که در خارج از کشور در تظاهرات شرکت می کنند دیده اند و روشهای خشن و فاشیستی پهلوی طلبها را که ترکیبی از رژه نازیهای هیتلری که حمل پرچمهای بسیار، برای خود را بیش از آنچه هستند نمایش دادن و حزب اللهی ها که ایجاد رعب و خشونت بر علیه دگر اندیشان است. تا جایی که در قلب دموکراسی در غرب، لندن و در میدان ترافالگار به دیگرانی که شعار استراتژیک «مرگ بر ستمگر/چه شاه باشه چه رهبر» را می دادند حمله و اینگونه چوب پرچمها نقش دیگر خود را نمایش داد و آن تبدیل شدن به چماق بود برای زدن و شکستن مخالفان خود.
رضا پهلوی، مظهر شرم ملی
فکر کنم که حتی یکی از نمونه ها برای کسی که خود را دچار «عقل توجیه گر» نکرده است کافی باشد که توجه شود که آقای رضا پهلوی «شخصیتی نجیب، فرهیخته، صمیمی» و دموکرات و دموکرات آقای خدیوی تهرانی در واقع مظهر شرم ملی می باشند. یعنی فردی که کوچکترین احترامی برای غرور ملی ایرانیان قائل نیست و انسانی چنان فاقد پرنسیب و در خدمت که به هر رذالت و حقارتی دست می زند تا پول به حسابش ریخته شود و به یاد سیاستمداران آمریکا بیاورد که برای خدمت آماده است.
در این رابطه دو باره از آقای خدیویتهرانی تشکر می کنم و سپاسگزار فرصتی هستم که در اختیار اینجانب گذاشتند تا بار دیگر، واقعیت آقای رضا پهلوی که از موانع استقرار مردمسالاری در ایران مستقل و آزاد هستند را با هموطنان در میان بگذارم.
چرا که آقای رضا پهلوی و خانواده ایشان، با یاری رسانه های وابسته و و شعبان بی مخها و چماقداران خود، کوشش در متمرکز کردن قدرت در خود و اینگونه نابودی انقلاب سیمرغ ایران برای مردمسالاری و استقلال و آزادی دارند و البته روشنگری در این رابطه، این خطر را از بین می برد.
کلمه آخر
در اینجا شاید لازم به یاد آوری باشد که در مقاله، ایشان مکرر به بنی صدر اشاره و کوشش در تحقیر و توهین و تمسخر ایشان. که البته روش عام پهلوی طلبها و فرقه رجوی و تجزیه طلبان و رژیم خیانت، جنایت و فساد می باشد. اشاره ها نشان می دهد که هیچ از اندیشه های ایشان که در بیش از 75 کتاب بیان شده است ندارند و بقول مثلی انگلیسی:
«وقتی جهالت به سخن می آید/Speaking from ignorance» در مورد اولین رئیس جمهور تاریخ وطن که به قدرت نه گفت و عمر خود را در مبارزه با استبداد سیاسی و مذهبی گذراند ندارند.
بنا بر این لازم می دانم که به واقعیتی اشاره کنم که هم پهلوی طلبها و هم استبداد حاکم(از اصلاح طلب تا اصول گرا) و هم استالینیستها در رابطه ای اورگانیک آن را سانسور کرده اندو اینکه، بنا بر گزارش سازمان آمار که بعد از انقلاب مشروطه ایجاد شد، تنها دو سال است که در آمد متوسط خانوار روستایی و شهری از هزینه آنها بیشتر شد و آن در سالهای 58 و 59 می باشد. یعنی دو سالی که بنی صدر به عنون مسئول بخش اقتصادی شورای انقلاب و بعد در اوائل ریاست جمهوری ( قبل از نخست وزیر رجایی) با همکاری بزرگانی چون داریوش فروهر، مهندس سحابی، مهندس معین فر و دکتر سامی،کوشش در تبدیل اقتصاد مصرف محور سلطنتی به اقتصاد تولید محور کرد. موفقیت این کوشش در در مصرف نان می بینیم که بطور متوسط برای هر فرد 600 گرم در روز بود و به 450 گرم کاهش یافت. چرا که برای اولین بار، خانواده های کم در آمد توانستند غذاهای گرانتر و در نتیجه مغذی تر مصرف کنندو اینگونه مصرف نان آنها پایین آمد.
البته دولت رجایی در همان اولین بودجه خود، اقتصاد مصرف محور سلطنتی را باز سازی و اینگونه دوباره امکان رانتخواری های عظیم را فراهم کرد و اینگونه پایه های وضعیت فاجعه آور اقتصادی را آن بودجه ریخت. به هموطنانی که میل دارند بدانند که چگونه اینگونه شد پیشنهاد می کنم به این دو تحقیق مراجعه کنند:
اقتصاد دوران طلایی شاه؟! افسانه و واقعیت
اقتصاد تولید محور دوران مرجع انقلاب، روایت به سرقت رفته دیگری
https://www.tribunezamaneh.com/archives/240048
محمود دلخواسته
ایمیل:
m_delkhasteh@yahoo.co.uk
(1)
https://news.gooya.com/2022/11/post-70000.php
(2)
https://news.gooya.com/2022/11/post-70101.php
(3)
پس از پیوستن ایران به این اتحاد، از حوصله این مصاحبه خارج است
(4)
رضا پهلوی و ادعای شاه قانونی ایران بودن از زبان خودش (بخش اول و آخر)
https://www.tribunezamaneh.com/archives/147788
(5)
https://www.tribunezamaneh.com/archives/148592
(6)
(7)
(8)
https://news.gooya.com/politics/archives/2013/01/153857.php
(9)
https://youtu.be/2d-4fdTTKIk?t=2208
(10)
https://youtu.be/qmraHQrNjDI?t=327
(11)
https://youtu.be/G3pErvWOMRA?t=899
(12)
https://youtu.be/OFN7YsdlyxQ?t=1948
(13)